شب تاریک و سنگستان و مو مستیکی وزان رسمهای بد اندر خورش
...
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگر نه صد قدح نفتاده بشکست
شب تاریک و سنگستان و مو مستیکی وزان رسمهای بد اندر خورش
...
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگر نه صد قدح نفتاده بشکست
خواهم بر ابرویت ، رویت ، رویت
هر دم کشم وسمه ، هر دم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست دیوانه دیوانه ، دیوانه دیوانه
یه شب بیا منزل ما
حل کن دو صد مشکل ما
ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد
روح و روان ما شد
تن و جان را نرسانند گزندشب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگر نه صد قدح نفتاده بشکست
هرچه از خاک شوی بالاتر
باد را بیش گزند است و ضرر
تا بدانجا که بر اوج افلاک
آیت مرگ شود پیک هلاک
ما از آن سال بسی یافته ایم
کز بلندی رخ بر تافته ایم
![]()
دیریست, گالیا !خواهم بر ابرویت ، رویت ، رویت
هر دم کشم وسمه ، هر دم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست دیوانه دیوانه ، دیوانه دیوانه
یه شب بیا منزل ما
حل کن دو صد مشکل ما
ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد
روح و روان ما شد
در گوش من فسانه دلداگی مخوان!
دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه!
دیریست , گالیا ! به ره افتاد کاروان
ناگاه
باغي از زنبق
رست
آن روز
امواج ياد
آرام آرام
در ساحل سپيد نشستند
من
سبزه زار
ساحل
آن روز ، روز باران بود
آن روز ، روز زنبق
مسافر دشتیم دیشب اخه وقتی اومد دیگه من رفتم
قرب سلطان جوی و پروانه مجوی
روستایی باشد از پروانه خوش
گر تو مرد آشنایی چون شوی
از شرابی همچو آن بیگانه خوش
هر که صد دریا ندارد حوصله
تا ابد گردد به یک پیمانه خوش
آخه یهو همه رفتن. اینجوری فایده نداره.
باید قهر کنم!!
سلام
..........
این شفق است یا فلق ؟ مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام ؟ جان دقایقم بگو
ایینه در جواب من باز سکوت می کند
باز مرا چه می شود ؟ ای تو حقایقم بگو
جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو
پک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخووان گور علایقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
منظره های عقل را با من سابقم بگو
من که هر آنچه داشتیم اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو
یا به زوال می روم یا به کمال می رسم
یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو
...
ولی تو تالب معشوق جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
دلا شب ها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین میگذاری
تو صاحب دردی ای دل ناله سر کن
خبر از درد بی دردی نداری
يكي به راه چپ
يكي به راه راست
بادبزن هاي اين باديه
بوي خواب و خرماي رسيده مي دهند
پس كي بادهاي شمالي به وقت خواب
خنكاي حضرت آب
ماه درشت دامنه دار اهوازي
آواز غريب عرب تباري از كناره ي رود
پل هزار پيرار پا به جا
بازار يخ ريحان رازيانه عبا
دشداشه دريا آگاه ابونواس
آنا مانا
ماناما ناما
برو ببين به راه
از چه هنوز قطار عصر دوشنبه دير كرده است
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)