اتزیو خسته و کوفته میرسه از راه و می بینه بله قلعه زیر حملات شدیده که یه دفعه انیموس Force میشه !!
اینجاست که من اشتباه کردم انیموس بجای دنبال کردن اتفاقات سال 1507 مموری رو ورمیداره می فرسته به سال 1499 اما چرا ؟!! جوابش فوق العاده سخت گیر میاد اما جوابش آسونه
اتزیو همینطور که داره به قلعه ویانا نگاه می کنه یه دفعه یاد قلعه مونترجیونی میفته که در سال 1499 همچین اتفاق مشابهی به یاد اومده و در واقع مموری در مموری میشه و دزموند مجبور میشه اون قسمت هایی که در واقع به خاطر اتزیو میان رو هم بررسی کنه که ما اونجاهارو بازی می کنیم یعنی دقیقا اتفاقات 1499 تا 1507
که جالب از همه اینه که بازی وجود اینکه ما داریم در داخل یک خاطره بازی می کنیم یه خاطره دیگه ای رو هم تجربه می کنیم اونم مراحل کریستیناست که در واقع تو بازی به یاد اتزیو میاد و ما اونو بازی می کنیم
بطور خلاصه در واقعا وقتی اتزیو قلعه ویانا رو می بینه اتفاقات سال های 1499 تا 1507 به یادش میفته
خب اتفاقات این سال ها رو ماشالله همه تون بلدید چون بازی کردید اما از اونجایی میخوام شروع کنم که چزاره بورجا دستگیر میشه یعنی سال 1504 :
در سال 1504 به دستور پاپ جدید جولیوس دوم چزاره بورجا به اسپانیا تبعید میشه و برای چند سال در قلعه لاموتا زندانی میشه. در سال 1506 کونت شهر بهش کمک می کنه که فرار کنه با نفوذش برای چزاره یک طناب بلند آماده می کنه و در شب فرار چزاره با طناب از سلول خودش بر بالای قلعه که با زمین 70 متر فاصله داشته فرار می کنه موقع فرار از بلندی پرتاب میشه و زمین میخوره و با وجود شکستن چند تا استخوان هاش با کمک کسی که پیشش بوده موفق میشه که با پوشیدن لباس تاجر فرار کنه. چزاره خودش رو به برادر زنش پادشاه جان سوم ناوار میرسونه و با شانسی که میاره اون هم بهش کمک می کنه و فرماندهی کل ارتش ناوار رو بهش میده.
در این زمان در تیمبر آلند در مقر اساسین ها اتزیو با دوستش لئوناردو داوینچی داره در مورد چزاره صحبت می کنند و اتزیو از تهدیدهای بعدی چزاره که فکر می کنه الان تو زندانه نگرانه. داوینچی بهش میگه از اپل استفاده بکنه تا وضعیت چزاره رو در آینده ببینه تا تصمیم بهتری بگیره
اتزیو از اپل استفاده می کنه و اطلاعاتی بدست میاره و بدون کوچک ترین درنگی داره رم رو ترک می کنه. اپل به اتزیو نقشه چزاره و حملاتش به ویانا رو نشون داده و اتزیو از فرار چزاره از زندان توسط اپل آگاه میشه. وقتی داره میره لئوناردو بهش میگه : برادرهود اساسین ها به تازگی بنا شده به نظر درست نمیاد این اساسین های جوون رو تنها بذاری بری
اتزیو جواب میده : من این برادرهود برای همه کسانی ساختم که تا آخر باهاش خواهند ایستاد ، چه با من و چه بدون من و رم رو ترک می کنه و میره به ویانا که میشه سال 1507
تا اینجاش اتزیو داره خاطره گذشته رو مرور می کنه و ما داریم در ذهن اتزیو اون چیزی که اون داره به یاد میاره رو بازی می کنیم توسط انیموس که در اینجا اتزیو خاطره اش تموم مییشه و ما مستقیم وارد مموری سال 1507 میشیم
پس تا اینجا خیلی چیزا مشخص شد مثلا نحوه فرار چزاره و نحوه ردیابی اتزیو از چزاره
اما برسیم به جنگ ویانا
اتزیو پس از بررسی خاطراش ( 1499-1507 ) به سمت قلعه به سرعت حرکت می کنه. نیروهای حکومتی و نیروهای ناوار با هم دیگه درگیر شدن و شهر از آتش توپ ها نابود شده. اتزیو وقتو هدر نمیده و مستقیما سراغ چزاره میره و اونو در کنار سربازاش پیدا می کنه که داره با نیروهای دشمن می جنگه اتزیو به سمت چزاره میدوه و سعی می کنه با Hidden Blade چزاره بکشه که چزاره حمله اتزیو رو دفع می کنه
چزاره به اتزیو میگه تو چطور محل منو پیدا کردی که اتزیو جواب میده :
اپلی که تو از ماریو اودیتوره دزدیدی منو به اینجا هدایت کرد.