ما نه مرغان هوا، نه خانگی***دانه ی ما دانه ی بی دانگی
هر کبوتر می پرد زی جانبی***وین کبوتر جانبِ بی جانبـی
مولوی
ما نه مرغان هوا، نه خانگی***دانه ی ما دانه ی بی دانگی
هر کبوتر می پرد زی جانبی***وین کبوتر جانبِ بی جانبـی
مولوی
يک مستحق نماند کز انصاف تو نيافت
معراج تخت دولت و معلاق دار ملک
فاروق حق و باطل ملک زمين تويي
احسنت شاد باش زهي حقگزار ملک
انوری
کم کن طمع از جهان و ميزي خرسند
از نيک و بد زمانه بگسل پيوند
مي در کف و زلف دلبري گير که زود
هم بگذرد و نماند اين روزي چند
خیام
دل در غم عشق مبتلا خواهم کـــــرد***جــــان را سپر تیر بلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام***امروز به خون دل قضا خواهم کرد
نمیدونم
داني که چنگ و عود چه تقرير ميکنند *** پنهان خوريد باده که تعزير ميکنند
ناموس عشق و رونق عشاق ميبرند *** عيب جوان و سرزنش پير ميکنند
حافظ
دعايــــي گر نمــي گويي بـــه دشنـــــامي عزيـــــزم کن
که گر تلخ است ، شيرين است از آن لب هرچه فرمايي
سعدي
یاری آنست که زهر از قبلش نوش کنی***نه چو رنجــــــــــی رسدت یار فراموش کنی
هاون از یار جفا بیند و تسلیم شـــــــود***تو چه یاری که چو دیگ از غم دل جوش کنی
علم از دوش بنه ور عسلی فرمـــــــاید***شرط آزادگی آنســــــــــت که بر دوش کنی
راه دانا دگر و مذهب عاشق دگرســـت***ای خردمند که عیب من مــــــــدهوش کنی
سعدی
یـــاد او کردم ز جــــان سد آه درد آلــــــود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصـــــل
کز سر بالین من آن سست پیمـــان زود خاست
دوش در مجلس بــــه بــــوی زلف او آهــــی زدم
آتشی افتــــاد در مجمــــر که دود از عود خاست
وحشي بافقي
خالي از هر قيد وشرطي دوست دارم دوست را
من به شوق سوختن گرد اين آتش پيچيده ام
مراکه باتو شادم پریشان مکن
بیا و سیل اشکم به دامان مکن...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)