شور و غوغایی برآمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
شور و غوغایی برآمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
هر وقت این جوریم •------»به این تاپیک سر می زنم
------------------
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشـــــــکم
که طوفانی به دل دارم...
مزن بر دل ز نوک غمزه تيرم
که پيش چشم بيمارت بميرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکين و فقيرم
![]()
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان ، آتش زدم کُشتم ....
مرا اميد وصال تو زنده میدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک
![]()
کسی دیگر نمی کوبد
در این خانه ی متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد
چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند....
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فدای او شد و جان نيز هم
اين که میگويند آن خوشتر ز حسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم
ياد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده میگويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
![]()
من روی راه تو صد اشک می چکم
تو قهر می کنی ، یک ماه می کشی ،من روی ماه را نقش تو می کشم....
میترسم از خرابی ايمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عيان کرد راز من
![]()
نمی خواهم بمیرم با که باید گفت
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین آسمان
روی کدامین کوه؟
از ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
کجا باید صدا سر داد....
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)