دورانِ گرم اژدها بودن گذشت و باز
فردا که موسی بازگردد چوب خواهم بود
یا مُردهای جاندار چندی عمر خواهم کرد
یا زنده امّا سالها مصلوب خواهم بود
هرچند آرامم ولی یک صبح مردابی
من باز هم فوّارۀ آشوب خواهم بود
دورانِ گرم اژدها بودن گذشت و باز
فردا که موسی بازگردد چوب خواهم بود
یا مُردهای جاندار چندی عمر خواهم کرد
یا زنده امّا سالها مصلوب خواهم بود
هرچند آرامم ولی یک صبح مردابی
من باز هم فوّارۀ آشوب خواهم بود
درخت هایی که بی اعتنا
به این همه آدم
کنار خیابان لخت می شوند
دوش آب سرد می گیرند
و با گیس های شانه نکرده
خواب های شلوغ می بینند
--------
مرسی به خوبی دوستان
فرانک تنهایی خوش می گذره
خواب شلوغ چيه بگو آسايش
نكنه صبح ميخواي بري آزمايش
آخه دختر بگير راحت بخواب
بدون قرص آروم شو بعدش بخواب
آخه عسل اي زيبا بانو
خيلي راحت ميشه آدمو خوابوند
فقط كافيه كليد مغز رو off كني
بعدش خودتو رو تختت سوار كني
اينه رمزه واسه استراحت ما
منه بدبخت كه كار دارم شبها
در من غريبه ايست که ديوار مي کشد
بر هر چه هست پرده ي انكار مي کشد
چون هُرم گُر گرفته ي خورشيد در کوير
هر لحظه تيغ بر تنم انگار مي کشد
مي آيد و ...کنار دلم پرسه مي زند
خطّي شبيه دايره اين بار مي کشد
پس كوچه هاي خاطره را دور مي زند
نقشي ز گريه بر در و ديوار مي کشد
مي خوانَدم دوباره به مهتابي غزل
تا دور دست وادي پندار مي کشد
سلام
می گذره هی![]()
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در بهای بوسهای جانی طلب
میکنند این دلستانان الغیاث
خون ما خوردند این کافردلان
ای مسلمانان چه درمان الغیاث
همچو حافظ روز و شب بی
خویشتن گشتهام سوزان و گریان الغیاث
"ث" را غنیمت دانید
Last edited by sise; 04-08-2007 at 14:28.
ثمرة عمرم، يكمي رپ بوده
شايد خوشت نياد، بگي اينا خز بوده
بابا من تو مشاعره با رپ ميگم
شايد بخواي منم برات شعر بگم
در دير مغان آمد يارم قدحي در دست
اما چه كنم هرچي كه بگم اون رفته از دست
آره منم شعر فارسي رو از بهر دارم
اما اگه بخواي ميتونم همشو از حافظ بگم
ببين اما رپ ايروني داره تازه جون ميگيره
اگه فكر قديميه، شعر سنتيه، دله ميگيره
فقط بگين، كه نبايد رپ بگيم
اونوقت ياز بيخيال ميشه، شما بگين
اگه جواب داري بيا با «و» بگو
منم شعر ميگم، پس تو هم جواب بگو
تو اون کوه بلندی که سرتا پا غروره
کشیده سر به خورشید
غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی می گم..تو گوش می دی به حرفام
دوستت که می دارم
مرگ هم زیبا می شود
چندان که می توانم
بر سینه ی برهنه ات
سر بگذارم و بمیرم
در قفس را بگشایم
پرنده پر ساید به بال روشن باد
و من در آغوشت به خواب روم ...
مرا ديوانه ميخواهي ز خود بيگانه ميخواهي
مرا دلباخته چون مجنون زمن افسانه ميخواهي
شدم بيگانه با هستي زخود بي خودتر از مستي
نگاهم كن نگاهم كن شدم هر آنچه مي خواستي
بكش دل را شهامت كن مرا از غصه راحت كن
شدم انگشت نماي خلق مرا تو درس عبرت كن
بكن حرف مرا باور نيابي از من عاشقتر
نمي ترسم من از اقرار گذشت آب از سرم ديگر
رندي ديدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين
نه حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين اندر دو جهان کرا بود زهره اين
سلام
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)