Tribal Wars - جنگهای قبیله ای

[بردیا]

ایول.میخوام اینجا رو بین المللی کنم.فقط خداکنه کسی نفهمه.شاید هم مجبور بشیم به مدیرای سایت بگیم و قول بدیم اینا همینجا فعالیت میکنن.

[JIGSA]

بردیا برو برای انتخابات کاندیدا بشو. باور کن من خودم میام بهت رای میدم
ماشالله سیاست خارجی تو از وزارت خارجه بهتره.

[geekuk1]

thank you all for the warm welcome,

Mstf66, I took his main village and mailed you the conversation between me and ruey, he was really freightened, He gave me the village and sent out all the troops,

[S a f a 6 4]

ایول.میخوام اینجا رو بین المللی کنم.فقط خداکنه کسی نفهمه.شاید هم مجبور بشیم به مدیرای سایت بگیم و قول بدیم اینا همینجا فعالیت میکنن.

تا جایی که من خبر دارم تو قوانین این سایت هیچ قانونی وجود نداره که خارجی ها اجازه نداشته باشن تو این سایت فعالیت کنن

به نظر من اینکه خارجی ها بیان اینجا نفع هم داره

[بردیا]

بردیا برو برای انتخابات کاندیدا بشو. باور کن من خودم میام بهت رای میدم
ماشالله سیاست خارجی تو از وزارت خارجه بهتره.

بابا من توی آپادانا دیپلمات بودم ناسلامتی.به خدا اگر حامد جوگیر نمیشد دستور حمله نمیداد بعد از گرفته شدن روستای صفا الان همه دور هم بودیم توی یه ترایب(البته شاید الان بهتر شده باشه.نمیدونم)ولی من چند روز با سبان صحبت کرده بودم درین باره.حتی قرار شد نپ بشن 2تا ترایب با هم.از همون موقع سبان با من رفیق شدش.ولی خب یه دستور حامد همه چیو بهم ریخت.بچه ها نوبل شدن.ترایب دیسبند شد.بچه ها از هم دورافتادن.
بعدشم من با اکثر اینا دوست هستم.بهم اعتماد دارن اکثرا

[alizshah]

این چی میگه
هر دفعه میخوایم یه روستا بگیریم یا دوست میشه یا ساپورت میشه یا توسط یه نفر نوبل میشه
This is my village now. I sent the initial noble attack on the village as well as the final attack. It would be best if you focused your attention elsewhere from now on. I know your last attack was sent before the village changed loyalty and there was nothing you could do to stop it, therefore I have no hard feelings towards you.

Russonthebus

اگه میشه یکم نکته اینا برای نوبل کردن یاد بدید ؟
مثلا راهی هست که طرف ساپورت نشه و ... ؟

[mstf666]

thank you all for the warm welcome,

Mstf66, I took his main village and mailed you the conversation between me and ruey, he was really freightened, He gave me the village and sent out all the troops,

i didn't receive this mail from you

[alizshah]

اقا یه سئوال دیگه
این امتحان ها کی تموم میشه یکی رو من سیتر کرده بدبخت شدم
گفته بعد از امتحان برمیگرده

[بردیا]

بین یک یا 2هفته
till next week all of the exam i think will finish

[S a f a 6 4]

بابا من توی آپادانا دیپلمات بودم ناسلامتی.به خدا اگر حامد جوگیر نمیشد دستور حمله نمیداد بعد از گرفته شدن روستای صفا الان همه دور هم بودیم توی یه ترایب(البته شاید الان بهتر شده باشه.نمیدونم)ولی من چند روز با سبان صحبت کرده بودم درین باره.حتی قرار شد نپ بشن 2تا ترایب با هم.از همون موقع سبان با من رفیق شدش.ولی خب یه دستور حامد همه چیو بهم ریخت.بچه ها نوبل شدن.ترایب دیسبند شد.بچه ها از هم دورافتادن.
بعدشم من با اکثر اینا دوست هستم.بهم اعتماد دارن اکثرا

عجب دورانی بود

هنوز سبان اسم اون دهکده رو عوض نکرده ,یادته هست ؟

گفت به خاطر اینکه خوب جنگیدم اسم دهکده رو میزاره اسم یوزم ,یک چند روزی زور زد تا تونست دهکده من و بگیره

همه بچه ها داشتن من و ساپورت میکردن

چه قدر غیر حرفه ای عمل میکردیم

یادمه داشت به روستام حمله میشه و من فقط axe میساختم