تو با اغيار پيش چشم من مي در سبو كردي
من از بيم شماتت گريه پنهان در گلو كردم
ازين پس شهريارا ما و از مردم رميدنها
كه من پيوند خاطر با غزالي مشك مو كردم
این اشعاری که می ذاری خبر از یک روحیه شاد می ده که
تو با اغيار پيش چشم من مي در سبو كردي
من از بيم شماتت گريه پنهان در گلو كردم
ازين پس شهريارا ما و از مردم رميدنها
كه من پيوند خاطر با غزالي مشك مو كردم
این اشعاری که می ذاری خبر از یک روحیه شاد می ده که
مثل من فلک زده مثل من غریب
در جای جای هفته اسیرند لحظه ها
انگار در نگاه تو تکثیر می شوند
انگار بر تو بخش پذیرند لحظه ها
حالا منم و گریه بر این درد مشترک
از زندگی بدون تو سیرند لحظه ها
«بگذار تا مقابل روی تو بگذریم»
پیش از دمی که بی تو بمیرند لحظه ها
...
خب مژگان خانوم. شما دیگه چرا" تلخ "میگید؟
فرانک خانوم. سلام. خوبید؟
دلها با اوست هر چند او تنهاست ناله ها با اوست هرچند او فریادیست
شعله ای از آتش بر جان سیاه بازان زخمی ز غمق وجود بر لبان سیاه بازان
استوار و محکم می ایستد در نگاهشان طلسم شب را میشکند در نگاهشان
چنین شد در میان ما مبارز پرید چنین شد سیاهی به سپیدی پرید
------------------
به خاطر نبودن دلیل رفتن زیر اسمون پر ستاره و مهتابی روی موج دریاست
دست بلند و محتشم انسان
يك روز
خواهد رسيد
تا كهكشان دور
تا عمق كائنات
تا انفجار نور
دست بلند و محتشم انسان
اما
كوتاه مي شود
هنگام دستگيري دست برادري !
دلیل رفته به این زودی؟
شاید اما در خیالت
یاد من می شکفد
من ولی در این خیالم
که در چشمهای خسته ات
امروز شادی کجا بود...؟
------------
به قول زنده یاد فروغی
مورد منکراتی
دلتنگم ،
با تمامي غرورم در مسلخ خود به زانو در آمده ام ،
باد غربت به روي پاي بست ويران دلم مي وزد ،
و طره هاي مويم در سيلان حضور باد سرگرم پايكوبي اند .
ضربآهنگ ناهماهنگ قلبم خسته از اين تلاش بيهوده خواستار سكونند ،
و من ، زير آوار سهمگين نگاهت تجسم عيني گل قاصدكم در آغوش باد !
سلام ممنون
شما خوبی اقا جلال ؟چه خبرا
در پس روزهاي ابري ، نهفته اي
و من بي قرار بارِشَم
اي ابرها در امتداد انتظارم با يكدگر بر خورد كنيد
تو در پشت برهنگي اندام بيد نشسته اي
و من بي تاب تنپوشي از سبزينه ها هستم
اي بيدها ، عرياني تان را با شكوفه هاي استقامت من بپوشانيد
تو دركنار كودكي غنچه آرميده اي
و من كهولت شاخه ها بسر مي برم
اي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته را
در شاخسار خميده ام پيدا كنيد ...
ممنون فرانک.
خبر اینکه مژگان خانم فریاد رس میخواد
دوستی از رو زمین پاک شده
عشقها و مردونگی خاک شده
هر کی فکر خودش توی قفس
حتی اگه شد بی هم نفس
دیگه بسه دیگه بسه انتظار
ابر رحمت به سر منم ببار
خوب به فریادش می رسم الان
روزی در چشمانت
نگاهم را
واز آن پس دیدم
اشکهایت در گریزند همه وقت
نکند اشک
آب کند
بشوید
ببرد
نگاهم را
آه که این بیهوده است
------------
ای بابا
با اجازتون اون قلی را ویرایش می کنم
غریبه رفت و امد می کنه اینجا
تصورهای باطل ، نقش زد آینده ی ما را
به تصویری مجازی ، خط کشید آیینه ی ما را
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)