چرا شنیدم تو یکی از سی دی هام باید باشه
چرا شنیدم تو یکی از سی دی هام باید باشه
ماه من ، شاه من ، بیا دمی به برم ، بیا ای تاج سرم
دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او به سر زد، من به پای خویشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
ناله ی تیشه به گوش دل شیرین میگفت
که گذر بر سر فرهاد نکردی و گذشت
...
تو بـيـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن بـــراي كـــــــي بخونــم پــــس لالايــــــي؟
لالالالا نــــخواب تــــــنـهايـــي زرده اگـــــــه طـــــــولاني شـــــه مـثـله يه درده
اگـــــه چـشـم انـتـظار باشي كه هيچي دروغ مــــيگي بــــه دل كــــه بــر ميگرده
هیچ رنگی
هیچ ادرکی آشنا نبود
زمان فریاد می زد
در اتاق عمل، همگان در تلاش بودند
آنجا بیهوده ماندم
لحظه ای که نمیشد نداشت
مرگ بر چهره سفیدش سایه افکند،
بی هیچ ترحمی
لحظه ای با من بمان
برای حسرتی که تاثیری نکرد
------
سلام العلکیم
دستی که زخم می زند ٬ نا پيداست
اما زخم٬
عريان تر از طلوع آيينه در روز است
شايد که تن به تيغ دوست سپردن
راهی به سوی توست...
سلام
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!
*-*--
سلام دیدید بر باد رفتم
من تمام پرنده های بی وطن را
به تو تشبیه کرده ام
و هیچ گاه پرنده ای را
که فرود آمد
دوست نمی دارم
کاش دستهای تو باشد
بر میدان این نگاه
و خلسه ناگزیر
من بیدار می شوم...
چرا؟
من تو را دوباره حس می کنم
در این غربت
به نیازی که درد عشق
مسمایش شد
در این گدوک ماز شب
در این سیاه جای پای سرنوشت
شکار تو
دوباره می کند مرا روانه
با وجود آنکه
از غرابت این راه
نبض تند این زمانه گفته بود
-----------
چرا رفتی به باد آیا؟
در زخم مهتاب
دز آن جا که حرفی
کلامی
گلوی مرا چنگ می زد
برای تو شعری سرودم
به رنگ ستاره
به رنگ غزل
چه دیدیم از این عطش های جان سوز
از آن روز
تو رفتی
دلت مثل لبخند گل بیکران بود
مثل آسمان بود
همه حسرت یک نگاه تو در سینه دارند
تو شاید همانی که من....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)