تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 14 از 42 اولاول ... 410111213141516171824 ... آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 415

نام تاپيک: پرسش و پاسخ روانپزشکی

  1. #131
    داره خودمونی میشه SAEED 120's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2014
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    192

    پيش فرض

    فکر کنم از عوارض تنهایی زندگی کردن باشه که هنوز باهاش کنار نیومدین. در همچین شرایطی همونطور که توجه ما به صدای تیک تاک ساعت زیادتر میشه ، به واکنش و طرز فکر مردم هم بیشتر میشه.
    همه ما انسانها موجودات نیازمندی هستیم و این نیازها رو با پول حل میکنیم (مبادله میکنیم). مردم برای گرفتن یارانه خجالت نمیکشن چون این حق ملیشون و بیت المال هست چه 100 میلیون چه 1000 تومن.
    فروشنده ها به این فکر نمیکنن چه کسی یارانه گرفته یا نه چون روزانه کلی مشتری دارن و براشون عادیه. اگر هم فکر کنن خوب صاحب اختیار فکر خودشون هستن ، شاید بخوان ما رو هیولا ببینن ولی ما که هیولا نیستیم !

    احتمالا شما بخاطر غرور دوران جوانی همچین احساسی نسبت به نیازمندی انسان دارین و چون تنها زندگی میکنین موقع بیرون رفتن فکر میکنین همه حواسشون به شماست که اصلا همچین چیزی صحت نداره.
    ولی تمام مشکلات فکری که واسم پیش اومد از اونروزی بود که لبمو غنچه کردم.و یه شخصیت بسیار قوی ساخته شد برام. ببین من یه آدم ترسو یی بودم یه شب خیلی ناراحت شدم گفتم خدایا من چه قدر ترسو هستم بعد سرمو بردم پایید چشمامو بستم سرمو آوردم بالا دیدم لبم غنچه شد . بعد خیلی آدم پررو و با ادبی شدم تا 3 ماه بهترین دوران زندگیم بود . پررو با ادب تو دبیرستان سرم بالا هی سوالای معلمها رو جواب میدادم درس رو بهتر متوجه میشدم.یه بار ناظم اومد گفت کی تو شماهخا از همه درسش بهتره یه نفراز اون بچه درس خونا گفتش آقا سعید فکر کنیم درسش خیلی خوبه همه سوالا رو جواب میده.
    بعد که یه روز کتک خوردم از بابام دیگه اثر اون لب غنچه از بین رفت و بعدش اون پست قبلی که گفتم ویندو زمغزم پاک شد و بردنم روانپزشک

  2. #132
    ناظر انجمن علوم انسانی New Ray's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    21°N - 71°W
    پست ها
    978

    پيش فرض

    با توضیحات پستهای اخیر ظاهرا مشکل شما ریشه ها و سوابق متفاوتی داره ، این پیچیدگی باید توسط روانشناس و روانپزشک بررسی بشه. پیشنهاد میکنم اول با چند روانشناس مختلف صحبت کنید و ببینید چه نظرات و روشهایی پیشنهاد میکنن ( فعلا ترجیحا از داروهاشون استفاده نکنید ) تا ببینید اصلا اتفاق نظر روی مشکل خاصی هست یانه . بعد میتونید به روانپزشک دیگری مراجعه کنید. از رده سنی و نحوه برخورد و صحبت و سوالات روانشناسان میشه فهمید چقدر توانا هستن.
    اگه برای مشکل شما اسم خاصی برده شده در اینترنت جستجو کنید که خصوصیات این بیماری چیه تا بیشتر باهاش آشنا بشین.

  3. این کاربر از New Ray بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #133
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Leon-117's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    on eath
    پست ها
    2,745

    پيش فرض

    .................................................. .................................................. .........................................
    Last edited by Leon-117; 27-09-2014 at 00:39.

  5. #134
    کاربر فعال پرسش و پاسخ پزشكی laxer's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    محل سكونت
    Th
    پست ها
    808

    پيش فرض

    افرادی مشابه شما بسیار زیادند و شما تنها نیستید.
    برای گرفتن بهترین نتیجه به روانپزشک مراجعه کنید.
    روانپزشک با تجویز دارو در عرض کمتر از سه هفته تمام علاءم بیماری ناخوشایند شما رو از بین میبره.
    با دارو هایی مثل لیتیوم و والپروات سدیم خلق شما رو ثابت میکنه.
    با دارو هایی مثل سرترالین و فلوکستین افسردگی شما رو از بین میبره.
    با ترکیب بوپروپیون به دارو های بالا هم افسردگی زود تر کنترل میشه و هم عوارض دارو ها تقریبا از بین میره.


    خلاصه در عرض کمتر ازیک ماه از اون رو به اون رو میشید.
    فقط خواهشا به جای رفتن پیش روانشناس به روانپزشک رجوع کنید.
    در این مورد روانشناس جز سردرگمی چیز دیگه ای به بار نداره.

  6. این کاربر از laxer بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #135
    آخر فروم باز ms368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,977

    پيش فرض

    آقا
    من خیلی دوست دارم شاد و خوشحال باشم
    طوری که همیشه وقتی یه آهنگ غمگین میشنوم ٬ سریع ردش میکنم چون که خوشم نمیاد
    چند روز پیش برعکس شد
    آهنگای غمگین خیلی به دلم مینشست و یه حس عجیبی نسبت بهشون داشتم و مدام گوششون میکردم
    امروزم بی حسی مطلق اومده سراغم و نه حس شادی دارم و نه غم و دلتنگی و خستگی و خواب و ...

    دلیل اینهمه نوسان احساسات چیه ؟
    هیچ قرصی هم نمیخورم

  8. #136
    کاربر فعال مشاوره خرید گوشی موبایل Iloveu-ALL's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2011
    پست ها
    5,275

    پيش فرض

    آقا
    من خیلی دوست دارم شاد و خوشحال باشم
    طوری که همیشه وقتی یه آهنگ غمگین میشنوم ٬ سریع ردش میکنم چون که خوشم نمیاد
    چند روز پیش برعکس شد
    آهنگای غمگین خیلی به دلم مینشست و یه حس عجیبی نسبت بهشون داشتم و مدام گوششون میکردم
    امروزم بی حسی مطلق اومده سراغم و نه حس شادی دارم و نه غم و دلتنگی و خستگی و خواب و ...

    دلیل اینهمه نوسان احساسات چیه ؟
    هیچ قرصی هم نمیخورم
    عوامل تاثیر گذار
    سبک زندگی:
    بیخوابی و خواب ناکافی یا نامطلوب (و به دنبالش نور چیز های مثله گوشی - تلویزیون - مانیتور)
    فعالیت بدنی ناکافی مثل ورزش یا پیاده روی - کار کردن (نشستن و خوابیدن زیاد خوب نیست!)
    تعذیه... مثلا خوردن کافئین زیاد باعث خستگی میشه / یا اگه موقع غذا خوردن ویتامین اندازه کافی دریافت نکنی (خوردن صبحونه خوبه)

    افسردگی و بیماری های جسمی مثله کم خونی - کم کاری تیرویید
    و دلایل دیگه ...
    ولی راه حلی که من میتونم بهت بدم:
    پیاده روی کردن هر روزه - شبا زود خوابیدن مثلا از ساعت 11 تا 7 عالیه! یا 10 تا 6 ...
    تعذیه هم درست کن هل و هوله و مصرف کافئین رو کم کن ... صبح زود صبحانه خونه و کامل بخور ...!
    یه نکته مهم دیگه تو تغذیه که خودمم تجربه کردم: موقعی که شکمت خالیه و یا گشنته ... چیز های مثله کلوچه و کیک (چیز های که فقط شکرن :دي) نخور چون اولش گرسنگیت رو میگیرن ولی بعد یه مدت کوتاه علاوه بر اینکه دوباره گشنه ات میشه باعث میشه خستگی نیز میشه.

    * همه این 3تا (خواب-تغذیه-ورزشی یا کار) با هم مخلوط میشن و باعث خستگی ادم میشن ... جلو هر کدوم رو بگیریم قسمتی از خستگی هامون کم میشه.
    اگر دکتر بری ممکنه بهت آزمایش کم خونی یا کم کاری تیرویید بده که اگه جواب یکیشون + باشه ... مشکل خستگیت از اونه
    Last edited by Iloveu-ALL; 03-10-2014 at 15:17.

  9. 4 کاربر از Iloveu-ALL بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #137
    آخر فروم باز ms368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    1,977

    پيش فرض

    عوامل تاثیر گذار
    سبک زندگی:
    بیخوابی و خواب ناکافی یا نامطلوب (و به دنبالش نور چیز های مثله گوشی - تلویزیون - مانیتور)
    فعالیت بدنی ناکافی مثل ورزش یا پیاده روی - کار کردن (نشستن و خوابیدن زیاد خوب نیست!)
    تعذیه... مثلا خوردن کافئین زیاد باعث خستگی میشه / یا اگه موقع غذا خوردن ویتامین اندازه کافی دریافت نکنی (خوردن صبحونه خوبه)

    افسردگی و بیماری های جسمی مثله کم خونی - کم کاری تیرویید
    و دلایل دیگه ...
    ولی راه حلی که من میتونم بهت بدم:
    پیاده روی کردن هر روزه - شبا زود خوابیدن مثلا از ساعت 11 تا 7 عالیه! یا 10 تا 6 ...
    تعذیه هم درست کن هل و هوله و مصرف کافئین رو کم کن ... صبح زود صبحانه خونه و کامل بخور ...!
    یه نکته مهم دیگه تو تغذیه که خودمم تجربه کردم: موقعی که شکمت خالیه و یا گشنته ... چیز های مثله کلوچه و کیک (چیز های که فقط شکرن :دي) نخور چون اولش گرسنگیت رو میگیرن ولی بعد یه مدت کوتاه علاوه بر اینکه دوباره گشنه ات میشه باعث میشه خستگی نیز میشه.

    * همه این 3تا (خواب-تغذیه-ورزشی یا کار) با هم مخلوط میشن و باعث خستگی ادم میشن ... جلو هر کدوم رو بگیریم قسمتی از خستگی هامون کم میشه.
    اگر دکتر بری ممکنه بهت آزمایش کم خونی یا کم کاری تیرویید بده که اگه جواب یکیشون + باشه ... مشکل خستگیت از اونه
    ممنون دوست عزیز

    من دیروز کلی نوشتمو و دکمه ارسالو زدم٬ اما قاطی کرد پی سی ورلد و الان میبینم پستی ارسال نشده

    به هر حال میخواستم بگم که خوابم خیلی کمه و نسکافه هم زیاد استفاده میکنم (البته از بهترین مارک استفاده میکنم٬ نه این بسته ای ها) به طوری که دیشب تا ساعت ۴:۳۰ بیدار بودم
    آزمایش خون هم ۳ هفته پیش دادم و اتفاقا این ۲ آزمایشی که میگید هم داره
    از این کم خونی خفیف دارم شکی ندارم

    اما میخوام بدونم تغییرات آب و هوایی هم میتونه موئثر باشه توی تغییرات خلقیات و روانی آدما ؟ (مثلا میتونه آدما رو از شادی به غم و برعکس سوییچ کنه ؟)٬ چون تا جایی که یادمه من موارد بالا رو تقریبا توی تابستون هم داشتم .

  11. #138
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    55

    پيش فرض

    همش توهم مغزه متاسفانه، روانی وجود نداره و نه روحی، مغز درست کار نکنه همین میشیم، تازه زیر 40 ساله پزشکی پیشرفت کرده و فهمیده که خرابی مغز و سلولهاش ادم را به توهم میکشونه و با قرص میتونه کمی کنترل کنه قرنها مریضهای روانی جن زده و تحت غضب خدا و ... میدونستند تا چند وقت هم که میگن عقده های فروخورده
    مگر همه مردم عقده فروخورده ندارند؟

    فقط یک چیزی لطفا ژنهای خراب اجداد و ژن خراب مغزتون را به بچه خودتون منتقل نکنید و یک نفر دیگر را ناخواسته و نابوده نابود نکنید همین بگذارید بیماری در خودتان تمام شود

  12. #139
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mhd1990's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    خوزستان
    پست ها
    456

    پيش فرض

    سلام
    پسری هستم 20 ساله که در زندگیم ضربه های روحی زیادی خوردم پدرم وقتی 11 سالم بود به بیماری سرطان مبتلا شد و دوسال بعد فوت کرد تو اون دوسال سخت ترین و تلخ ترین روزا رو میگذروندم پس از مرگ پدرم , مادرم افسردگی گرفت و بیناییش رو از دست داد منم با وجود اینکه درسم خوب بود اما ترک تحصیل کردم مثل مادرم خونه نشین شدم چهار سال بعد یعنی زمانی که 17 سالم بود مادرم هم از دنیا رفت و از اون موقع به بعد پیش خواهرم زندگی میکنم از 17 سالگی برای پیچوندن سربازی و جلوگیری از قطع شدن حقوق بازنشستگی پدرم, ادامه تحصیل دادم و در رشته کامپیوتر دیپلم گرفتم و الان ترم دوم دانشگاه ازاد هستم اما هیچ کدوم از این دو ترم رو بخاطر ترس از اجتماع حضور پیدا نکردم و مشروط شدم هدفی برای زندگیم ندارم .ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن خیلی اذیتم میکنه تو اون سالها اضافه وزن زیادی پیدا کردم چاق شدم و ظاهرم کاملا تغییر کرد. خیلی کم از خونه بیرون میرفتم و میرم دو ساعت در هفته شاید بیرون رفته باشم هیچ چیز نمیتونه خوشحالم کنه حس میکنم همه از من بدشون میاد درصورتی که خلاف اینو بار ها شنیدم و دیدم احساس میکنم ناتوان ترین ادم دنیام حتی یه دوچرخه ساده هم تو اون سال ها نخواستم که یاد بگیرم گذشته م تنهام نمیزاره. از خودم بدم میاد زندگی کردن برام سخت شده چطور از این باتلاق بیرون بیام



  13. #140
    ناظر انجمن آموزش عالی Alireza SM's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2010
    پست ها
    3,182

    پيش فرض

    سلام
    پسری هستم 20 ساله که در زندگیم ضربه های روحی زیادی خوردم پدرم وقتی 11 سالم بود به بیماری سرطان مبتلا شد و دوسال بعد فوت کرد تو اون دوسال سخت ترین و تلخ ترین روزا رو میگذروندم پس از مرگ پدرم , مادرم افسردگی گرفت و بیناییش رو از دست داد منم با وجود اینکه درسم خوب بود اما ترک تحصیل کردم مثل مادرم خونه نشین شدم چهار سال بعد یعنی زمانی که 17 سالم بود مادرم هم از دنیا رفت و از اون موقع به بعد پیش خواهرم زندگی میکنم از 17 سالگی برای پیچوندن سربازی و جلوگیری از قطع شدن حقوق بازنشستگی پدرم, ادامه تحصیل دادم و در رشته کامپیوتر دیپلم گرفتم و الان ترم دوم دانشگاه ازاد هستم اما هیچ کدوم از این دو ترم رو بخاطر ترس از اجتماع حضور پیدا نکردم و مشروط شدم هدفی برای زندگیم ندارم .ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن خیلی اذیتم میکنه تو اون سالها اضافه وزن زیادی پیدا کردم چاق شدم و ظاهرم کاملا تغییر کرد. خیلی کم از خونه بیرون میرفتم و میرم دو ساعت در هفته شاید بیرون رفته باشم هیچ چیز نمیتونه خوشحالم کنه حس میکنم همه از من بدشون میاد درصورتی که خلاف اینو بار ها شنیدم و دیدم احساس میکنم ناتوان ترین ادم دنیام حتی یه دوچرخه ساده هم تو اون سال ها نخواستم که یاد بگیرم گذشته م تنهام نمیزاره. از خودم بدم میاد زندگی کردن برام سخت شده چطور از این باتلاق بیرون بیام

    شاید اغراق کرده باشین ولی شما 100% افسردگی شدید دارین و باید روانپزشک براتون دارو تجویز کنه.
    یهو شاد و یهو خوشحال شدن رو زیاد تجربه کردین ؟ شده که بی دلیل گریه کنین یا شدید بخندین ؟ شده به چیزهایی فکر کنین که نتونین در موردش با کسی حرف بزنین ؟ شما شده که عمدا و از قصد نکات منفی اطرافیانتون رو برای خودتون مرور کنین ؟

    برین پیش متخصص اعصاب و روان تا ازتون تست شخصیت بگیره و معاینه کنه ببینه نشانه های بیماری های روحی به جز افسردگی هم دارین یا نه. میزان اضطرابتون هم باید بررسی بشه. اگر تجربه ای در خصوص فکر کردن در مورد آسیب زدن به خودتون ( به هر نحو ) داشتین هم حتما با پزشک در میان بگذارین. احتمالا داروهایی مثل فلوکستین و سرترالین و فلوکسومایزین و سیتالوپرام و ... در مرحله اول درمان بهتون داده بشه بعدش هم داروهایی مثل نورتریپتلین و دزیپرامین و ... شاید هم کار به داروهای قوی تر کشیده بشه.

    اگر اراده مراجعه کردن به روانپزشک رو ندارین بهتره شماره تلفن یه روانپزشک در شهرتون رو از اینترنت پیدا کنین و تلفنی وقت بگیرین این کار باعث میشه احتمال رفتنتون به پزشک بیشتر بشه. نگران هم نباشین لازم نیست در این مورد فکر کنین که به پزشک چی بگم و از کجا شروع کنم و ... خودش حرف رو شروع میکنه و کارش رو بلده.

  14. 2 کاربر از Alireza SM بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •