نفر بعدی باید زحمت "م" بکشه
نفر بعدی باید زحمت "م" بکشه
مهتاب بنور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از اين نتوان يافت
خوش باش و مینديش که مهتاب بسي اندر سر خاک يک بيک خواهد تافت
***
سلام
قشنگ بود.جوابش:
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانیم از این زندگانیم
دارم به دل صحبت هواي ياران خفته را
ياري كن اي عجل كه به ياران رسانيم....
Last edited by mohammad99; 06-08-2007 at 14:39.
تو هر دم در خروش آیی که احسنت
زهی یار و زهی کار و زهی بار
چو در وادی عشقت راه دادند
در آن وادی به سر میرو قلموار
زمانی نعرهزن از وصل جانان
زمانی رقص کن از فهم اسرار
اگر تو راه جویی نیک بندیش
که راه عشق ظاهر کرد عطار
سلام به همه
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از این طرفه تر بر انگیزد
بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
ببخشید من همیشه پست هام دیر وزود میشه نظم انجمن رو خراب کردم!
Last edited by nkhdiscovery; 06-08-2007 at 15:41.
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سردابر از رخ گلزار همی شويد گردبلبل به زبان پهلوي با گل زردفرياد همی کند که می بايد خورد
درد مي بارد چون لب تر مي کنم
طالعم شوم است باور مي کنم
من که با دريا تلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
نميدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نميخواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد
ساخت
ولي بسيار مشتاقم
که از خاک گلويم سوتکي سازد
گلويم سوتکي باشد
بر دست کودکي گستاخ و بازيگوش
و او
يکريز و پي در پي
دم گرم خودش را در گلويم سخت
بفشارد
بدين سان بشکند
دائم سکوت مرگ بارم را
آب مي خواهم سرابم مي دهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند
خود نمي دانم کجا رفتم به خواب
از چه بيدارم نکردي آفتاب؟
خنجري بر قلب بيمارم زدند
بيگناهي بودم و دارم زدند
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
يک شب داد آمد و بيداد شد
اواتار جدید مبارک محمد
ديروز شيطان را ديدم.
در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛
فريب ميفروخت.
مردم دورش جمع شده بودند،
هياهو ميكردند و هول ميزدند و بيشتر ميخواستند.
توي بساطش همه چيز بود
غرور، حرص،دروغ و خيانت، جاهطلبي و ..
هر كس چيزي ميخريد . و در ازايش چيزي ميداد.
بعضيها تكهاي از قلبشان را ميدادند .
و بعضي پارهاي از روحشان را.
بعضيها ايمانشان را ميدادند
و بعضي آزادگيشان را.
شيطان ميخنديد....!!!
-----
قربانت
اون زیاد به دلم نچسبیده بود
درد من بر من از طبیب منست
از که جویم دوا و درمانش
آن که سر در کمند وی دارد
نتوان رفت جز به فرمانش
چه کند بنده حقیر فقیر
که نباشد به امر سلطانش
ناگزیرست یار عاشق را
که ملامت کنند یارانش
وان که در بحر قلزمست غریق
چه تفاوت کند ز بارانش
آثار فرشچیان همه قشنگند.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)