يك نفر همـــــره بـــــــاد
آن يكي همسفر شعر و شميم
يك نفر خســــــته ازين دغدغه ها
آن يكي منتطر بوي نسيــــــــم
همه هستيـــــــم در اين شهر شلوغ
اين كفايت كه همه ياد هميــــــــم....
يك نفر همـــــره بـــــــاد
آن يكي همسفر شعر و شميم
يك نفر خســــــته ازين دغدغه ها
آن يكي منتطر بوي نسيــــــــم
همه هستيـــــــم در اين شهر شلوغ
اين كفايت كه همه ياد هميــــــــم....
دست خودت نیست
زن که باشی!!
گاهی دوست داری
تکیه بدهی...پناه ببری...ضعیف باشی
گهگاه حریصانه بو می کنی
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد
دست خودت نیست
زن که باشی!!
گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی
وقناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
دست خودت نیست
زن که باشی!!
همه دیوانگی های عالم را بلدی......
.
.
.
در کنج میخانه غم،سال ها در عالم مستانه اسیر غمم
سال ها آکنده از بغض و بی نصیب از شادی و طربم
بازی تلخ روزگار و زمانه و قصه تلخ باختن من،
این همه اندوه و قصه بی پایان من،
در انتظار روزهای خوش عقربه ها پیر شدند،
نه توان گریز دارم و نه نای ماندن،
من می مانم و تماشای سوختنم....
.
.
.
.
از خودم
___تازگـــی ها از خوابــــــــ که بیــدار می شــــوم تازه کابـــوس هایــم آغـــاز میشـــود___
يك و يك هميـــــشه دو نميشـوند،
گاه باد ميكنند چـــــــهار ميشوند
گاه ميل ميكند به صفر،گاه نيز ميزند به كله اش
و ميرود به آسمان هـــــــزار ميشود
يك و يك براي من
من كه سالهاست در رديف آخر كلاس نشسته ام
جز دو خط ساده نيست
جز دو خط كه پا به پاي هم در سفيد صفحه راه ميروند
وز اين جهان خط كشي و كاغذي عبور ميكنند
جز دو خط ساده كه در انتهاي دور در تقاطع زمين و آسمان
روي خط نازكي بنام زندگي عاقبت پا ب پاي هم پير ميشوند
«توي گوشتان فرو كنيد،يك و يك مساوي دو است»
آه.......
من كه حرف اين حساب را سرم نميشود...
همه مثل هميم
دوچشم و دو گوش
دو دست و دوپا
يک قلب و ... دوستت دارم!
حالا
از ميان ما فرزندان آدم و حوا
هرکه بيگناه است
دستش بالا ؟!!
هر نتي که از عشق بگويد...
زيباست
حالا
سمفوني پنجم بتهوون باشد
يا زنگ تلفني که...
در انتظار صداي توست.
یه ترانه بوی دریا
یه ستاره بوی بارون
یه نفس هوای خونه
یه اذان ته خیابون
من تموم خاطراتم کنج یک کاسه ی آبه
زنده میشه باز دوباره مثل شیرینیه خوابه
وقتی که دلم میگیره از تو پنجره نگام کن
با نگاهت پشت شیشه از ته دلت دعام کن
دستت رو بذار رو قلبم بذار قلبم جون بگیره
یه نفس بده به ابرا که شاید بارون بگیره
مثل شیرینیه خوابه مثل گل لای کتابه
هر دقیقه تو نفسهام عطر گیسوی گلابه
کوچه باغ بچگی هام بوی کاه گل بوی دیوار
زنده میشن همه این بار توی لحظه های دیدار...
"باز كلمه كم آورده ام ، برای احوالاتم ،
بروید یك سیگار بكشید ، تلخی اش كه ماند ته گلویتان ،
فكر كنید همان بغضی است كه توی گلوی من نه بالا میرود و نه پایین..."
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)