سلام دیروز از شمال اومدم.ساعتای حدودا 6 صبح رسیده بودم کرج.رفتنی جاده چالوس خیلی خلوت تر بود تا برگشتنی.نمی دونم چرا برگشتنی توی اون موقع شب کمی شلوغ بود.ولی رانندگی هم توی شب با موتور اونم تو جاده چالوس عالمی داره ها.باید جونتو بگیری کف دستت بری به امون خدا.ولی از طرفی هم خیلی حال میده.جاده که فوق العاده سرد بود البته من کاپشن با خودم برده بودم و مشکلی نداشتم ولی این دوست بیچاره ما که ترکمون بود به حرف من گوش نکرده بود و لباس گرم با خودش نیاورده بود بخاطر همین هم رفتنی هم برگشتنی مثل این بچه یتیم ها قایم شده بود پشت من و دو کلوم حرف هم بزور میزد.تقریبا میشه گفت که نصف جاده بواسطه چراغ هایی که وصل کردند روشنه و نصف دیگش هم تاریک تر از تاریک.جاهایی که تاریکه سر پیچ ها باید با ترس و لرز دور بزنی که یوقت یه راننده محترم که در حال سبقت گرفتنه از روت رد نشه.3.5 ساعت از خود چالوس تا کرج طول کشید البته چندتا 5 دقیقه هم وسط راه برای خوردن چایی و ... هم وایسادم.ولی خدا وکیلی از روز خیلی بهتره،هم اینکه ترافیک نیست،هم آفتاب نیست و هم مامورین محترم راهنمایی رانندگی تشریف ندارند.ولی باید خیلی مراقب بود.تو طول مسیر بعضی از ماشین ها هستند که در حال دزد و پلیس بازی کردند و ناگفته نمونه که همینا هستند که ما موتور سوارهارو بکشتن میدن(دور از جون جمع).یه خاطره هم از سفر بگم.یه ال90 تو راه بود داشت واسه خودش دزد و پلیس بازی می کرد.هی از ما جلو می زد می رفت پشت دو تا ماشین گیر می کرد و ما ازش جلو می زدیم می رفتیم و دوباره میومد پشت ما هی چراغ میداد و دوباره سبقت می گرفت.خلاصه این وضع حدود نیم ساعتی ادامه داشت،منم پیش خودم گفتم مثل اینکه این تا مارو به کشتن نده ول کنمون نیست.60 کیلومتری کرج بودم که دم یه پمپ بنزین یه مغازه باز دیدم زدم کنار که چیزی بخورم و یه استراحتی هم بکنم و هم این ال90 بگازه بره از ما یه چند کیلومتری جلو بیفته،جالب اینجاست که دیدم این ال90 هم پشت سر من اومد زد کنار و پیاده شد که چیزی بخره.پیش خودم گفتم که مثل اینکه ول کن ما نیست.تو مغازه رفتم کنارش به طعنه بهش گفتم که: آخرش هم نتونستی موتور منو بگیریا،بنده خدا که از حرف من تعجب کرده بود یه نگاه بمن انداخت و از تیپم فهمید که موتورسوارم و با یه حالتی که انگار زورش گرفته بمن گفت منکه نمی خواستم تورو بگیرم وگرنه به گرد منم نمی رسی.خلاصه سرتون رو درد نیارم بهش گفتم من دارم راه میفتم بزن بریم ببینم چیکار می کنی.رفتم نشستم رو موتور رو اون بنده خدا هم نشست پشت فرمونش هم یه خنده تمسخر آمیز بمن کرد و گازشو داد و رفت.اونم با چه سرعت وحشتناکی،منم که دیدم رفت تو دلم بهش خندیدم و از موتورم پیاده شدم یه چند دقیقه بعد با خیال راحت راه افتادم .خلاصه یارو چنان گازید رفت که فکر کنم تا دم در خونشون همش نگاهش به آینه عقب بوده که یوقت من بهش نرسم.