می گفت دو روز است
مرگ و تولد
روز دیدنش تولدم شد
شکر شقایقها
زنده ام هنوز
و فرود کلاغی
بر چینه ی نفسم نیست تا غار غار غربتش
روحم بیازارد
نمیدانم
شاید نگاهش اکسیر داشت
اکسیر حیات
آفتابی این هوا دوست داشتنی ست
من هوس زندگی کرده ام
بگویید:
برایم یک روز بود
دیدار
دیدار
دیدار....