تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 134 از 233 اولاول ... 3484124130131132133134135136137138144184 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,331 به 1,340 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1331
    کاربر فعال گالری عکس attractive_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    FaR & AwAy حالت:TiReD
    پست ها
    1,754

    پيش فرض


    1. آدم عاقل وقتی عاقل است که عاشق باشد و آدم احمق به این دلیل احمق است که خیال میکند عشق را میفهمد.

    2. دیوارهایی در برابر پنجره ها میکشید تا شادمانی خورشید درون نیاید مبادا که رنگ های مبل کهنه را بزداید.

    3. خوشبختی چیزی است که وقتی تقسیم میشود چند برابر میشود.

    4. حقیقت همیشه در جائیست که ایمان هست.

    5. عشق در دوست داشتن کشف میشود.


    در ساحل رودخانه ی پیدرا
    پائولو کوئیلو

  2. 12 کاربر از attractive_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1332
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    عشق به آدمی چه بهانه ناچیزی می طلبد
    کلیدر
    محمود دولت آبادی

  4. 2 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1333
    اگه نباشه جاش خالی می مونه leira's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    267

    پيش فرض

    زندگی _ یا آنچه زندگی می‌نامیم _ ما را به دنیا وابسته می‌کند و در صف فشرده‌ی انتظار رو به جلو می‌راند.
    دست خویشاوند یا شاید هیولایی روی شانه‌مان قرار می‌گیرد. تحت فشارمان می‌گذارد تا هر سانتی‌متر مربع از جای خالی نفر قبل از خود را تصاحب کنیم.
    اما مرگ شوم و لعنت شده وقتی بسیار نزدیک به ما ناگهان رخ می‌نمایاند ما را از صف بیرون می‌کشد.
    دلمان را به درد می‌آورد و همه چیزهایی که در قلبمان جایی اشغال می‌کردند بیرون می‌راند.
    آنگاه آرام می‌گیریم گویی پس از رگباری سیل‌آسا جوان‌تر می‌شویم.
    در کنار گوری می‌ایستیم و نگاه می‌کنیم که چگونه دنیا بدون وجود ما روند معمولی‌اش را دنبال می‌کند...


    دلباختگی- کریستین بوبن

  6. 5 کاربر از leira بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1334
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    تاریخچه تقریبا همه چیز

    نویسنده: بیل برایسن
    ترجمه‌: محمدتقی فرامرزی




    ...

    انتشار کتاب اصول خالی از ماجرا نبود. بیش از همه موجب عصبانیت شدید هالی گردید، چون درست در زمانی که کار نیوتن به پایان خود نزدیک می‌شد نیوتن و هوک بر سر حق اولویت مربوط به قانون مربع معکوس با هم اختلاف پیدا کردند و نیوتن از انتشار جلد سوم که جنبه‌ای بسیار حساس و مهم داشت و بدون آن درک دو جلد نخست دشوار می‌شد خودداری کرد. هالی فقط با استفاده از نوعی دیپلماسی شتابزده‌ی رفت و برگشتی و به کار گرفتن انواع تملق‌ها توانست جلد سوم را از زندان این استاد دمدمی مزاج برهاند.

    ضربه‌های روانی وارد بر هالی تا مدت‌ها بعد برطرف نشد. انجمن سلطنتی قول داده بود که این کتاب را منتشر کند، اما این بار خود را به بهانه‌های مالی عقب کشید. یک سال پیش، همین انجمن از یک کتاب ناموفق اما پرهزینه به نام تاریخ ماهی‌ها پشتیبانی کرده بود و این بار نگران آن بودند که اشتیاق بازار به خرید کتابی درباره‌ی اصول ریاضی از آن هم کمتر باشد. هالی که امکانات مالی چندان چشمگیری نداشت، هزینه‌های انتشار کتاب را از جیب خود پرداخت. نیوتن طبق معمول دیناری پول نپرداخت. از همه بدتر آنکه هالی همزمان با انتشار این کتاب، به مقام منشی انجمن رسید ولی انجمن به او اطلاع داد که برخلاف وعده‌اش نمی‌تواند حقوق ماهانه‌ی 50 پاوند به او بپردازد. به جای پول، قرار شده بود نسخه‌های چاپ شده‌ی کتاب تاریخ ماهی‌ها را به هالی بدهند.

  8. 6 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1335
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    رنج‌های ورتر جوان
    نویسنده: یوهان ولفگانگ فون گوته
    مترجم :محمود حدادی



    صبح ها وقتی از روياهای سنگين خودم سر بر می دارم،بيهوده به هوای او آغوش باز می کنم،و شب ها،وقتی که خوابی سعادت آميز و معصومانه به وهم ام دچار می کند،بيهوده در بستر خود از پی او می جويم،آن هم با حالی که انگاری در پيش او بر سر سبزه نشسته ام و دستش را در دست دارم و هزار بوسه بر آن می زنم.و وقتی که در منگی خواب دست از پی او می کشم و به خود می آيم،جويی اشک از قلب درهم فشرده ام بيرون می زند،و من بی هيچ تسلايی در پيش آينده ی تاريکی که دارم،گريه سر می دهم

  10. 9 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1336
    آخر فروم باز anon85's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    here & there
    پست ها
    1,845

    پيش فرض


    از یادداشتهای یک نفر دیوانه

    نفسم پس میرود، از چشمهایم اشک میریزد، دهانم بد مزه است، سرم گیج میخورد، قلبم گرفته، تنم خسته، کوفته، شل
    ، بدون اراده در رختخواب افتاده ام. بازوهایم از سوزن انژکسیون سوراخ است. رختخواب بوی عرق و بوی تب میدهد، به ساعتی که روی میز کوچک بغل رختخواب گذاشته شده نگاه میکنم، ساعت ده روز یکشنبه است. سقف اتاق را مینگرم که چراغ برق میان آن آویخته، دور اتاق را نگاه میکنم، کاغذ دیوار گل و بته سرخ و پشت گلی دارد. فاصله بفاصله آن دو مرغ سیاه که جلو یکدیگر روی شاخه نشسته اند، یکی از آنها تکش را باز کرده مثل اینست که با دیگری گفتگو میکند. این نقش مرا از جا در میکند، نمیدانم چرا از هر طرف که غلت میزنم جلو چشمم است. روی میز اتاق پر از شیشه، فتیله و جعبه دواست. بوی الکل سوخته، بوی اتاق ناخوش در هوا پراکنده است. میخواهم بلند بشوم و پنجره را باز بکنم ولی یک تنبلی سرشاری مرا روی تخت میخکوب کرده، میخواهم سیگار بکشم میل ندارم. ده دقیقه نمیگذرد. ریشم را که بلند شده بود تراشیدم. آمدم در رختخواب افتادم، در آینه که نگاه کردم دیدم خیلی تکیده و لاغر شده ام. به دشواری راه میرفتم، اتاق درهم و برهم است. من تنها هستم.


    صادق هدایت، زنده بگور، 1308
    Last edited by anon85; 05-01-2011 at 20:17.

  12. 10 کاربر از anon85 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1337
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    مصر باستان
    Egypt Of the Pharaohs

    نویسنده:برندا اسمیت
    ترجمه آزیتا یاسائی
    معابد نه تنها قدرت اقتصادی ،بلکه قدرت سیاسی نیز بدست آورده بودند . هنگامی که امسس یازدهم ،آخرین فرعون سلطنت جدید ،به قدرت رسید ،کاهن عالی رتبه ی آمون-ع در کرنک ، دیگر توسط فرعون انتخاب نمیشدند. این منصب د ر واقع در قدیم از پدر به پسر می رسید . این منصب چنان قدرتمند بود که هیچ فرعونی بدون رضایت کاهن عالی رتبه نمی توانست حکومت کند. با گذشت زمان ،این کار گزار حتی تخت پادشاهی را غصب کرد.

    بخش 7 ؛ چگونگی افول مصر باستان ص /109

  14. 5 کاربر از eMer@lD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1338
    در آغاز فعالیت black elm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    پست ها
    9

    پيش فرض

    انسان خسته نيست ،به ستوه امده.نگوييد غمگين بگوييد دلتنگ
    بيشتر عمر انسان ها ئر ياس خاموشي سپري ميشود
    بايد تلاش كنيد تا صداي خود را باز يابيد

    انجمن شاعران مرده
    كلاين بام

  16. 4 کاربر از black elm بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1339
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    در جستجوی زمان از دست رفته /در سایه دوشیزگان شکوفا/مارسل پروست/مهدی سحابی

    سرباز شکی ندارد که بيش از آن که به خاک افتد فرجه اي همواره تمديد شدنی خواهد داشت،و دزد پيش از آن که گرفتار شود،و همه آدمها پيش از آن که زمان مردن فرا رسد.اين است آن حرزی که آدم و گاهی ملت ها را نه از خطر که از ترس خطر،يا در واقع از باور خطر ايمن می دارد،همانی که گاه امکان می دهد با آن نبرد کنند بی آن که نبرده باشند.

  18. 4 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1340
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    SIZE="4"]
    شب های هند/ آنتونيو تابوکی/ سروش حبيبی
    [/SIZE]
    قسمت زيبايی از کتاب:بله ولی دريا کجا،فيلادلفيا کجا!سراب هم آنجا کاری ندشت!سراب در بيابان است،آن هم وقتی خورشيد وست آسمان است و آدم از تشنگی می خواهد بميرد.حال آنکه آن روز سرما سنگ می ترکاند.همه جا را برف چرکی پوشانده بود.يواش يواش جلو رفتم.انگاری دريا مرا پيش میکشيد.ميخواستم با وجود سرما آب تنی کنم.رنگ آبی آن وسوسه ام می کرد و آفتاب توی آب برق ميزد.اما معلوم شد که دريا دورنما بود.نقاشی بود.اين معمار ها روی ديوار بتنی دورنمای دريا را می کشند تا آدم کمتر احساس کند که توی اين شهر کثافت گرفتار است.من با آن دريای روی ديوار دو قدم بيشتر فاصله نداشتم و کيف پر از نامه شانه ام را فرو می کشيد و ته آن بن بست باد بيداد می کرد و زير آن شن های طلايی می چرخيد و تکه های کاغذ پوسيده و برگ های خشک و يک کيسه نايلونی را می چرخاند.يک پلاژ گرفته،در دل فيلادلفيا!مدتی به تماشا ايستادم. عاقبت با خودم گفتم:دريا که پيش تامی نمی آيد.پس تامی بايد برود پيش دريا

  20. این کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •