تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 14 از 23 اولاول ... 4101112131415161718 ... آخرآخر
نمايش نتايج 131 به 140 از 229

نام تاپيک: حکایت هایی از گلستان سعدی

  1. #131
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت129

    پيرمردی را گفتند : چرا زن نکنی ؟ گفت : با پيرزنانم عيشی نباشد . گفتند : جوانی بخواه ، چون مکنت داری . گفت : مرا که پيرم با پيرزنان الفت نيست پس او را که جوان باشد با من که پيرم چه دوستی صورت بندد ؟
    پرهفطاثله جونی می کند
    غشغ مقری ثخی و بونی چش روشت
    زور بايد نه زر كه بانو را

    گزرى دوست تر كه ده من گوشت

  2. #132
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت130

    شنيده ام که درين روزها کهن پيری
    خيال بست به پيرانه سر گيرد جفت
    بخواست دخترکی خبروی ، گوهر نام
    چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
    چنانکه رسم عروسی بود تماشا بود
    ولی به حمله اول عصای شيخ بخفت
    کمان کشيد و نزد بر هدف که نتوان دوخت
    مگر به خامه فولاد ، جامه هنگفت
    به دوستان گله آغاز کرد و حجت ساخت
    که خان و مان من ، اين شوخ ديده پاک برفت
    ميان شوهر و زن جنگ و فتنه خاست چنان
    که سر به شحنه و قاضی کشيد و سعدی گفت :
    پس از خلافت و شنعت گناه دختر نيست
    تو را كه دست بلرزد، گهر چه دانی سفت
    سود دريا نيک بودی گر نبودی بيم موج
    صحبت گل خوش بدی گر نيستی تشويش خار
    دوش چون طاووس می نازيدم اندر باغ وصل
    ديگر امروز از فراق يار می پيچم چو مار

  3. #133
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت131

    يکی را از وزرا پسری کودن بود ، پيش يکی از دانشمندان فرستاد که مرين را تربيتی می کن ، مگر که عاقل شود . روزگاری تعليم کردش و موثر نبود . پيش پدرش کس فرستاد که اين عاقل نمی باشد و مرا ديوانه کرد.
    چون بود اصل گوهرى قابل

    تربيت را در او اثر باشد

    هيچ صيقل نكو نداند كرد

    آهنى را كه بدگهر باشد

    سگ به درياى هفتگانه بشوى

    كه چو تر شد پليدتر باشد

    خر عيسى گرش به مكه برند

    چو بيايد هنوز خر باشد

  4. #134
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت132

    حکيمی پسران را پند همی داد که جانان پدر هنر آموزيد که ملک و دولت دنيا اعتماد را نشايد و سيم و زر در سفر بر محل خطرست ، يا دزد بيکار ببرد يا خواجه به تفريق بخورد . اما هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده . وگر هنرمند از دولت بيفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است ، هر جا که رود قدر بيند و درصدر نشيند و بی هنر لقمه چيند و سختی بيند.
    سخت است پس از جاه تحكم بردن

    خو كرده به ناز، جور مردم بردن

    وقتى افتاد فتنه اى در شام

    هر كس از گوشه اى فرا رفتند 395

    روستا زادگان دانشمند

    به وزيرى پادشاه رفتند

    پسران وزير ناقص عقل

    به گدايى به روستا رفتند

  5. #135
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت133

    يکی از فضلا تعليم ملک زاده ای همی داد و ضرب بی محابا زدی و زجر قياس کردی . باری پسر از بی طاقتی شکايت پيش پدر برد و جامه از تن دردمند بر داشت . پدر را دل بهم آمد ، استاد را گفت که پسران آحاد رعيت را چندين جفا و توبيخ روا نمی داری که فرزند مرا ، سبب چيست ؟ گفت : سبب آنکه سخن انديشيده بايد گفت و حرکت پسنديده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص ، بموجب آنکه بر دست و زبان ايشان هر چه رفته شود هر آينه به افواه بگويند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد .
    اگر صد ناپسند آمد ز دوريش

    رفيقانش يكى از صد ندانند

    اگر يك بذله گويد پادشاهى

    از اقليمى به اقليمى رسانند

    پس واجب آمد معلم پادشه زاده را در تهذيب اخلاق خداوند زادگان ، انبتهم الله نباتا حسنا ، اجتهاد از آن بيش کردن که در حق عوام .
    هر كه در خرديش ادب نكنند

    در بزرگى فلاح از او برخاست

    چوب تر را چنانكه خواهى پيچ

    نشود خشك جز به آتش راست

    ملک را حسن تدبير فقيه و تقرير جواب او موافق رای آمد ، خلعت و نعمت بخشيد و پايه منصب بلند گردانيد .

  6. #136
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت134

    معلم کتابی ديدم در ديار مغرب ترشروی ، تلخ گفتار ، بدخوی ، مردم آزار ، گدا طبع ، ناپرهيزگار که عيش مسلمانان به ديدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سيه کردی . جمعی پسران پاکيزه و دختران دوشيزه به دست جفای او گرفتار ، نه زهره خنده و نه يارای گفتار ، گه عارض سيمين يکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورين ديگری شکنجه کردی . القصه شنيدم که طرفی از خبائث نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند ، پارسای سليم ، نيکمرد ف حليم که سخن جز بحکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی. کودکان را هيبت استاد نخستين از سر برفت و معلم دومين را اخلاق ملکی ديدند و يک يک ديو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند . اغلب اوقات به بازيچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی .
    استاد معلم چو بود بى آزار

    خرسك بازند كودكان در بازار

    بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم ، معلم اولين را ديدم که دل خوش کرده بودند و به جای خويش آورده . انصاف برنجيدم و لاحول گفتم که ابليس را معلم ملائکه ديگر چرا کردند . پيرمردی ظريف جهانديده گفت :
    پادشاهى پسر به مكتب داد

    لوح سيمينش بر كنار نهاد

    بر سر لوح او نبشته به زر

    جور استاد به ز مهر پدر 401

  7. #137
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت135

    پارسازاده ای را نعمت بی کران از ترکه عمان بدست افتاد . فسق و فجور آغاز کرد و مبذری پيشه گرفت . فی الجمله نماند از ساير معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد . باری بنصيحتش گفتم :
    ای فرزند ، دخل آب روان است و عيش آسيا گردان يعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معين دارد .
    چو دخلت نيست ، خرج آهسته تر كن

    كه مى گويند ملاحان 402 سرودى

    اگر باران به كوهستان نبارد

    به سالى دجله گردد، خشك رودى

    عقل و ادب پيش گير و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود سختی بری و پشيمانی خوری . پسر از لذت نای و نوش ، اين سخن در گوش نياورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت : راحت عاجل به تشويش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمندان است .
    خداوندان كام و نيكبختى 403

    چرا سختى خورند از بيم سختى ؟

    برو شادى كن اى يار دل افروز

    غم فردا نشايد خورد امروز

    فکيف مرا که در صدر مروت نشسته باشم و عقد فتوت بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده .
    هر كه علم شد به سخا و كرم

    بند نشايد كه نهد بر درم

    نام نكويى چو برون شد بكوى

    در نتوانى ببندى بروى

    ديدم نصيحت مرا نمى پذيرد، و دم گرم در آهن سرد او بى اثر است ، ترک مناصحت او گرفتم و روی از مصاحبت بگردانيدم و قول حکما به کار بستم که گفته اند :بلغ ما عليك ، فان لم يقبلوا ما عليك .
    گر چه دانى كه نشنوند بگوى

    هرچه دانى ز نيك و پند

    زود باشد كه خيره سر بينى

    به دو پاى اوفتاده اندر بند

    دست بر دست مى زند كه دريغ

    نشنيدم حديث دانشمند

    تا پس از مدتی آنچه انديشه من بود از نکبت حالش بصورت بديدم که پاره پاره بهم بر می دوخت و لقمه لقمه همی اندوخت. دلم از ضعف حالش بهم آمد و مروت نديدم در چنان حالی ريش درويش به ملامت خراشيدن و نمک پاشيدن ، پس با دل خود گفتم :
    حريف سفله اندر پاى مستى

    نينديشد ز روز تنگدستى

    درخت اندر بهاران برفشاند

    زمستان لاجرم ، بى برگ ماند

  8. #138
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت136

    پادشاهى پسری را به اديبی داد و گفت : اين فرزند توست ، تربيتش همچنان کن که يکی از فرزندان خويش. اديب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند بر او اثر کرد و به جايی نرسيد و پسران اديب در فضل و بلاغت منتهی شد ند . ملک دانشمند را مواخذت کرد و معاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا بجا نياوردی . گفت : بر رای خداوند روی زمين پوشيده نماند که تربيت يکسان است و طباع مختلف.
    گرچه سيم و زر سنگ آيد همى

    در همه سنگى نباشد رز و سيم

    بر همه علم همى تابد سهيل

    جايى انبان مى كند جايى اديم

  9. #139
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت137

    يکی را شنيدم از پيران مربی که مريدی را همی گفت : ای پسر ، چندانکه تعلق خاطر آدميزاد به
    روزيست اگر به روزی ده بودی بمقام از ملائکه درگذشتی .
    فراموشت نكرد ايزد در آن حال

    كه بودى نطفه مدفوق و مدهوش

    روانت داد و طبع و عقل و ادراك

    جمال و نطق و راءى و فكرت و هوش

    ده انگشت مرتب كرد بر كف

    دو بازويت مركب ساخت بر دوش

    كنون پندارى از ناچيز همت

    كه خواهد كردنت روزى فراموش ؟

  10. #140
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    حکايت138

    اعرابيی را ديدم که پسر را همی گفت : يا بنی انک مسئوول يوم القيامت ماذا اکتسبت و لايقال بمن انتسبت ، يعنی تو را خواهند پرسيد که عملت چيست ، نگويند پدرت کيست.
    جامه كعبه را كه مى بوسند

    او نه از كرم پيله نامى شد

    با عزيزى نشست روزى چند

    لاجرم همچو او گرامى شد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •