تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 14 از 469 اولاول ... 41011121314151617182464114 ... آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #131
    پروفشنال Sina.G's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    Kish Island
    پست ها
    634

    2

    نقل قول نوشته شده توسط MaFia
    در مورد رابطه محل سكونت و بن شدن هم من متوجه نشدم ولي خب من در تهران زندگي ميكنم و شما هم بن نشدي.......................................... .................................................. .....................
    .......................اميدوارم موضوع براي شما روشن شده باشه و سو’ تفاهم حل شده باشه
    با سپاس از شما
    اتفاقا من همین امروز به صورت تصادفی مصاحبه ی شما رو خوندم و متوجه محل سکونت شدم ( ناقلا واسه کلاس نوشتی سیسیل؟ )



    بله بله بله ، کاملا روشن شد.

  2. #132
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    مثل اينكه موضوع تاپيك عوض شده !!!!!!!!!!!

  3. #133
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    13

    عکسی جالب از سوتی اداره راه و ترابري


  4. #134
    آخر فروم باز Y.O.U.S.E.F.P.3.0's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    :اصفهان:P30 WORLD::
    پست ها
    1,149

    6

    سلام سلام ایول به مرام همتون خیلی باحالید ... ممنونم کلی با خوندن اینها حال کردم ....

    --------------------
    چندتا سوتی باحال دارم که مال سالهای مختلف هست ولی اصلا +18 یا شبیه این نیست
    --------------------
    1-سال سوم دبیرستان---4 سال پیش--
    - سر کلاس درس ....
    - موضوع بحث بین من و همکلاسیهام در مورد اردوی دو روزه برای قبل عید نوروز---
    -------
    در این لحظه معاون وارد کلاس شد و از معلم نیم ساعت آخر رو گرفت تا با ما راجع به
    اردو صحبت کنه....

    خوب نشستیم پای صحبت....
    معاون : بچه ها با اردوی شما موافقت شده.
    من : مگه میتونستن موافقت نکنن.
    معاون : ببین اگه یک بار دیگه این حرفو بزنی اردو کنسل میشه...
    من : ببخشید!!!!
    معاون : بچه ها یکسری مواردی هست که باید بگم ... از آوردن نوار و ورق خودداری کنید چون اگه ببینم
    اونوقت حالتون رو میگیرم .... و اردو زهرتون میشه ....
    یکی از بچه ها : آقا مگه نوار چشه .... من که میارم ...
    معاون : تو غلط کردی ....
    (کلاس شلوغ شد)
    من : اجازه من هم ورق میارم .....
    (کلاس ساکت شد)
    (معاون اومد بیاد به طرف من با حالت خشن)
    بغل دستیم (در گوشی) : خاک تو سرت بدبخت شدی.
    (معاون اومد جلوم وایساد).
    معاون : بلند شو ببینم ... چی گفتی.
    من : (با حالت ترس) : گفتیم ورق میارم.
    معاون : تو غلط کردی با کسی که بیاره و باهات بازی کنه.گمشو بیرون.اومد بزنه تو گوشم که من خودمو کشیدم عقب
    معاون در حالی که حالش گرفته بود رو کرد به مبصر کلاس گفت : برو مدیر رو بیار.
    همکلاسیها : هووووووووووووو.....
    معاون : زهرمار خفه شین ....
    (بعد چند لحظه) در باز شد و مدیر اومد(مدیر ما خیلی خشن بود )
    مدیر: چی شده.
    معاون : این جناب (با انگشت به من اشاره کرد) میخواد برای اردوی دو روزشون ورق بیاره و بازی کنه .
    مدیر : (با نگاه خشانت انگیز!!!!) یوسف... راست میگه.
    من : بله.
    مدیر : تو غلط کردی ..
    من : (دیدم اوضاع خرابه ) آقا آخه من خیلی بازیشو دوست دارم ....
    همکلاسیها : هووووووووو ... (دست زدن)
    مدیر و معاون (همزمان) : خفه ... بیشعورها....
    مدیر : یوسف خان به خاطر این جسارتت تنبیه میشی ... میفرستمت حراست سازمان ....
    میخوای بازی حرام رو بین بچه ها رواج بدی .... بیتربیت بی نزاکت....
    من : اجازه کجاش حرومه ... همه دارن بازی میکنن ...
    مدیر : یعنی میگی حلاله .... کجا همه بازی میکنن ... حداقل نصف مردم ایران بلدش نیستن
    من : کی میگه همه بلدن .....
    مدیر : یوسف خیلی پر رو شدی .... گمشو از کلاس بیرون....
    من : به خدا همه بلدن ... حتي خود شما ....
    مدیر : (مثل تام تو برنامه تام و جری از سرش بخار اومد بیرون )... تو غلط کردی من بلدم...
    (اومد جلو و یقه من رو گرفت و از رو صندلیم هولم داد وسط کلاس)(مدیر در همین حال داد زد):اخراجییی ...
    مدیر : میخوای ورق بیاری ها ... من میدونم و تو....
    من : به خدا حروم نیست ... جرم نیست ...
    مدیر (اومد پشت یقه من رو گرفت بکشه بیرون از کلاس)
    من : آقا یه لحظه اجازه بدین ...
    مدیر : بگو ... چته ....
    من : (رو کردم به بچه ها) .... بچه ها خدائیش ورق حرومه .... اونم ورق کا غذ واسه اسمو فامیل .....

    ( در همین لحظه همه نگاه ها متعجب به سوی من ....
    چند ثانیه بعد کلاس از خنده منفجر شد )
    همکلاسیها : ( در حال زدن روی صندلیها و هو هو کردن اسم منو صدا میزدن)

    مدیر دستمو گرفت رفتیم بیرون ... معاون هم زورش به کلاس نرسید .... رفت تو دفتر و زنگ تفریحو زد ...
    از روی ساعت راهرو دیدم که 10 دقیقه زود تر زنگ رو زدن ....

    (تو دفتر من و مدیر و چند تا از معلم ها به همراه معاون)
    معاون در حال توضیح به معلمهای دیگه ... مدیر در حال تماس با محل کار پدرم ...
    بعد از تعریفهای معاون .... من شاهد خنده های معاون و معلم ها بودم ...
    مدیر همچنان در کف این اتفاق دست و پا میزد ....
    بعد از 15 دقیقه سر پا ایستادن ....
    معاون زنگ کلاس رو زد ....
    در دفتر باز شد و پدرم اومد تو ....
    مدیر و معاون به همراه معلمها به نشان احترام از روی صندلیهاشون پا شدند ....
    مدیر در حال توضیح اتفاق به پدرم ....
    پدرم بعد از اتمام توضیحات زد زیر خنده ... البته نیش خنده ....
    خلاصه .... تموم شد .... من تعهد دادم .... اردو هم رفتم ....
    ورق (اصل) .... نوار .... بعضیا هم سیگار ... و حتی قلیان هم ... آوردن
    اینو بگم که معاون هم با بچه ها ورق بازی کرد .....
    ---------
    این سوتی مدیر ما بود ..... شاید هم خاطره بود .... امیدوارم خوشتون اومده باشه ... منتظر بعدیها باشین

    متشکرم
    یوسف

  5. #135
    Banned alaodin1's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    457

    پيش فرض

    دوستاني كه در اين تاپيك سوتي هاي خود را مينويسند مطمئن باشند بزرگترين سوتي عمر خود را داده اند

  6. #136
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Y.O.U.S.E.F.P.3.0
    سلام سلام ایول به مرام همتون خیلی باحالید ... ممنونم کلی با خوندن اینها حال کردم ....

    --------------------
    چندتا سوتی باحال دارم که مال سالهای مختلف هست ولی اصلا +18 یا شبیه این نیست
    --------------------
    1-سال سوم دبیرستان---4 سال پیش--
    - سر کلاس درس ....
    - موضوع بحث بین من و همکلاسیهام در مورد اردوی دو روزه برای قبل عید نوروز---
    -------
    در این لحظه معاون وارد کلاس شد و از معلم نیم ساعت آخر رو گرفت تا با ما راجع به
    اردو صحبت کنه....

    خوب نشستیم پای صحبت....
    معاون : بچه ها با اردوی شما موافقت شده.
    من : مگه میتونستن موافقت نکنن.
    معاون : ببین اگه یک بار دیگه این حرفو بزنی اردو کنسل میشه...
    من : ببخشید!!!!
    معاون : بچه ها یکسری مواردی هست که باید بگم ... از آوردن نوار و ورق خودداری کنید چون اگه ببینم
    اونوقت حالتون رو میگیرم .... و اردو زهرتون میشه ....
    یکی از بچه ها : آقا مگه نوار چشه .... من که میارم ...
    معاون : تو غلط کردی ....
    (کلاس شلوغ شد)
    من : اجازه من هم ورق میارم .....
    (کلاس ساکت شد)
    (معاون اومد بیاد به طرف من با حالت خشن)
    بغل دستیم (در گوشی) : خاک تو سرت بدبخت شدی.
    (معاون اومد جلوم وایساد).
    معاون : بلند شو ببینم ... چی گفتی.
    من : (با حالت ترس) : گفتیم ورق میارم.
    معاون : تو غلط کردی با کسی که بیاره و باهات بازی کنه.گمشو بیرون.اومد بزنه تو گوشم که من خودمو کشیدم عقب
    معاون در حالی که حالش گرفته بود رو کرد به مبصر کلاس گفت : برو مدیر رو بیار.
    همکلاسیها : هووووووووووووو.....
    معاون : زهرمار خفه شین ....
    (بعد چند لحظه) در باز شد و مدیر اومد(مدیر ما خیلی خشن بود )
    مدیر: چی شده.
    معاون : این جناب (با انگشت به من اشاره کرد) میخواد برای اردوی دو روزشون ورق بیاره و بازی کنه .
    مدیر : (با نگاه خشانت انگیز!!!!) یوسف... راست میگه.
    من : بله.
    مدیر : تو غلط کردی ..
    من : (دیدم اوضاع خرابه ) آقا آخه من خیلی بازیشو دوست دارم ....
    همکلاسیها : هووووووووو ... (دست زدن)
    مدیر و معاون (همزمان) : خفه ... بیشعورها....
    مدیر : یوسف خان به خاطر این جسارتت تنبیه میشی ... میفرستمت حراست سازمان ....
    میخوای بازی حرام رو بین بچه ها رواج بدی .... بیتربیت بی نزاکت....
    من : اجازه کجاش حرومه ... همه دارن بازی میکنن ...
    مدیر : یعنی میگی حلاله .... کجا همه بازی میکنن ... حداقل نصف مردم ایران بلدش نیستن
    من : کی میگه همه بلدن .....
    مدیر : یوسف خیلی پر رو شدی .... گمشو از کلاس بیرون....
    من : به خدا همه بلدن ... حتي خود شما ....
    مدیر : (مثل تام تو برنامه تام و جری از سرش بخار اومد بیرون )... تو غلط کردی من بلدم...
    (اومد جلو و یقه من رو گرفت و از رو صندلیم هولم داد وسط کلاس)(مدیر در همین حال داد زد):اخراجییی ...
    مدیر : میخوای ورق بیاری ها ... من میدونم و تو....
    من : به خدا حروم نیست ... جرم نیست ...
    مدیر (اومد پشت یقه من رو گرفت بکشه بیرون از کلاس)
    من : آقا یه لحظه اجازه بدین ...
    مدیر : بگو ... چته ....
    من : (رو کردم به بچه ها) .... بچه ها خدائیش ورق حرومه .... اونم ورق کا غذ واسه اسمو فامیل .....

    ( در همین لحظه همه نگاه ها متعجب به سوی من ....
    چند ثانیه بعد کلاس از خنده منفجر شد )
    همکلاسیها : ( در حال زدن روی صندلیها و هو هو کردن اسم منو صدا میزدن)

    مدیر دستمو گرفت رفتیم بیرون ... معاون هم زورش به کلاس نرسید .... رفت تو دفتر و زنگ تفریحو زد ...
    از روی ساعت راهرو دیدم که 10 دقیقه زود تر زنگ رو زدن ....

    (تو دفتر من و مدیر و چند تا از معلم ها به همراه معاون)
    معاون در حال توضیح به معلمهای دیگه ... مدیر در حال تماس با محل کار پدرم ...
    بعد از تعریفهای معاون .... من شاهد خنده های معاون و معلم ها بودم ...
    مدیر همچنان در کف این اتفاق دست و پا میزد ....
    بعد از 15 دقیقه سر پا ایستادن ....
    معاون زنگ کلاس رو زد ....
    در دفتر باز شد و پدرم اومد تو ....
    مدیر و معاون به همراه معلمها به نشان احترام از روی صندلیهاشون پا شدند ....
    مدیر در حال توضیح اتفاق به پدرم ....
    پدرم بعد از اتمام توضیحات زد زیر خنده ... البته نیش خنده ....
    خلاصه .... تموم شد .... من تعهد دادم .... اردو هم رفتم ....
    ورق (اصل) .... نوار .... بعضیا هم سیگار ... و حتی قلیان هم ... آوردن
    اینو بگم که معاون هم با بچه ها ورق بازی کرد .....
    ---------
    این سوتی مدیر ما بود ..... شاید هم خاطره بود .... امیدوارم خوشتون اومده باشه ... منتظر بعدیها باشین

    متشکرم
    یوسف
    اقا جون اين آخرش واسه من جالب بود معاونه كه مخالف ورق بود خودشم هم با بچه ها نشسته بازي كرد

  7. #137
    حـــــرفـه ای rami_hemi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    تبریز
    پست ها
    4,451

    پيش فرض

    کشتین منو از خنده
    امرو ز ترم شروع شده اصلا حال نداشتم
    حالم و جا اوردین
    منم چنتا سوتی دارم اروم اروم میگم
    اولیش اینه
    اقا ترم اوله نشستیم تو کلاس ریاضی خودشم موقعیت لژ
    با دو تا از دوستام داریم در مورد بعضی از همکلاسیا بحث میکنیم
    هر هر می خندیم
    بیچاره استادم هی با چشم و ابرو به ما میگه بس کنیم (مارو هم که جو اخذ کرده بود که کلاس و زدیم به هم حالیمون نبود)

    اخر یهو چرخید و منو با نیشای تا بنا گوش باز که بهش زل زده بودم دید
    با دست اشاره کرد بهم و گفت :اقا گفتم: ما
    گفت :بله شما . برو از کلاس بیرون و دیگه نیا فقط بیا امتحان بده
    منم با افتخار تمام از این که اولین اخراجی کلاسم رفتم تا دم در
    نمیدونم چی شد گفتم :اقا این جلسه رو میریم ولی دیگه تکرار نمیشه
    بیچاره مات مونده بود گفت خیلی خوب
    من خودم موندم چی گفتم اون منو از کلاس اخراج کرده بود می گفت دیگه سر کلاس نیام من چی می گفتم
    فقط در و وا کردم ودر رفتم
    بعد یکی از دوستام بعد کلاس حالیم کرد قاطی کرده بودم


    ------------------------------------------------------------------------------------------
    اگه قشنگ نبود ببخشید
    باید اوجا بودید و میدین

  8. #138
    پروفشنال somayeh_63's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    تبريز
    پست ها
    769

    پيش فرض

    منم شدم سوتي گير اينجا
    اول يه سوتي از اقا مهدي گرفتم
    الانم نوبت اقا ميلاد پوررجب شده
    آييييييييييي اقا ميلاد يا سوتيتو بگو همه بخندن
    يا خودم ميگمااااااااااا
    زود باش

    اين يك تهديد جدي بود

  9. #139
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Oct 2004
    محل سكونت
    Video Games !!!
    پست ها
    1,921

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط nishnish
    اقا جون اين آخرش واسه من جالب بود معاونه كه مخالف ورق بود خودشم هم با بچه ها نشسته بازي كرد
    شما مثل اینکه نفهمیدین ! منظور از ورق همون کاغذ هست ! یعنی معاون هم اسم فامیل و ... بازی کرده

  10. #140
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Am!d's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    هر جا که تو نباشی !!!
    پست ها
    371

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Soso
    شما مثل اینکه نفهمیدین ! منظور از ورق همون کاغذ هست ! یعنی معاون هم اسم فامیل و ... بازی کرده
    ايول .
    خوشم اومد .
    به اين ميگن IQ .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •