تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 133 از 137 اولاول ... 3383123129130131132133134135136137 آخرآخر
نمايش نتايج 1,321 به 1,330 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #1321
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    4

    پيش فرض

    مهم نبود که چه کردی یا نکردی
    آخر قصه فهمیدم
    عشق تو بود که با من چه ها میکرد نه خود تو...

  2. 2 کاربر از ontology بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1322
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Sanomas's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    نامعلوم
    پست ها
    320

    پيش فرض عشق پاييزی من...!



    چه روز قشنگی است آن روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی...
    تو پا به دنیای پر از رنگ گذاشتی و باعث شدی که من پا به دنیای عشق بگذارم...
    چه دنیای قشنگی!پاییز فصل غم است ولی وقتی تو آمدی رنگ شادی را ب دیوار دلها پاشیدی.من آن لحظه رویایی نبودم ولی تصور می کنم وقتی چشم هایت را گشودی باران می بارید...
    برای همین است که من عاشق بارانم!آری باران هم باتو در دنیا فرود آمد٫چه حس زیبایی! ای عشق آبانی من!چه زیباست که من هم آبانی ام و مطلق به پاییز٫فصل تو٫فصل من٫فصل ما...
    و چه دل انگیز تر می شود اگر لحظه تلفیق روز من و تو باران هم ببارد...
    ومن پشت پنجره با موسیقی باران برایت از عشق بخوانم و تو هم در آن سو با من همراه شوی٫حتی در هجوم فاصله ها...
    دوست دارم حتی اگر با تو نبودم و حتی اگر با من نماندی ٫آن روزی که می روم هم پاییز باشد و چه بهتر که روز تو...
    عشق من!در آن روز که دیگر نبودم لحظه ای که اولین برگ پاییزی به زمین فرود می آید به یاد من باش و درانتظار باران پشت پنجره بنشین که من روز های بارانی را با هیچ چیز عوض نمیکنم!دوستت دارم و این حس زیبارا به تو تقدیم می کنم....


    نويسنده: بهناز بهزاديان‌فر

    منبع:

    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  4. این کاربر از Sanomas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #1323
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    به مهتاب گفتم ای مهتاب

    سر راهت به كوی او

    سلام من رسان و گو

    تو را من دوست می دارم

    ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

    یكی ابر سیه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانید ....



  6. 2 کاربر از geojo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1324
    داره خودمونی میشه geojo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2013
    پست ها
    129

    پيش فرض

    اي آسماني ترين ستاره ي هستي !
    با تو ...
    جرقه هاي عاشق شدن ، در آتشکده ي متروک قلبم شعله کشيد !!
    و ..
    ترانه هاي عاشقانه ام
    با تو ...
    به حقيقت رسيد !!
    و با تو ...
    و وجود گرم توست که ميخواهم بمانم ..
    و تا هميشه و هميشه ..
    در کلبه ي عشقم
    ميزبان نفسهاي عاشقانه ات خواهم بود .. !!!

  8. 2 کاربر از geojo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1325
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    پولکهایش را پاک می کنم امشب شام ماهی داریم و یونس
    من برای تو مرده بودم.عیسی مرا زنده کرد
    طوفان هم که بیاید نوح من و تو را با خود نمی برد.ماهی ها بیرون کشتی زندگی می کنند


  10. 2 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1326
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض



    من در مهربانی بی دریغ جانم در عجبم
    تو در انتظار چیزی نیستی
    مگر کلامی که از اعماق سر برآورد
    .
    .
    بگذار با خیالی آسوده بخوانمت
    بنویسمت
    من سالهاست میخواهمت به تازگی روز نخست
    .
    .
    جای تو هیچ گاه خالی نبوده است

    زیر نگاهت زنده میشوند اشیا...!

    بیراه نرو
    بیا من در تو بیدار میشوم و نفس میکشم
    در آســـمانی که در ماست

    تو خواهی بود ثابت و روشن.

  12. 5 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1327
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض





    من تـــو را قبل از تولـــدت میشنــــاختم

    از زمانی که
    از جوهــــر قلمـــم قابل تشخیص نبـودی

    ذهن که پُـــرِباور شد، تـــو از جوهر تیره ی خودکارم زاییده شدی
    و بر گهواره ی سپیدِ کاغذی ـَت غلتیــــــدی!

    آنقدر خوب رشد کردی که همه تـــو را مخاطب دانستند ...

    فاصله ی من و تـــو تنها قلم سیاهی ست، که مدام از جوهر، پُر و خالی می شود
    و برایت خانواده ای میسازد!

    روزی می رسد که از آن مــــن خواهی شد

    زمانی که دست از قلـــم کشیدم
    و همه گهواره های ســـپید را بـنـــام تـــو ثبت کــردم

    آن زمان تـــو از آنِ من خواهی شــد ...


    نـכا ...

  14. 6 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1328
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2013
    محل سكونت
    ;)
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    .






    من می‌گویم باید از بعضی زن‌ها ترسید. من می‌گویم باید از آنها که مهربان‌تر هستند و بخشنده‌تر، بیشتر ترسید.

    آنها که همیشه دستشان به نوازش است و چشمانشان یک جور خاصی نرم و پر لطف است.

    آنها که برای اشتباهات مردشان، همیشه گنگ هستند؛ انگار که اشتباه طبیعی‌ترین بخش زندگی است، انگار که بس که گیج می‌زنند، نمی‌بینند و نمی‌شنوند.

    من می‌گویم باید ترسید از زنانی که همیشه می‌توان محکم در آغوش کشیدشان.

    باید ترسید از آنها که عصبانیتشان را فرو می‌دهند و چند دقیقه زمان کافی است تا دوباره لبخند بزنند.

    باید ترسید از زنانی که وقف می‌کنند بودنشان را، خنده‌شان را، زندگی‌شان را و فراموش می‌کنند خودشان می‌خواهند کجا بروند و به کجا برسند.

    باید ترسید از آنها چون وقتی خسته شوند، یعنی تمام لبخندهایشان تمام شده. تمام بخشش‌هایشان ته کشیده. دیگر از لطف زنانه در چنته چیزی ندارند. وقتی از نفس افتادند یعنی که دیگر باید بروند سرشان را بگذارند یک گوشه و بمیرند. آنوقت هرچقدر هم که صبوری از شما باشد و عشق از شما باشد و لطف از شما، او دیگر تمام شده و رفته پی کارش.

    باید از بعضی زن‌ها ترسید، چون وقتی دیگر “نتوانند”، هیچ چیز نمی‌تواند زندگی را به آنها برگرداند. آنوقت باید بارتان را ببندید و زندگی‌تان را بردارید جای دیگر، در سایه‌سار دیگر















    .

  16. 4 کاربر از بانو . ./ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1329
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض








    تـو خـلاصـہ مے شـوے בر فـنـجــاטּ اسپـرسـو و בوבِ مـارلبــرو...

    و مــטּ...همــاטּ בرخــت تقـاطــع وصــال و بلــوار ڪشـاورزم! ڪـہ ریشـہ ڪرבـہ ست...

    وقتے بــرگــــــ بـבهـــב.. گــــوבو حتـــمـا میــایــــב!










    پی نوشـت : نمایشـنامه "در انتظــار گــودو "

  18. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1330
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2013
    محل سكونت
    ;)
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    .




    دلم یك دوست می خواهد
    كه خیلی مهربان باشد
    دلش اندازه دریا
    به رنگ آسمان باشد


    كسی باشد پر از شبنم
    پر از پروانه، آهو، آب
    صدایش چكه ای آواز
    نگاهش تكه ای مهتاب


    كســـی باشد كه حرفـــم را
    بفهـــمد با دل و جــــانش

    پرستوی دلم راحت
    بخوابد توی دستانش


    دلم می خواهد او چیزی
    شبیه برف و مه باشد
    و جنس دست هایش از
    هوای پاك ده باشد



    همیشه صبح تا شب من
    در این رؤیای شیرینم
    تمام صورتم چشم است
    ولی او را نمی بینم



    " ناصر كشاورز"





    .

  20. 3 کاربر از بانو . ./ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •