شايد جوان بودم
شما جوان بوديد
تو پير بودي
كبوتران را دانه ندادم
يك تكه آسمان را خوب حفظ كرديم
كه وقتي تو نبودي
بتوانيم از حفظ بخوانيم
اين براي آن روزها كافي بود
...
شايد جوان بودم
شما جوان بوديد
تو پير بودي
كبوتران را دانه ندادم
يك تكه آسمان را خوب حفظ كرديم
كه وقتي تو نبودي
بتوانيم از حفظ بخوانيم
اين براي آن روزها كافي بود
...
درجواب نامه تو
نارفيق ازتونوشتم
ازتوكه شدباتو آغازم
لحظه لحظه سرگذشتم
رفتي اماكردي يادم
آخه ياره باوفاتم
واسه فهميدن حرفات
منوكم داري فداتم
تنهايي دستايه ما
بادست هم شد آشنا
باهم تپيدقلب هايه ما
ازهم شديم اما جدا
به من بگو آخرچراچرا
بانگاه مهربونت
قفل قلبموتوبستي
سازتوتاردلم بود
زدي تارموشكستي
واسه ويرون شدن ما
مي زدي تيشه دودستي
باورت نمي شه اما
خودت عهدوشكستي
تنهايي دستاي ما
بادست هم شدآشنا
باهم تپيدقلب هايه ما
ازهم شديم اماجدا
به من بگوآخرچراچرا
حالااينجا تك وتنها
پرپرگذشته هاتم
نارفيقانه بريدي
ولي من هنوزباهاتم
هردومون تنهاي تنها
هركدوم يه جاي دنيا
جاي توخاليه اينجا
جاي من خاليه اونجا
تنهايي دستاي ما
بادست هم شدآشنا
باهم تپيدقلبايه ما
ازهم شديم اما جدا
به من بگو آخرچراچرا؟!
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
دست در حلقه آن دو تا نتوان كرد تكبه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
آنچه سعي است من اندر طلبت بنمايم اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد
[IMG]ss[/IMG] اي كه با سلسله دراز آمده اي فرصتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
نوشته شده توسط h.i.v
«دوستت دارم و نمی گویم
تا غرورم کشد به بیماری!
زانکه می دانم این حقیقت را
که دگر دوستم ... نمی داری ...»
یک کرشمه کرد با خود آنچنانک
فتنه ای در پیر در برنا نهاد
در انتظار تو. به كه بايد پناه برد
وقتي كه پلك پنجرهها وا نميشود
...
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یار ترین
چه دل آزار ترین شد چه دل آزارترین
نگويمت كه همه ساله مي پرستي كن سه ماه مي خورو نه ماه پاسا باش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)