یوسفش نام نهادند و به گرگش دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
یوسفش نام نهادند و به گرگش دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
نمی دانم امروز چندم جهنم است
نعشِ دوازده ستاره بر دوش دارم
سیر از گرسنگی ام
و هی به تو می اندیشم
هنوز رد پاهایت را به سینه قاب کرده ام
شب ها دلتنگی هایم را خواب می بینم
امروز " حوصله ام ابری ست "
خدا کند که ببارم ...
من که به مزه تلخ می و ساقی ارادت دارم .
سوی میخانه روان گشتم و ساقی ، به نگاه نگرانم ،
به پیاله ای به من تسکین داد.
گفتمش :
پیر میخانه مدد کن به من در به در عشق
پیر پرسید :
که چه شد نغمه مستانه و آن همسفر عشق ؟
گفتمش هیچ مپرس جام می ام را پر کن .
سوخته از عشق شدم و خزان در بندم کرد .
خاموشم و لیکن دل من در آشوب .
اشک چشمم شده یک کویر خشک .
نور چشمم که به نگاهش نگران ماند،
لیکن کنون به جفایش شده ام نابینا
آسودگي از محن ندارد مادر
آسايش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خويش
ورنه غم خويشتن ندارد مادر
راهیم راهیه جایی كه پر از زمزمه باشه
اونجا خوشبختی یه دنیا
قد سهمه همه باشه...
هزار مرتبه گفتند و باز تازه و گیراست
حدیث کهنه عشق مکرری که تو بودی
تمام باغ به اشغال خار هرزه در آمد
در اختفای درخت تناوری که تو بودی
هزار سینه چاک و هزار گردن چالاک
فدای تیغه عریان خنجری که تو بودی
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت /دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
سلام سلام
فرانک(دزدی!!!وای وای وای)اشکال نداره چون الان میرم معلوم نیست کی بیام شعر هم تکراریه چون تو کافی نت هست.چیزی غیر از این یادم نیست!!!
تو اي چشمها محو زيباييت
بهار است وفصل شكوفاييت
مگر مي شود كند با سادگي
دل از چشم هاي تماشاييت
تازه دیدم که دل دارم بستمش
راه دیدم نرفته بود رفتمش
جوانه نشکفته را رستمش
ویروس که بود حالیش نبود هستمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود! جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود! تو رو به خدا بود؟
اون همه افسانه و افسون ولش؟!!
این دل پر خون ولش؟!!
دلهره گم کردن گدار مارون ولش؟!
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟!
خیابونا , سوت زدنا , شپ شپ بارون ولش؟!
دیوونه کیه؟
عاقل کیه؟
جوونور کامل کیه؟
هان ، كجاست
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهاي تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگين سخت و ستوارش
با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش ،سرد و بيگانه
هان ، كجاست ؟
پايتخت اين دژآيين قرن پر آشوب
قرن شكلك چهر
بر گذشته از مدارماه
ليك بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناك تر پيغام
كاندران با فضله ي موهوم مرغ دور پروازي
چار ركن هفت اقليم خدا را در زماني بر مي آشوبند
هر چه هستي ، هر چه پستي ، هر چه بالايي
سخت مي كوبند
پاك مي روبند
سلام محمد
خوبی ؟
گفتم هعمون شب که بهت نجنبیدی من زرنگی کردم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)