دل ز فریب حسن او بزم فسوس و اندرو
انجمنی به هر طرف آرزوی محال را
وحشی محو مانده را قوت شکر وصل کو
حیرت دیده گو به گو عذر زبان لال را
دل ز فریب حسن او بزم فسوس و اندرو
انجمنی به هر طرف آرزوی محال را
وحشی محو مانده را قوت شکر وصل کو
حیرت دیده گو به گو عذر زبان لال را
کره الاغ کدخدا،
يورتمه ميرفت تو کوچه ها:
- الاغه چرا يورتمه ميري؟
- دارم ميرم بار بيارم، ديرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنين،
سر در هوا، سم بر زمين،
يالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
يک کمي بمن سواري ميدي؟
- نه که نميدم
- چرا نميدي؟ (!)
- واسه اينکه من تميزم.
پيش همه عزيزم.
اما تو چي؟
موي بلند، روي سياه، ناخن دراز، واه واه واه!
**/*/*/*/*/*
سلام
مژگان خانوم ناراحت که نیستی 100%100%
همه می پرسند:
چیست در زمزمهء مبهم آب ؟
چیست در همهمهء دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند ،
که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خندهء جام
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری؟!
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصهای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
سلام همه
دفتر خاطراتشو
دونه دونه ورق مي زد
انگارکه از گذشته ها
صداهايي يواشکي
توي گوشش شلاق مي زد
کجايي تو؟ کجايي تو؟
مي بينمت که خوابي تو
گرفتاراين آبي تو
خونه تو اينجا ها نيست
برکه جاي ماهي ها نيست
تو درهء بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی ؟
Last edited by sensil; 01-08-2007 at 22:42. دليل: .
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
يک نظر بر يــــــــار کردم يار ناليدن گرفت
يک نظر بر ابـــــــر کردم ابر باريدن گرفت
يک نظر بر باد کــــــردم باد رقصيدن گرفت
يک نظر بر کوه کـــــردم کوه لرزيدن گرفت
*-*-*-
بازم بگید ی سخته .همش ی داره!!!
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است
تو می روی و آیینه پر می شود از بی کسی
از من سفر می کنی و به مرگ قصه می رسی
ببین که آب می شود قطره به قطره قلب من
مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
تبریک به کاربران فعال
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)