در عرصه انديشه من با كه توان گفت
سرگشته چه فريادي و خونين چه نبردى ست
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد كه دانست كه اين مرد چه مردي است
در عرصه انديشه من با كه توان گفت
سرگشته چه فريادي و خونين چه نبردى ست
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد كه دانست كه اين مرد چه مردي است
تو آمدی ز دورها و دورها
زسرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها زابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها...
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
رفتي حالا به کي بگم خيلي دلم تنگه برات؟؟؟؟
مي خوام يه بار ببينمت سر بذارم رو شونه هات
دوست داشتم با گلاي سرخ مي اومدم به ديدنت
نه اينکه با رخت سياه ،چشماي سرخ ببينمت
گل و پرپر مي کنم سر مزارت
تا ابد بارونيه چشماي يارت
رفتي و افسوس و نموند تو در دل خاک
از تو يادگاريه چشماي نمناک
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
گلمو ازم گرفتي تک و تنهام زير بارون
حالا که نيستي کنارم مي ذارم سر به بيابون
هنوزم بارون مي باره تو مياي انگار که من
خودتم بهتر مي دوني مثل بارونم مي بارم
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
. در این سکوت سنگین سایه ها
. روحم در کوچکی جسمم گشته اسیر
. این طپش های قلب من
. بسته پایم را در هر مسیر
. من صدای ناله هایم را می شنوم
. که به تکرار وخمو
. ........
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
Last edited by sensil; 02-08-2007 at 19:56. دليل: .
بگذار سر به سينه من تا که بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد که بيش از اين نپسندي به کارعشق
آزار اين رميده سردر کمند را
بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بينمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شايد که جاودانه بماني کنار من
اي نازنين که هيچ وفا نيست با منت
تا حالا هزار دفعه پرسیدم
با کدوم ترانه باز جون میگیره
نبض اون حنجره ي فیروزه
میدونم بدون تو فردای من
رنگ خاکستریه دیروزه...
.هزار بغض و غزل کنج ياد اين مرد است
. و تيرگی جهان از نژاد اين مرد است
. ميان خاطره ها می کشيد درد عشقی را
. هجوم حادثه ها امتداد اين مرد است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)