شبا تا صبح بیدارم
روزا میگرم میخوابم
تقصیر خودم نیست
روشنی به ما نیومده
همش تیره و تار و تاریک
شبا تا صبح بیدارم
روزا میگرم میخوابم
تقصیر خودم نیست
روشنی به ما نیومده
همش تیره و تار و تاریک
چقدر زندگی ساده تر از اون چیزی که ما فکرشو میکنیم و انتظارشو داریم/
توی دنیام گیر کردم
دنیایی که خودم باعث گره خوردنش کردم
نمیدونم چجوری میتونم از این کلاف سردر گم در بیام
هرچی میخوام از این مشکلات خلاص بشم مثل باتلاق بیشتر توش گیر میکنم
*حقیقت زندگی خوب*
حقیقت جز خوب اندیشی چیزی نیست
جز انچه اکنون هستیم نیست.
برای زندگی نیک حقیقت چیز خارق العاده ای نیست
حقیقت رازش در دلش است
که انسان حسود نتواند باشد باطنش حق پرست.
حقیقت را در خویش خود جستجو کن
حقیقت در بزرگی و عظمت فکر خود جستجو کن.
در گفتن حقیقت بی اندیش
که مبادا از ترس شود حقیقت ناپیدا
بگو خقیقت را رسوا اینگونه
که صداقت بهترین سیاست رسوایی حقیقت است بدون هیچ چونه
بدان به خوبی رسوا شود حقیقت
عاقبتش عدم توسل به زور و رنجست
شناخت حقیقت جز پیروی از ان نیست
حجب و حیا عقل هم در جانب باطل نیست.
دور کن در گفتن حقیقت از خود
شرارت را که می رهاند بزرگی از خود
همیشه حق با بهترین سخنگو نیست
سنجش کن با عقل منطق خود حقیقت خویشتن داری خویش
هوای جبهه و خاک و خون زده به سرم
هوای حاج ابراهیم همت
هوای شبهای مهتابی فکه
سکوت این شب
چرا به سر نمی شود
چرا در این خزان
صبح دگر نمی شود
غبار غم گرفته باز
صبح سحر نمی رسد
__________________
سکوت خواب عمیقی بود که با چشمان باز به استقبالش رفتم. خیلی مواظب بودم نشکند. افسوس که تعبیرش تنهایی بود.
نویسنده: خودم![]()
گاهی که میشینم و برای خودم مینویسم
همیشه از مرگ فرار میکنیم همیشه یادمون میره که این تقدیر همه ما هست
هر چقدر هم بریم فرقی نمیکنه زمان برای ما روزی می ایسته و ما رو از ماده مبرا میکنه
حالا سوال من از خودم اینه چه فرقی داره در یک رخت خواب گرم باشیم یا در اعماق آبهای سرد
یا در دهان یک هیولا یا زیر چرخهای یک بولدزر یا در یک قدمی بمب یا زیر آوار ؟
غمگینم و امیدم نیست به روزهای روشنِ بی درد
چه شد ، کجا رفت آن همه امید...
روزگاریست تلخ و پر دردم
نه یارای فریادم هست و
نه توان در خویش نهفتن
به نیمه های راه رسیده ام
نه خشنود از راه آمده
نه میلی به ادامه رفتن دارم
وای بر من
چه بیهوده مانده ام در دنیا...!
ن.ا
دلم برای خــ ــ ـودم نمیسوزد که پــ ــ ـدرم یا یک مــ ــ ـاه یک بار میبینم
دلم برای پــ ــ ـدرم میسوزد که قرار است روزی بتواند من را فقــ ــ ـط در آلبــ ــ ـوم عکس خانوادگی ببیند.........
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)