تو كز محنت ديگران بي غمي
چرا با پولت پرشيا ميخري؟
تو كز محنت ديگران بي غمي
چرا با پولت پرشيا ميخري؟
تو ميگردي به هر جايي كه ميخواهي
به باغ و راغ
به كوه و چمنزارو گلشن وگلدشت
مرا افسوس جايي بهر گشتن نيست
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زير زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از يمين و يسارت چه سوگوارانند
![]()
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت
اي دختر بهار حسد مي برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستي ترا
با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار ديگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر میکنند
در فروبند و بگو خانه تهي است
زين سپس هر كه به در مي آيد
شانه كو تا كه سر و زلفم را
در هم و وحشي و زيبا سازم
بايد از تازگي و نرمي و لطف
گونه را چون گل رويا سازم
سرمه كو تا كه چو بر ديده كشم
راز و نازي به نگاهم بخشد
بايد اين شوق كه دردل دارم
جلوه بر چشم سياهم بخشد
در گذرگاه خيمه شب بازي ديگر
با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد
عشق ها ميميرند
رنگها رنگ دگر ميگيرند
و فقط خاطره هاست
كه چه تلخ و شيرين دست نخورده به جاي مي مانند
هیوا
دل به من بازد و افسون گردد
آه اي دخترك خدمتكار
گل بزن بر سر و سينه من
تا كه حيران شود از جلوه گل
امشب آن عاشق ديرينه من
چو ز در آمد و بنشست خموش
زخمه بر جان و دل و چنگ زنم
با لب تشنه دو صد بوسه شوق
بر لب باده گلرنگ زنم
سلام دوستان![]()
......
من اشک سکوت مرده در فریادم
دادی سر و پا شکسته در بیدادم
اینها همه هیچ , ای خدای شب عشق
نام شب عشق را كه برد از يادم ؟!
(كارو)
من آنم كه پاي خوكان نريزم
مر اين قيمتي در لفظ دري را
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)