واي بر صحرائيان کز شهر بيرون ميرود
بيترحم صيد بندي ناپشيمان قاتلي
سيل اشگ من گر افتد از پي اين کاروان
ز افت طوفان خطر گاهي شود هر منزلي
از بنيآدم نديدم محتشم مانند تو
وصل را نامستعدي انس را ناقابلي
واي بر صحرائيان کز شهر بيرون ميرود
بيترحم صيد بندي ناپشيمان قاتلي
سيل اشگ من گر افتد از پي اين کاروان
ز افت طوفان خطر گاهي شود هر منزلي
از بنيآدم نديدم محتشم مانند تو
وصل را نامستعدي انس را ناقابلي
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
فکر کنم آواتار محمد یکی از آثار استاد فرشچیان باشه
ياران موافق همه از دست شدند در پاي اجل يکان يکان پست شدند
خورديم ز يک شراب در مجلس عمر دوري دو سه پيشتر ز ما مست شدند
*-*-*-*
مژگان جون
مهم اینکه جنس لطیفش محجبس
در راستای اهداف ترویج حجابه!!!
دوستان دختر رز توبه ز مستوري کرد
شد سوي محتسب و کار به دستوري کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنيد
تا نگويند حريفان که چرا دوري کرد
مژدگاني بده اي دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموري کرد
دی پیر میفروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب مدام نوش و غم دل ببر زیاد
-----
سلام جلال جان و ممد جان
باشه قبول...
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
سلام مژگان خانوم
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست
که شنيدي که در اين بزم دمي خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافي زد
پيش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
تو را من دوست ميدارم و تو انگار ميداني
نگاه عاشق من را هميشه خوب ميخواني
يارب به حق شاه حسين آن شه قتيل
کور است جبرئيل امين زار بر مزار
کاين شور بخش مجلس عاشور را به حشر
ساز از شفاعت نبي و آل کامکار
وز ما به روح او برسان آن قدر درود
کز وي رسانده اي به شهيدان نامدار
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیدهی کوته نظران
دل چون آینهی اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقهی شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)