مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
...
در مورد پست بالا:
سايه جان تكراري بيد![]()
يه نگاه به پست شماره 1382 بنداز![]()
من كويرم من كويرم
دشت تب كرده پيرم
نفسم مرده توسينه
عطشم كرده اسيرم
من كويره خشك وپيرم
كه طراوت نپذيرم
توي روياها مي بينم
روزميلادبهارم
مثل يك جنگل سبزم
عطرپاك سبزه زارم
امااين مثل يه خوابه
تن من تشنه آبه
بوته ها خشك وزردم
زيرتيغ آفتابه
نقش روياي بهاران
درنگاه من نشسته
توي رگ هاي تن من
حسرت بارون نشسته
فرهنگ قاسمي
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
اگه کسی پست نداده بود درستش میکردمنوشته شده توسط WooKMaN
مرسی پدر جان![]()
..........
همه دلا شکسته
تموم لبها بسته
دلم میخواد بخونم
اما سازا شکسته
اما سازا شکسته
همه دلا پر از غم
تو چشما اشک ماتم
دیگه فریادرسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
از عشق نمیشه حرف زد
نه از محبت دم زد
از عشق نمیشه حرف زد
نه از محبت دم زد
دیگه کسی نمونده
که رفت و خونه ش در زد
که رفت و خونه ش در زد
همه دلا شکسته
تموم لبها بسته
دلم میخواد بخونم
اما سازا شکسته
اما سازا شکسته
ز بس تنها نشستم
درها رو رو خود بستم
هم صحبت آینه
اونم زدم شکستم
آه ای خدا به داد ما نمیرسی
مردیم همه ز حسرت و ز بی کسی
آه ای خدا به داد ما نمیرسی
مردیم همه ز حسرت و ز بی کسی
دیگه کسی نمونده
که رفت و خونه ش در زد
که رفت و خونه ش در زد
همه دلا شکسته
تموم لبها بسته
دلم میخواد بخونم
اما سازا شکسته
اما سازا شکسته
ز بس تنها نشستم
درها رو رو خود بستم
هم صحبت آینه
اونم زدم شکستم
آه ای خدا به داد ما نمیرسی
مردیم همه ز حسرت و ز بی کسی
آه ای خدا به داد ما نمیرسی
مردیم همه ز حسرت و ز بی کسی
دیگه کسی نمونده
که رفت و خونه ش در زد
که رفت و خونه ش در زد
همه دلا پر از غم
تو چشما اشک ماتم
دیگه فریادرسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
بجز خدا کسی نیست
تا فدا سازم وجود خويش را
او تني مي خواهد از من آتشين
تا بسوزاند در او تشويش را
او به من ميگويد اي آغوش گرم
مست نازم كن كه من ديوانه ام
من باو مي گويم اي نا آشنا
بگذر از من ‚ من ترا بيگانه ام
نمك در نمكدان شودي ندارد دل ما طاقت دوري ندارد
آخه بابام جان مشاعره يك يا دو بيت نه 150 بيت !!!
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقرير و بيان اين همه نيست
نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولی
پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست
![]()
تو را من زهر شیرین خوانمت عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)