شهربانو بی آنکه رشته ی نگاه به سرشاخه های چنارها را قطع کند، گوشی موبایل را در کیف انداخت. پدر گفته بود تنها می آیی؟ چه کسی درباره ی شکوهمندی تنهایی قلم فرسایی کرده است؟ هر کس بوده نمیدانسته تنهایی چه کوفتی است، چه نفرین آسان گیری است و چه جنس معیوبی است که بی تعارف میگردد و میگردد و چرخ میزند و همیشه بیخ ریش صاحبش برمیگردد.
شهربانو ( محمدحسن شهسواری)