من خاکی که از اين در نتوانم برخاستنوشته شده توسط Monica
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
باز مستان دل از آن گيسوی مشکين حافظ
زان که ديوانه همان به که بود اندر بند
من خاکی که از اين در نتوانم برخاستنوشته شده توسط Monica
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
باز مستان دل از آن گيسوی مشکين حافظ
زان که ديوانه همان به که بود اندر بند
بابا شما هم بيكاري به خدا بريد باسه هم جوك بگيد بخنديد اينم شد كار البته WooKMaN جان روي صحبت من با شما نيست با ...
پسر فکر کنم صدات بد نباشهنوشته شده توسط H.I.V
![]()
![]()
جمال افتخاری رو عشقه ....
ايدز جان اين تاپيك رو اگه دوست نداريمجبور نيستي رو عنوانش كليك كني
و داخل شي
!!!!!!!!!!!!
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و فرياد است
تو ستاره غريبي تو شكوه باور من
شب عاشقيست يارا بنشين برابر من
تو چه کرده ای که عمری ز پیت دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام من
صدای اصفهانی رو عشقه !
نشان يار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت بريد صبا پريشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت ياران خود چه آسان گفت
![]()
تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد.
آفتاب از چهره ما ترسيد .
دريافتيم ، و خنده زديم.
نهفتيم و سوختيم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستيغ جدا شديم:
من به خاك آمدم،و بنده شدم .
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)