ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
با خیال تو اگر با دگری پردازم
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بدان عارض شمعی نبود پروازم
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
با خیال تو اگر با دگری پردازم
ماييم ودلي پر خون از جور پري روئي
ديوانه زنجيريم آشفته گيسوئي
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
سلام:
تک بیتیهای زیبایی میگین
مي رسد روزي كه بي من روزها را سر كني
ميرسد روزي كه مرگ عشق را باور كني
ميرسد روزي كه تنها در كنار عكس من
شعرهاي گفته ام را موبمو از بر كني
سلام:
مرسي
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
من ندانستم از اول كه تو بي مهرو وفائي
عهد نابستن از آن به كه ببندي و نپائي
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
مرا مي بيني وهردم زيادت مي كني دردم
تورا مي بينم ودردم زيادت مي شود هر دم
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
مي توان با يك گليم كهنه هم روز را شب كرد وشب را روز كرد
مي توان با هيچ ساخت
.......
مي توان اين جمله را در دفتر فردا نوشت
خوبي از هر چيز ديگر بهتر است
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)