تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 14 از 22 اولاول ... 4101112131415161718 ... آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 211

نام تاپيک: معرفي، نقد و شرح کتاب

  1. #131
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11

    اگر امکان دارد کتابهایی که نویسنده ی آنها ایرانی است را نیز نقد کنید وشرح دهید
    فهرست کتابهای معرفی شده...

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    در این فهرست ، حدود 7-8 مورد از کتابهای معرفی شده ، از آثار نویسندگان ایرانی هستش...

    در صورت امکان کتابهای بیشتری از این دست معرفی میشه

    موفق باشی

  2. #132
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 جزیره

    نوشته : روبرمرل
    منبع : Iketab


    خمیرمایه داستان از واقعه ای حقیقی برخواسته است . هنگامی که شورشیان کشتی انگلیس بونتی از جزایر تاهیتی گریختند و برای در امان ماندن از چنگ ناوگان سلطنتی با عده ای برده سیاه به جزیره آرام و ناشناسی پا گذاشتند تا باقی عمر خود را در آن مکان بگذرانند .

    مکان و مشخصات اقلیمی و طبیعی جزیره به گونه ای بود که ساکنان جدیدش تا پایان عمر می توانستند به خوبی و خوشی در آن زندگی کنند ولی مجموعه ای از حوادث پی در پی سرانجام منتهی به نبردی بی امان درمیانشان گشت و مرگ و نیستی را برایشان به ارمغان آورد .




    از میان اعضای این جامعه کوچک و بدفرجام تنها یک نفر زنده ماند که با قایقی کوچک در دریای آزاد به دست ناوگان انگلستان اسیر شد و تنها چند روز پس از نقل ماجرا ، چشم از جهان فرو بست . از چنین داستان ساده و غمگینی است که در دستان سحرانگیز روبر مرل ، مجمومه ای کامل از تاریخ حیات بشریت پا به عرصه وجود می گذارد و حقایق تلخ و تراژدیک این تاریخ تمدن بشری در مقابل ما نمایان می شود . در حالی که اروپای صنعتی قرن هجدهم مراحل مختلف انقلاب صنعتی و عصر روشنگری را پشت سر می گذارد و هم زمان با پیشرفت سکولاریزاسیون و سقوط مذهب برای اولین بار به آفریقا و آمریکای لاتین پا می گذارد ، ملاحان عصیانگر کشتی بلاسوم قوانین خشک کشتیهای جنگی را زیرپامی گذارند وناخدای خویش رابه قتل میرسانند.

    نمادی واضح ازخیزش اروپائیان بر علیه سنن چندین هزار ساله شان ، زیرا از آنجا که ناخدا مقامی بعد از خداوند را در عرشه به خود اختصاص می داد ، کشتن او تنها یک معنا می توانست داشته باشد ، به دور ریختن سنت ، حادثه ای که در اوایل عصر روشنگری به واسطه سرعت و شتاب فراوانش رنگ تندی از خشونت به خویش گرفت و تنها در اواخر قرن بیستم بود که پس از دو صده خونریزی ( انقلاب فرانسه- انقلاب اکتبر روسیه- حکومت دیکتاتوری دوید کرامول در انگلستان و... ) این طرد سنت جایش را به نقد سنت سپرد و تعادل و ملایمت تا حدودی جایگزین خشونت و قاطعیت گردید . سرعت و شتاب چشمگیرعصر روشنگری ( رنسانس ) و بردار همزادش ( انقلاب صنعتی ) جوامع غیر اروپایی را نیز بی نسیب نگذاشت . زمانی که قوای اسپانیایی و پرتغالی تمدن های عظیم اینکاومایا را در آمریکای لاتین از صحنه روزگار محو می کردند ، نیروهای انگلستان- فرانسه و ایتالیا و هلند در سواحل کنیا- مراکش و ساحل عاج به قلع و قمع بومیان آفریقایی مشغول بودند . نیازهای روزافزون صنایع غول آسا و نوپای اروپا به مواد اولیه و کارگران ارزان قیمت ، دولتمردان دول اروپایی را مجاب به اعمال چنین جنایاتی کرد .

    مردانیکه برخلاف اخلاقشان از میان طبقاتی اشرافی و زمینداران و ملاحان محافظه کار جامعه خویش بر نخواسته بودند بلکه ریشه در طبقاتی متوسط رو به ظهور و تکنوکرات ها و دیوان سالاران نوظهور دوران جدید داشتند و به همین دلیل انقلابیونی آرامخواه محسوب می گشتند که اغلب از میان طبقات محروم پله های ترقی قدرت و ثروت را پیموده بودند و به همین دلیل همانند تمام انقلابیون منطقی آرمانگرا و قصاوتی بی مانند داشتند و در کشتار دشمنانشان ( طبقات اشرافی و بردگان خویش ) تردیدی به خود راه نمی دادند .
    آنها نماینده خدای سنگدل تاریخ بودند که اراده پروردگاه خویش را با کشتار کافران و نافرمایان او به اجرا می گذاشتند و ارابه پیروزی این خدای سنگدل را از روی نعش طبقات قدرتمند قدیم و بردگان سیاهپوست جدید به پیش می بردند ( تصویری که هگل از آنها بدست داده و روح مطلقی که مقصد این طبقات جدید و پایان اندیشه فلسفی او بود ) .
    در این میان ، شورشیان بلاسوم ناخدای دوم و افسر ارشد کشتی را از مقام خود خلع می کنند و مجلس مشاور خویش را برپا می سازند و در همین زمان روابط دوستانه وبرادرانه خودباسیاهپوستان تاهیتیایی رااندک اندک به روابط ارباب و بردگی تبدیل می سازند . ابتدا به جزیره شان یورش می برند و در نهایت از نیروی کار و سادگی و بی پیرایگیشان بهره می برند . در جزیره ای که شورشیان بلاسوم جامعه کوچک و جدید خود را می سازند ، مدل ظریف و محدود جوامع صنعتی و نوظهور اروپایی قرن وهجدهم ونوزدهم آشکارا به چشم می خورد . جدال طبقات نوظهور ( تکنوکرات ها- دیوان سالاران و... ) برای از میان برداشتن رقبا- تمرین دموکراسی و گسترش آزادی و لیبرازیزاسیون جامعه- مقاومت طبقات قدرتمند سنت گرا- طغیان بردگان بر علیه اربابان سفیدپوست- فیمینیسم و جنبش آزادی خواهانه زنان و گسترش حق رای و البته جنگ های عظیم مذهبی و اقتصادی و ایدئولوژیکی که اروپای قرن هجدهم و نوزدهم را لرزاند و در قامت مهیب و کریه دو جنگ جهنی اول و دوم به نقطه عطف خود رسید ، همگی حکایت از سرنوشت رقت بار بشریت می کند که در داستان روبرمرل جامعه ای کوچک را به کلی نابود کرد و در دنیای واقعی زمین ، این کره خاکی را به سوی نیستی و نابودی سوق می دهد .
    در جزیره روبرمرل ما تنها عوامل اقتصادی- اجتماعی و یا سیاسی این بحرانها و فجایع را بازکاوی نمی کنیم و بلکه مرل در پی نقل جزئیات داستان توصیفی روانشناختی از عکس العمل های بشریت در طول تاریخ را می جوید ، عللی که سایر عوامل در واقع فرزندان خلف او محسوب می شوند . در عمق دلایل اجتماعی- مذهبی- اقتصادی و سیاسی که نهادهای جامعه کوچک جزیره روبرمرل را می لرزاند ( نهادهایی مانند مجلس مشاوره ای- زمین های کشاورزی که سیاهپوستان تاهیتیایی بر روی آن کار می کردند و.. ) ما ملغمه ای از خصوصیات روانی انسان را در می یابیم ، خصوصیاتی مانند : ترس- کینه- عقده حقارت- حسادت- خشم- تعصب- و... نبرد حقیقی در درون آدمهای این جامعه کوچک درجریان است ، جایی که خصوصیات نام برده در مقابل رقبا و شهسواران نامدار خود می جنگند ، شهسوارانی که از روز ازل تا به امروز نماینده نور هستند و از دنیای روشنایی می آیند همانند : شجاعت- صبر- گذشت و تحمل- عشق- پشت کار- راستگویی و صداقت و... روبر مرل با نقل گذشته شخصیت های داستان ، فضای روحی آنان را که در ابتدای داستان در تاریکی قرار دارد در طول داستان و به موازات پیشرفت آن روشن می کند و با افزایش اطلاعات ما از این افراد ( که در ابتدای داستان تنها به نکاتی کلی و اصلی محدود می شد ) ما را در ترسیم جزئیات این شخصیت ها یاری می دهد و کاراکتر این افراد که در ابتدا شبهی بیش نیست همانند کشتی ای که در مه قرار دارد که از مه خارج می شود و اینجاست که به مرور خواننده آگاه می شود که چرا در نبرد درونی یکی جانب نیکی را می گیرد و دیگری طرف شرارت را .
    عوامل محیط اطراف ( دلایل اجتماعی- جغرافیایی- فرهنگی و اجتماعی و یا سیاسی ) به خودی خود و مستقیماً تاریخ رنسانس را نمی سازند ، در واقع هیچ بخش از تاریخ تمدن بشریت را نمی سازند ، بلکه با سیطره و تحت تاثیر قرار دادن روح و روان انسانها نتایج خود را نمایان می سازند . تفاوت ملاحان فقیر انگلیسی در مقابل مردان تاهیتایی که در محیطی متفاوت از نظر اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی- مذهبی و حتی جغرافیایی زیسته اند ، شخصیت های متفاوتی را برای آنان به ارمغان آورده است که در بسیاری از موارد متفاوت و متضاد است : در یک سو مردانی از جزیره سرد و مرطوب انگلستان ، از محیطی فقیر و مفلوک و در سوی دیگر مردانی از جزیره گرم و پرطراوت تاهیتی که معنای فقر و ثروت و اختلاف طبقاتی را درک نمی کنند و برتری را در خصوصیات و رفتار بزرگوارانه و مزایای معنوی جستجو می کنند . این مردان همان گونه از یکدیگر بی گانه اند که ناخدای کشتی بلاسوم از ملاحان هموطنش!!! گویی از سیاره ای جدا و به گونه ای تصادفی پا به جزیره گذاشته اند . این شکاف های عمیق تنها بارودی از خون پر شده است و این بهای سنگینی است که بشر امروزه آن را پرداخته و می پردازد ، کشتار همنوع ، هموطن و در نهایت دوست ، خواهر و برادر و حتی همسر!

    در کشتار امروز خونی به زمین نمی ریزد بلکه دنیای درونی و روحیات
    آدمیان است که به کشتارگاه هدایت می شود و به راستی که بشر قرون قدیم بسیار سعادتمندتر از آیندگان خود بود که تنها جسمش طعمه مرگ می گشت و تا آخرین لحظه عمر در دنیای درونی خود آزاد می زیست . تمدن مدرن و صنعتی تنها جان بردگان آرژانتینی و سیاهپوستان آفریقایی را نگرفت ، این تمدن اخلاق- مردانگی را از پای در آورد و در حقیقت انسانیت را به یغما برد .
    پایان داستان جزیره سرنوشت محتوم همین بشر است ، جایی که روح مطلق مطلوب هگل تنها تلی از خاکستر و یا جنگلی از حیوانات وحشی است که مانند هر جنگلی قوی ، ضعیف را می درد . جزیره نقدی بر زندگی بشر امروز است نه اعتراض جزئی به ضعف های دموکراسی- آپارتاید و یا لیبرالیسم و سکولاریسم . این کتاب تنها آنچه که در کشتی بونتی گذشته نیست بلکه داستانی است تخیلی ، بی هیچ حجتی جز جوشش درونش و درددل هایی که خواسته و ناخواسته از زندگی ما و دل شوره هایی که بر روی سیاره شکننده مان ، وجودمان را به مخاطره می اندازد ، در آن مطرح شده است .

  3. #133
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 شاهدخت سرزمین ابدیت

    نوشته : آرش حجازی
    منبع : Iketab


    پوریا، دانشجوی رشته زبان که به تازگی مادر نابینایش را از دست داده ، برای یافتن حقایقی از گذشته خود و پدر و مادرش نبردی شجاعانه را آغاز می کند ، نبردی با واقعیت موهوم و ساختگی که محیط و اطرافیان سالها به اوتحمیل می کردند . اما جلال و شکوه حقیقت را عظمتی است که هیچ چیزحتی بالاترین رفاه مادی و مشغله های پر سرو صدای زندگی روزمره نمی تواند رقیب قدرتمندی در برابر آن باشد و این نیاز روحی کنجکاو و جستجوگر است که به هر قیمت آن را می جوید و از هر دیوار و سدی عبور می کند تا آتش نیازش را فرو بنشاند .





    روزنه هایی از دنیای حقیقی از ورای دیوار موهوم و کاذب این زندگی روزمره بر چشمان پوریای جوان می تابد ، آدمهای عجیب و غریبی که نه اسمشان را می داند و نه تا به حال آنها را ملاقات کرده است ولی حسی از آشنایی قدیمی را در وجودش زنده می کنند و در برخوردهای آینده در گنجینه ای از اطلاعات و قصه های گوناگون درباره پدر و مادرش را برروی او می گشایند ، لیلا منشی دفتری که پدرش در ایام جوانی در آن کار می کرد و خضرایی ، نویسنده ای کهنسال که پدرش در مقام ویراستاری جوان ، زمانی به تدوین و ویرایش نوشته هایش می پرداخت . اخلاق عجیب پدرش که روز به روز با او بیگانه تر می شد و اطلاعات دقیق این دو دوست قدیمی و البته ناشناس ! روح کنجکاو وجستجوگرپوریا را هر لحظه بیش از پیش دچار تزلزل ، تردید و تضاد می کند و آواری از حیرتی و بی ثباتی را بر سرش خراب می سازد ، حال آنکه زندگی چون رودی خروشان به حرکت خود ادامه می دهد و هیچ گونه تخطی و اعراض از قوانین اجتماعی و نانوشته اش را ( که به شدت لازم الاجرا است ) نمی پذیرد ( درس و دانشگاه ، فعالیت های اقتصادی و نامزد جوانی به نام ناهید که از آشفتگیهای پوریا به تنگ آمده و مشکلات مضاعفی را بر روح شکننده و نا آرام او تحمیل می کند ).
    با این حال پوریا تصمیم می گیرد که با شجاعت مبارزه کند ، دیوار واقعیت های کاذب و دروغین را بشکند تا آفتاب حقیقت و دنیای درونش را روشن کند ، نبردی بی امان برای غلبه بر ظلمات دنیای درونش ، مبارزه ای برای شناخت خودش . مگر نه آنکه هر کس خودش را بشناسد و جهان اطراف و حتی خدای خود را شناخته است و سراسر این رمان زیبا حاصل نبرد پوریاست برای خودشناسی .

    رمان از نثری پویا ، نیرومند و بسیار روان سود می برد به گونه ای که این توانایی شگرف را دارد که رنگین کمانی از معضلات اجتماعی امروز تا ایدئولوژیها و فلسفه های مکتوب قرن حاضر را در کنار یکدیگر مطرح سازد و رشته ای از حوادث و مکالمات روزمره را به ظریفترین پیچ و تاب های روحی جوان و حساس پیوند دهد . شخصیت های رمان واقعی اند و نه در پس هوایی مه آلود و مبهم از ایده ئالیسم و قهرمان گرایی ، بلکه با فاکتورهایی ملموس از محیط اطراف ما به خواننده عرضه می شوند و به وضوح در نقاط مختلف داستان و حوادث گوناگون خصوصیت های انسانی خویش را به وضوح نمایش می دهند ، آمیزه ای از نیکی و بدی ، ضعف و قدرت ، یاس و ناامیدی و یا کفر و ایمان ! همان گونه که هر یک از تلفیقی از این حواس متضاد را درون خود می یابیم و به روایتی نه اینیم و نه آن !

    از زبان پوریا ، لیلا و خضرایی 3 داستان در طول و به موازات یکدیگرروایت می شود اما هنر نویسنده سبب شده تا تعادل رمان بهم نریزد . هر یک از این 3 داستان همانند رودهایی کوچک که به دریایی بزرگ منتهی می شوند در کناریکدیگرحرکت می کنند و ریشه هایی درختی تناور ، را ( که زمان ماست ) آبیاری می کنند . اما این بدین معنا نیست که این 3 قسمت تاثیری بر یکدیگر ندارند و تنها در مقصد نهایی و مشترکشان است که به یکدیگرمی پیوندند .از طریق شخصیت های مشترک ( مانند پیرمردی که گوشواره زمرد به گوش داشت در قامت 3 شخصیت در هر 3 داستان خودنمایی می کند ) ، فضاهای مشترک وا تمسفر داستان ( مانندصدای جیرجیرک ها یا گریز پوریا از خاطرات دوران کودکی به سالن کنسرت آناهیتاو در نهایت محو اعضای گروه کنسرت و تجسمشان در قالب اژدهای هفت سری که بعدها در قصه خضرایی دوباره آشکار می شود !) واز همه مهمتر شیوه روایت 3 داستان ( پشت سر یکدیگربه گونه ای که گاه نظم ذهنی خواننده را به هم می زند و گاه به آن انسجام می بخشد) همگی سبب شده است تا ارتباط فعال و پویای این 3 قسمت با یکدیگر حفظ بشود و دینامیسم قوی و پر تحرک داستانرا بیش از پیش آشکار کند که در جای خود به شیوایی و روان بودن لحن رمان کمک وافری می کند . نویسنده برای بر هم زدن نظم فکری خواننده در فرازهایی از صحبت های لیلا ، لحن سخن او را از سوم شخص به دوم شخص ( مخاطب ) تغییر می دهد تا ذهن خواننده همواره در گیر اجزاء گوناگون دینامیسم داستان باقی بماند و با قرار گرفتن در لحظه به لحظه داستان ، ارتباط بهتر و کامل تری با آن برقرار سازد .

    ارتباطی عمیق که برای درک نتیجه گیریهای فلسفی – روانشناختی و جامعه شناختی کتاب بسیار لازم است . نتیجه گیریهای که در قالب الگوهای مدون از یک سو به رئالیسم تنه می زند و آرمان شهر و ایدئولوژیــــهای ایده ئالیستی را مورد حمله قرار می دهد ( مانند گریز پوریا از مسئله تفاوت های زبان لاتینی و فارسی به نظریه پرت کردن آرمان شهر از آینده به گذشته و یا نام کتابی که پدر در زمان جوانی زیر پا یه شکسته میزش می گذاشت ، آرمان شهر!! نوشته سر توماس مور!) و از سوی دیگر نشانه هایی از نیهیلیسم را بروز می دهد ، روایت دنیایی مدور که همه چیزاز ازل تا ابد در آن تکرار می شود . نمایش رخدادی که با صورتی دیگر و در زمان و مکانی دیگربه وقوع پیوسته است . همان گونه که نویسنده در معرفی کتابش نوشته . رمان حاضر سنگ محک این اعتقاد است که می توان زیست بی آنکه در پایان راه انتظار نقطه معینی را داشت .

  4. #134
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 ماهى ها در شب مى خوابند

    نوشته : سودابه اشرفي
    منبع : حسن محمودي


    سودابه اشرفى نويسنده ايرانى مقيم آمريكا از سال۱۹۹۰ نويسندگى را در آمريكا شروع مى كند. آثارى از او تاكنون در نشريات فارسى زبان داخل و خارج از كشور به زبان فارسى به چاپ رسيده است. «دارقالى» به زبان انگليسى و «كدام لحظه؟» به زبان آلمانى در نشريات خارج از كشور منتشر شده است. «فردا مى بينمت» نخستين مجموعه نويسنده در برگيرنده ۱۹قصه كوتاه در سال ۱۳۷۸ در۵۲۵ نسخه در آمريكا از سوى ناشر منتشر مى شود. در سال ۱۳۸۳ نيز رمان «ماهى ها در شب مى خوابند» از او در ايران از سوى نشر مرواريد منتشر شد. حجم عمده اتفاقات رمان «ماهى ها در شب مى خوابند» مربوط به كودكى و نوجوانى راوى در وطنش ايران است. شروع رمان در فضاى خارج از كشور آغاز مى شود.




    نويسنده با وارد كردن چند آدم مهاجر از سرزمين هاى مختلف در كنار هم مى كوشد اين فضا را پررنگ تر كند. در فصل هاى بعدى، راوى براى ريشه يابى چيزى كه خاطرش را مى آزارد، از زندگى و روياهاى مادرش آغاز مى كند. مادر راوى از كوه به پايين آمده تا به همراه شوهرش، زندگى كند. هر گاه كه مادر از دست روزگار يا پدر به ستوه مى آيد، آرزوى روستايى را مى كند كه كودكى اش متعلق به آن است. مهاجرت در خانواده راوى از مادر شروع مى شود كه از روستا به پايين مى آيد. مادر در مقابل مردش مجبور به سكوت و خاموشى است. اين مادر گرچه ساكت و خاموش است، تلاش مى كند تا دخترش از گذشته و سرنوشت او چيزى به ارث نبرد. مادر حتى طلاهايش را نيز از دختر دور نگه مى دارد تا او به هيچ چيز از گذشته مادر گره نخورد. تمام تلاش مادر اين است كه دخترش گذشته او نباشد و از آن گذر كند. براى گذر از آنچه به صورت يك فرهنگ در رگ و ريشه آدم هاى ايرانى رسوب كرده است، مادر به هر قيمتى است دخترش را روانه غربت مى كند تا از او دور باشد. آرزوى مادر آنچنان تحقق يافتنى نيست؛ چرا كه على فرزند ديگر او نمى گذارد كه خواهر همه چيز را از ياد ببرد. سروكله او پيدا مى شود كه مانع اين گسست شود. كودكى راوى در قبل از انقلاب، مصادف با پا گرفتن برادرها است كه يكى ساواكى مى شود و در روزهاى قبل از انقلاب پنجاه و هفت براى در امان بودن برادرش، نام او را در سياهه ساواك مى نويسد. بعد از انقلاب، بودن نام برادر در ليست ساواك براى او بستر گرفتارى او را فراهم مى كند. بعد از آن است كه مادر براى خوشبختى دخترش، راوى را روانه غربت مى كند.
    راوى در غربت، روزگار مى گذراند. رمان ساختارى ذهنى دارد و آنچه روايت مى شود از خلال زمان حال و با نقبى كه به گذشته زده مى شود روايت مى شود. گذشته راوى و مادر و دو برادرش همواره با او است. على برادرى كه خبرى از او ندارد، به ناگهان سروكله اش پيدا مى شود. حضور اين برادر تنها از طريق پيام تلفنى شكل مى گيرد. على مى خواهد بداند كه خواهرش او به ياد دارد يا نه؟ خواهر با اين ديالوگ تلفنى برادر وارد گفت وگو با گذشته خود مى شود. ياد برادرى كه سرو كله اش پيدا شده است، همراه با همه گذشته راوى است كه در شكل سيال ذهن در فصل هاى مختلف بازگو مى شود. زندگى راوى آشفته مى شود. برادر، امتداد پدر است كه مادر را سركوب مى كند، كتاب سوزان راه مى اندازد.
    پدر خود نيز روزگارى سركوب شده است. او مى خواهد با سركوب خانواده اش، براى آنها حاشيه امنيتى بسازد، غافل از اين كه اين تلاش قبل از هر چيز به انهدام و نابودى آنها مى انجامد. راوى در فصل هاى شاعرانه، رنج هايى كه بر سر خود و خانواده اش رفته را مرور مى كند و مى كوشد تا با كلمات و لحن رومانتيك در فضايى نوستالژيك، بخشى از رويدادهاى قبل و بعد از انقلاب را مرور كند. راوى در ابتدا اسير و گرفتار خانه پدر است كه زندانبانى به نام پدر دارد. برادرها كه بزرگ مى شوند به همراه جامعه سياسى بيرون به زندانبانان اضافه مى شوند. در مقابل راوى از طريق كتاب و دوستانش به آگاهى ها و فهم بيشترى دست مى يابد.
    هر چه درك راوى از جهان بيرون بيشتر مى شود، بر تعداد زندانبان ها نيز اضافه مى شود و ديواره زندان تنگ تر مى شود. او در بيرون از زادگاهش، در ديوارهاى زندان خاطراتش گرفتار است. نويسنده در رمان كوتاه «ماهى ها در شب مى خوابند» در بستر داستانى كه روايت مى كند، خودآگاهى زن ايرانى را به درد رنجى كه يك دم از او كنده نمى شود، يادآور مى شود.
    «ماهى ها در شب مى خوابند» مولفه هايى را دستمايه نوشتن قرار مى دهد كه در داستان هاى نويسندگان ايرانى خارج از كشور بارها مورد استفاده قرار گرفته است و به مهمترين شاخصه هاى ادبيات مهاجرت تبديل شده اند. آنچه اين اثر را متمايز و قابل تامل مى كند، استفاده از اين مولفه ها در ساختارى ساده و در عين حال چندلايه است.

  5. #135
    آخر فروم باز hamidreza_buddy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    شریف
    پست ها
    1,167

    پيش فرض عقاید یک دلقک

    عقاید یک دلقک نوشتۀ هنریش بل
    منبع: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    عقاید یک دلقک نوشته هاینریش بل داستان دلقکی است که جنگ را از سر گذرانده است ولی درگیری اصلیش مسائل انسانی است.

    هانس دلقکی بیست و هفت ساله بر اثر جراحتی خودخواسته که به زانوی راستش وارد آمده به شهر زادگاهش، بن برگشته است اما علت اصلی برگشت او نه درد زانو که رفتن ماری نامزدش که یک کاتولیک متعصب است، از پیش اوست.

    اگر چه داستان در کمتر از یک روز اتفاق می افتد اما روایت آن به بیان جزئیات سال های گذشته می پردازد. زمانی که هنوز بیشتر از یازده سال ندارد و بر اثر تهمت به نازی ها تحت محاکمه رهبر سازمان جوانان قرار می گیرد و محکوم به حفر یک راه زیرزمینی در باغ خانه اشان می شود. وقتی سال ها از این خاطره می گذر هانس می گوید: من هم عصر همان روز به پیروی از سنت خانواده شنیر ولی بر خلاف روش آنها نه با بولدوزر بلکه با دستانم، شروع به کندن خاک مقدس آلمان کردم.

    در این کتاب همه چیز بی پرده و بدون تعارف بیان می شود. همان طور که داستان با ضربه ای صریح شروع می شود: از وقتی ماری به قصد ازدواج تسوپفنر کاتولیک مرا ترک کرده است، این جریان یکنواخت و تکراری بدون اینکه در آرامش و عادت من در انجام آن خللی وارد سازد ، شدت هم یافته است.

    و ما از همان آغاز با راوی طرف هستیم که مالیخولیا و سردردی که طبیعت دروجودش به ارث گذاشته است او را غرقابی می کشاند که آینده اش مشخص نیست. الکل و ماری علاج های این دو درد بوده اند. ماری که علاج دایمی اش بود رفته است و: دلقکی که به مشروب و الکل پناه می برد، خیلی زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط خواهد کرد.

    کتاب "عقاید یک دلقک" وضعیت بحرانی نسل جنگ و نسل بعد از جنگ آلما را آگاهانه به تصویر می کشد. نسلی گرفتار در بخران های اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، روانی و روحی، نسلی که در میان ارزش های فروریخته و ارزش های نوبنیان دست و پا می زند. بل با انتخاب یک دلقک حیطه انتقادات خود را وسعت می بخشد. یک دلقک بدون هیچ دلبستگی. به هر گونه جریان سیاسی و اجتماعی می تواند همه ارزش ها و ضد ارزش ها را به سخره بگیرد، از جمله ارزش های فسیل شده یک جامعه بورژوایی را.

    هانس (دلقک) گر چه اعتقادات مذهبی تندی ندارد اما در مقایسه با شخصیت های فربه مذهبی که دور او را گرفته اند وی مقدس تر از دیگران به چشم می آید دلقک مخالف فاشیسم و فاشیست هایی است که بعد از جنگ رنگ عوض کرده اند. لبه تیز طنز بل متوجه جامعه پول پرست و سودجوست. شنیز از پول پرستی، از قاعده، از نظم هایی که منجر به فاشیسم می شود، بیزار است. تنها دلبستگی شنیر، ماری است، ماری برای او همه چیز است. ماری برای او جهانی از زیبایی ها در چنبره دنیایی از زشتی ها و نامردمی ها است.

    او خواهان جامعه ای انسانی و آرمانی است بدون هر گونه رنگ ریا و تزویر. آدم های دوست داشتنی در رمان بل، آدم هایی اند که به نوعی پاک باخته یا رندند یا ساده دل. و لو این که آن ها نقش فرعی در داستان داشته باشند مورد ستایش بل قرار می گیرند. کتاب عقاید یک دلقک مملو از طنز و کنایه است. کنایه هایی بی رحمانه، رک و صریح! شنیر آنقدر روراست است که همه را وحشت زده می کند.
    او یک دلقک است و بدون توجه به ایدئولوژی های چپ و راست و یا تفکراتی مانند پاداش آخرت و ... که تفکرات انسان را محدود می کند ،سعی می کند که انسان باشد. یک انسان ... با همۀ نقص هایش
    Last edited by hamidreza_buddy; 29-12-2006 at 01:54.

  6. #136
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 پرونده پلیکان

    نوشته : جان گريشام


    ماجرا از قتل دو قاضی دادگاه عالی فدرال ایالات متحده شروع می شود اما هیچ گونه انگیزه و یا رابطه مشترکی بین این دو قتل دیده نمی شود و همین باعث به وجود آمدن دلهره و نگرانی و ابهاماتی در اف.بی.آی و سازمان سیا می شود.




    اما در این حین یک دانشجوی رشته حقوق به نام «داربی شاو» به تحقیق در این رابطه می پردازد و به توسط دسترسی به کامپیوترهای کتابخانه دانشکده حقوق پرده از این راز بر می دارد، سرنخ ها به شخص می رسند که دوستان بسیار با نفوذی در کاخ سفید دارد. داربی نتیجه تحقیقاتش را در پرونده ای خلاصه و نگهداری می نماید.

    داربی از یک مرگ حتمی در یک سوءقصد با بمب جان سالم بدر می برد و دوستش به جای او در این سانحه کشته می شود و داربی را آگاه می کند که قصد کشتن او را دارند. تنها کسی که داربی به او اعتماد دارد و می داند که تنها اوست که می تواند کمکش کند خبرنگاری است به نام «گری گرانتهام»، پس به سراغ او می رود و با کمک وی پرده از راز این قتل ها برمی داد، رازی که موجب یک رسوایی سیاسی در بالاترین سطوح دولتی می گردد و هم پایه «واترگیت» است.

  7. #137
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 ساراى همه

    نوشته :
    منبع : فتح الله بى نياز

    مجموعه داستان «ساراى همه» را بايد اساساً به شيوه «هزار و يك شب» يا بر مبناى آن سنتى از فلسفه [زيباشناختى] بخوانيم كه جمع بندى آن را مديون «گوتلوب فرگه» هستيم؛ سنتى كه بر اين باور است كه نه فقط پرسش صدق يا كذب بودن داستان، بلكه حتى طرح چنين سئوالى بى معناست.
    اگر بخواهيم كشف كنيم كه داستان هاى اين مجموعه تا چه حدودى به جهان (يا مصداق خود Referent) را توصيف مى كنند، يا به ديگر سخن «صدق» داستان ها و درجه باورپذيرى آنها را زير سئوال ببريم تا رابطه اى مبتنى بر صدق را پى ريزى كنيم، از همين جا بگويم كه راه به جايى نمى بريم- هرچند كه نويسنده به ندرت به عرصه دنياى فرا واقعى پا گذاشته است. به عكس، شاخسارهاى متنوع اين قصه ها به گونه اى است كه مى توان اين يا آن گوشه و مورد روايى را، به الگويى از واقعيت اشارت داد. وجه افتراق آن با داستان هاى هزار و يك شب و شهرزاد قصه گو هم در همين است كه اين دومى بيشتر به عقيده «پى ير دانيل هونه» نزديك بود كه مى گفت داستان مى تواند هم در كليات و هم در جزئيات كاملاً جعلى باشد و حتى حرف نيچه كه «كل داستان را دروغى بيش نمى دانست.»
    به ضرورت همين مفاد و مقياس ها نيز، نقد ساختگرايانه اين قصه ها پاسخگوتر از ديگر اسلوب هاى نقد است. ناگفته نگذارم كه به رغم بارز بودن خصلت «قصه گون» داستان ها و گرايش آن به مولفه هايى كه «ولاديمير پراپ»، آنها را در «افسانه» و «حكايت» كشف مى كند، داستان هاى اين مجموعه جملگى هم مدرن اند و هم رئاليستى. واقع گرا از اين منظر كه در استمرار و رابطه پاره ساختارها با واقعيت، مى توان ايده هايى از دال و مدلول «واقع نمايى» يا دقيق تر بگويم «حقيقت نمايى» ارائه كرد. و مدرن از اين حيث كه معانى داستان ها، بر اركان طرح مسائل عام مدرنيستى در قالب فرديت تكيه دارند- به طور مثال محاصره شدن سنخيت ها در ميان «واقعيت ها» و «امكانات» سيال و لغزنده عينى و ذهنى و نمادين كردن خواست ها و خواسته هاى اين شخصيت ها بين دو مرز مهم و تعيين كننده جهان مدرنيستى. براى نمونه «داستان ساراى همه» را درنظر مى گيريم. گرچه تقليل هستى اين متن تا حد يك مفهوم نه چندان واضح «ديگر نمايى» تا حدى با موازين صريح نقد ساختارى [نوين] همخوانى ندارد، اما مى توان از آن به مثابه ابزارى جهت انكشاف لايه هاى داستانى استفاده كرد؛ چه، در واقع ما با شهرزاد يا «سوژه ديگرنما»، فعل ديگر نمايى يا به بيانى جذابيت نو (سارا) و حذف تدريجى كهنه (شهرزاد) و بالاخره ابژه اى كه موضوع ديگر نمايى است، روبه رو هستيم. اين ابژه در لايه فوقانى اثر عروسك زيبايى است كه زن و شوهر يعنى شهرزاد و امير مى بينند و در لايه زيرين دلالت ضمنى دارد بر يكنواختى و بى روح شدن رابطه زناشويى آنها.
    بر مبناى اين هستى شناختى مقدماتى، شهرزاد، قصه گويى و سبك سنتى را كنار مى گذارد و براى ما قصه اى مبتنى بر نمايش مى آورد؛ هرچند كه وجه ديالوگ به حدى از كنش پيشى مى گيرد كه مى توان با تقريب، قوام داستان را اساساً به ديالوگ نسبت داد تا به كنش. اين ساختار نيز با مولفه هاى عادى، «داستان» را روايت نمى كند بلكه از سوى شهرزاد، به مثابه يك بازى، «پى ريزى» مى شود و او شوهرش را درگير طرح و توطئه يك «بازى» مى كند.



    شهرزاد «بازى» را به جاى گفتن انتخاب مى كند تا از ذهن و عاطفه امير حذف نشود. او زنى است كه به عنوان همسر دوست ندارد احساسش را به نمايش بگذارد (ص ۱۰۴)، در حالى كه امير كه از «صراحت زياد» ناراحت مى شود، در موردى خاص دوست دارد احساس طرف مقابل برايش نمود بارزى داشته باشد. سارا به اين نياز پاسخ مثبت مى دهد و دوست دارد كه «احساسش را در كوى و برزن جا بزند.» سارا نقطه مقابل شهرزاد است، هر آنچه در شهرزاد است و مايه رنجش امير است، به فقدانش در سارا اشاره مى شود. شهرزاد حاضر است به نفع اين تازه به ميدان آمده شاد و سرزنده، كنار برود. تاريكى را ترجيح مى دهد و از شمع- كه نماد سوختن و روشنايى بخشيدن است- خوشش نمى آيد. داستان تا «برگشت نهايى كه نوعى غايت شناسى عاطفى است.» به صورت يك مثلث عشقى معمولى پيش مى رود، اما كم كم به نقطه «برگشت نهايى» نزديك مى شويم، به اين نكته پى مى بريم كه سارا، يا ضلع سوم، چه بسا خود شهرزاد است كه اين بار كنشگرى خود را به صورت ايفاى نقش به جاى كلمات قصه هاى خواب كننده هزار و يك شب درآورده است. بنابراين نفر سوم در عمل دخترى است كه بايد عاشق امير شود تا امير كه از زندگى با شهرزاد كسل شده است، بار ديگر توان و استعداد دوست داشتن را به دست آورد تا به شكلى ديگر، آن را نثار شهرزاد كند. اما در عمل، نقش ها از بازيگرها فراتر مى روند، سارا دوست دارد حرف هاى عاطفى اش را به همه بگويد و شهرزاد به راحتى حاضر مى شود پاى خود را به كلى كنار بكشد و به صورت نمادين با فشردن نصفه ليموى خود در سوپ امير، زندگى را فقط به كام او خوش كند. در يك رجعت به گذشته ساده، كه از گره خوردن اوضاع حال ناشى مى شود، شهرزاد و امير را مى بينيم كه از عروسك بزرگ و قشنگى به اسم «سارا» خوششان مى آيد، تا حدى كه امير مى خواهد آن را براى شهرزاد بخرد؛ پس اينجا او مى خواهد جاى خالى چيزى را در زندگى پر كند كه در متن «غياب» دارد و خواننده به تناسب ذوق و فكر و تجربه خود، مى تواند آن را فرزند يا چيزى ديگر بداند. در يك رجعت به گذشته اكسپرسيونيستى، «فردا، دخترى به زيبايى همان عروسك، به امير تلفن مى كند و با او قرار ملاقات مى گذارد.» آيا اين دختر، همان شهرزاد نيست كه شاهد دلنشينى عروسك براى امير بود؟ چيزى كه مى توانيم آن را «امكان» پديد آمدن يك عشق جديد بخوانيم و از سوى ديگر، شهرزاد كه به شكل نمادين، جيغ زدن در شهر بازى، خود را از كسالت زندگى تخليه مى كند، شايد بتواند اين «امكان» را به «واقعيت» تبديل كند، چون شوهرش مى خواهد يقه خود را از چنگال كسالت زندگى با تماشاى بازى فوتبال خلاص كند. امكانى به اسم سارا، در روايت تا آن حد به واقعيت نزديك مى شود كه به فوتبال علاقه مند مى شود. شهرزاد كه مثل او لطيف، مهربان، آرام و هنرمند نيست و بيشتر وقت ها لاك ناخن هايش را مى خورد و عصبى است، به حدى از تبديل امكان به واقعيت در رنج است كه نفسى سنگين راه گلويش را مى بندد و او مجبور مى شود حرف هايش را روى كاغذ بنويسد. «برگشت نهايى» در اينجا به اوج مى رسد، و شهرزاد باورش مى شود كه «زن آرمانى» شوهرش، امكانى است در نقطه مقابل واقعيت خودش (شهرزاد). پس، مى خواهد همچنان در همان رنگ و رخسار سارا باقى بماند. اينجا موضوع، بقاى عشق است كه به قفل لاروشفوكو متفكر فرانسوى «مانند آتش، پايدار نماند، جز آن كه دائماً شعله ورش سازند.» نويسنده [ناخودآگاه] اين نكته را روى زبان امير مى گذارد: «سارا، زن خوبى بود، چون تو بودى، خوب بود.»
    بستر روايت همان طور كه گفتم، به شكلى افراطى در اختيار ديالوگ است. گرچه بعضى از ديالوگ ها، قوى و پيش برنده اند و برخى به لحاظ كنايى، تشبيهى و غيره، خصلت آرايه اى محكمى دارند (مثل قديمى روزاى هفته پنج تا بودن، بعداً پنجشنبه و جمعه رو به اونا اضافه كردن، و آدما هنوز بهشون عادت نكردن [و به همين خاطر دلتنگى مى كنى]- ص (۱۲۱) وگرچه از لابه لاى قرار و مدارها و افعال بسيار مختصر، مى توان كنشگرهاى واقعى را تشخيص داد و جايگاه شان را تعيين كرد، اما به عقيده من در حجم ديالوگ زياده روى شده است. داستان، براى بازنمايى چنان نقش هايى، اصلاً وارد عرصه هاى وهم، توهم، كابوس، روياى خواب و بيدارى، خيالپردازى، فضاى فرا واقعى و مكان زدايى و زمان زدايى هاى رايج نشده است و موضوع «ديگر نمايى» را همچون يك بازى پذيرفته شده ارائه داده است؛ زيرا فصل مشترك خود قصه و پلات، يعنى انگيزه شخصيت ها، زمانى آشكار مى شود كه داستان در حالت «بازگشت نهايى» قرار مى گيرد. آيا چنين داستان خوش فرش ساختى استحقاق آن را نداشت كه توازنى منطقى به نسبت كنش و ديالوگ بدهد؟
    نكته ديگر، گرايش پاره ساختارهاى روايت است، نسبت به كانون يا كانون ها، كه يكى از آنها را به كشتن يكنواختى و زنده كردن عشق- در مجموعه اى از ديالوگ و اندكى كنش ديديم. اما غياب كانون ديگرى محسوس است. انسان ها بسى پيچيده تر از حرف ها و رفتارشان هستند، لذا داستان عميق تر مى شد، اگر سمت و سوى ديگرى هم به پاره ساختارها داده مى شد يا كانونى همنشين با كانون اصلى منظور مى شد. كانون خودخواهى يا به تعبيرى اين حرف پاسكال كه: «كسى كه بخواهد به خودپسندى كامل انسان پى ببرد، كافى است كه علل و آثار عشق را ملاحظه كند.»
    پايان بندى نسبتاً باز داستان تا حدى به اين موضوع اشاره دارد، اما نه به عنوان يك كانون به «پايان نسبتاً باز» اشاره كردم، زيرا تا حدى به فرجام اين يكى بازى تا حدى پى برديم، بازى دوم و سوم را نمى دانيم. حتى اگر با بدبينى كامو نگوييم كه عشق يك سوءتفاهم است، دست كم به كسالت ناشى از تكرار آگاهيم.

  8. #138
    آخر فروم باز hamidreza_buddy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    شریف
    پست ها
    1,167

    پيش فرض تپلی و چند داستان دیگر

    تپلی و چند داستان دیگر
    نوشتۀ: گی دو ماپاسان
    منبع: یادم نیست!


    تپلی در شمار بهترین نوول هایی است که موپاسان در سال های باروری کارش یعنی در 1880 نوشته است.

    در این داستان، موپاسان گوشه ای از وضعیت فرانسۀ شکست خورده –در جنگ 1870- را نشان می دهد. نقش آفرینان این داستان بورژواهای بزرگ و سرمایه داران شهر «روان» هستند که در مقابل تسلط سربازان پروسی بر شهر شهر و کشورشان، سرمایۀ خود را در خطر احساس می کنند و برآنند که بهر طریق شده، مایملک خود را از خطر برهانند.
    اینان که روزی سنگ وطن را بر سینه می زدند و از این سنگ بر سینه زدن، ثروت فراوانی اندوخته اند، اینک محبت وطن خود را در جامه دان های پر از اسکناس و سفته و برات های معتبر جای داده اند و با وطنی که سرمایه شان است، در راه گریز به جای امنی هستند. این سرمایه داران فراری ظاهراً از گروه افرادی هستند که در مواقع عادی تب میهن پرستی ، اخلاق و مذهب سراسر وجودشان را گرم می کرده است. تمام این خصائص جای خود را به عشق به سرمایه و ثروت می دهد.
    «تپلی» ، که او را به عنوان یک زن گمراه می شناسید، در میان وطن پرستان فراری به پایمردی قد علم می کند و مردانه تر از این مردان پا در راه فرار، مقاومت می کند و نشان می دهد که خمیرمایۀ او چیزی جز خوبی نیست و اگر لغزشی در کار بوده است، این لغزش حاصل نظام اجتماع کثیف و منحط زمان اوست ولی صفات و ملکات انسانی در او به حد بارزی وجود دارد و نشان می دهد که با همۀ گمراهی و فساد، بر آن طبقه که وطنشان را در چمدان به دست دارد، شرف دارد.
    در این مجموعه داستان های زیبای دیگری می خوانیم که باب طبع هر سلیقه ای قرار خواهد گرفت.
    Last edited by hamidreza_buddy; 01-01-2007 at 22:32.

  9. #139
    داره خودمونی میشه saeed jun's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    پست ها
    73

    2 كتاب پانزده روز تا سلامتي رو مي خوام

    سلام به همه عزيزان به خصوص مدير محترم اين تايپك

    فكر كنم نزديك 5 - 6 ماهي مي شه كه دنبال اين كتاب مي گردم

    تو ساري دنبالش گشتم نبود تو سايت آي آي كتاب سرچ كردم نبود خلاصه كه كلي معطل موندم به خاطرش خيليم بهش نياز دارم يه لطفي بكنيد اگه جايي رو سراغ داريد كه اين كتابو داره آدرس بديد برم بگيرم


    مشخصات:
    نام كتاب:پانزده روز تا سلامتي

    نويسنده : جمشيد خدادادي

    انتشارات: موسسه نشرو پژوهش سهروردي

    فكر كنم تاريخ نشرش هم سال 85 باشه



    ارادتمند شما

    سعيد جون

  10. #140
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11

    سلام به همه عزيزان به خصوص مدير محترم اين تايپك

    فكر كنم نزديك 5 - 6 ماهي مي شه كه دنبال اين كتاب مي گردم

    تو ساري دنبالش گشتم نبود تو سايت آي آي كتاب سرچ كردم نبود خلاصه كه كلي معطل موندم به خاطرش خيليم بهش نياز دارم يه لطفي بكنيد اگه جايي رو سراغ داريد كه اين كتابو داره آدرس بديد برم بگيرم


    مشخصات:
    نام كتاب:پانزده روز تا سلامتي

    نويسنده : جمشيد خدادادي

    انتشارات: موسسه نشرو پژوهش سهروردي

    فكر كنم تاريخ نشرش هم سال 85 باشه



    ارادتمند شما

    سعيد جون

    سلام...

    تو ساري نتونستي گير بياري؟

    خوب از قائمشهر تهيه كن...
    احتمالا كتابفروشي پارس و يا شيخ نظري بايد داشته باشه؛ شمارش رو ندارم اما شما ميتوني با اطلاعات قائمشهر تماس بگيري و شماره كتابفروشي هاي مورد نطر رو از اونا بگيري اينم شماره اطلاعات 01233333333 (با كد 8 تا 3 )

    =-=-=-=-=-=-=-=-=
    اينم لينك معرفي اين كتاب تو نت.
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    شما ميتوني با استفاده از اين لينك كتابت رو تهيه كني حالا چه از طريق تماس با ناشر يا نويسنده كتاب.

    موفق باشي
    ته فدا ريكا

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •