پس رعنا با اون پایه یکی با هم ازدواج نکردن دیگه
پس رعنا با اون پایه یکی با هم ازدواج نکردن دیگه
اقایون چرال اینقدر به پایان های فیلم های گیر می دید می خوایید چطور سناریوی اخر فیلم از نظر شما و نویسندگی من: باید شهرام (اقا دزده) بره خسرو بکشه سرشم ببر به اندازه جلوی لاش خور ها و بعد پایه یکی بره با زهنا ازدواج کنه بره ایتالیا بعد اون 2 تا هوو برن سر حونه زندگی اون دوتا هم تا اخر دنیا دنبال بچه برگدن اخر کشته بشن بنویس زوج های بدبخت!!!!!!!!!!!!![]()
چرا پست منو پاک کردید آخه ... این همه زحمت کشیدم نوشتم حداقل یه هشدار بدید که آدم بیاد ویرایش کنه.
بابا یه کم آزادی بیانم خوبه بخدا
به نظر من بهترین راه این بود که شهرام بره بهاره رو بکشه
اینجوری هم خسرو از دستش راحت میشد، هم اینکه بچه مال خودش میشد.
اون بهارم که کسیو نداشت تنها بود خب بره پیش خدا![]()
به نظرم سریال رو خوب تموم کردن گرچه من هشت قسمت وسط رو ندیدم اما به نظرم سریال بدی نبود....
آخرش هم از این بهتر نمیتونستند تمومش کنن.... یه سریال فانتزی بود نه یه سریال رئال...
دلیل انتقاد ها به این سریال رو نمیدونم شاید از عادت ما ایرونی ها باشه که هرکس یه آینه میگیره جلو صورتمون و زشتی هامون رو بهمون نشون میده سریع گارد میگیریم.... اون صحنه ای که باد می اومد و صفحه های دفتره ورق میخوره به نظرم خیلی زیبا و با معنا بود.....
در کل از همه ی سریال های ماه رمضون بهتر بود.....
شهرام خسرو رو راضی کرد که بچه رو پس بده به شرطی که آبروش رو جلوی خانواده و اهل روستا نبره؛وگرنه هرطور شده میره آبروی خسرو رو پیش زن و بچه هاش میبره.که خسرو این رو قبول کرد.
خسرو و شهرام با هم رفتم سرخ دره(خسرو خودش رو راننده تاکسی جا زد) دنبال لیلا که بچه رو تحویل بگیرن.ولی هرچی دنبالش گشتن پیداش نکردن.
اینجای فیلم شهرام یه چیزی یادش میاد.وقتی رفته بود به لیلا بگه که خسرو اومده سرخ دره دنبال بچه،همون موقع یکی از اقوامشون لیلا رو میبینه و خودش رو میخواد به لیلا بشناسونه.
ولی هرکاری میکنه لیلا یادش نمیومد.آخرسر گفت یادته بچه بودی هر وقت میترسیدی میرفتی زیر شیروونی مش ولی ...
شهرام این جا رو که یادش میاد حدس میزنه که لیلا رفته باشه همون جا.
با خسرو میرن خونه ی مش ولی مرحوم.
لیلا از ترس خسرو و اینکه مبادا بچه رو از دست بده همون جا قایم شده بود.
شهرام میخواست بچه رو پس بگیره ولی لیلا حاضر نمیشد.خسرو هم این وضع لیلا رو که دید یکم نرم شد تا فردا صبر کنه که شاید راضی بشه بچه رو پس بده.
این وسط شهرام مونده که چطوری راضیش کنه از بچه دل بکنه که یه فکری به ذهنش میرسه.
وانمود میکنه که میخواد خسرو و اون یارو پایه یک رو بکشه چون این تنها راه نگه داشتن بچه است.
اینجای فیلم همون دفتر میاد جلوی لیلا و همینطور که باد ورقش میزنه،برمیگرده به عقب(یعنی از کجا شروع کردن و رسیدن به اینجا که قراره آدم بکشن)
اینجا لیلا دلش به رحم میاد و حاضر میشه بچه رو پس بده ولی نه به خسرو بلکه به نازنین(مادر بچه)
خلاصه بچه رو به سلامتی تحویل مادرش میدن.
بعدش خسرو میره خونه و با یه صحنه ی هولناک رو به رو میشه!
همون مامور قلابی افتاده گیر پلیس و همه چی رو لو داده.
و بدین ترتیب بچه ها و در نهایت زن خسرو متوجه ماجرا میشن.
نازنین دست بچه ش رو میگیره و میره شهرستان پیش مادرش.
لیلا و شهرام هم بعد از اینکه به خاطر آدم ربایی گیر پلیس افتادن و به جرمشون اعتراف کردن،بعد از گذروندن زندان دنبال درمان پزشکی میرن و در نهایت صاحب یه 5قلو میشن.
اینجا دو نفر میرن با اونها مصاحبه میکنن و برنامه از تلویزیون پخش میشه.
نازنین و امیر محمد(بچه) برنامه رو میبینن و داستان اینطوری تموم میشه:
امیر محمد که حالا کمی بزرگ شده لیلا رو از تلویزیون میبینه و بهش میگه مامان!!!
چقد معروف شد این دیالوگ
من پایه یک دارم![]()
من اگه میدونستم شما اینقد خوب بلدی فیلم رو توضیح بدی عمرا این 30 قسمتو میدیدم![]()
قربانتم؛یکم از جزئیاتش رو البته نگفتم!خیلی طولانی میشد...
مثلا جریان صحبت پایه یک با خواهر لیلا، معرفی به مرکز درمان ناباروری رویان و...
بابا چه قدر نظر منفي داريد.بد نبود كه.اينقدر تيربارش نكنيد .
مثلا اين فيلم نسون ميده كه مردم ايران چه قدر بچه دوست دارن.(به نظر من)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)