Tribal Wars - جنگهای قبیله ای

[zauos]

هیچی بابا .

جریان مال چند ماه پیشه که بردیا خودکشی کرده بود.
یعنی میخواست بکنه.
اما نکرد.

بذار خودش بیاد و داستان رو تعریف کنه.
من هم جزئیاتش رو نمیدونم.


حالا از دلشوره در اومدی ؟

سلام مصطفی
خوب مردم رو سر کار گذاشتیاااااااااا
خب تقصیری هم نداری
تعطیلاته
هیچ کاری نداری
اینم یه راهی برای یکار نبودن

[mstf666]

از این بحث بردیا بگذریم.
شاید بیاد اینارو بخونه و ناراحت بشه . . .

حاج بردیا جزو پیشکسوتان این تاپیکه که هنوز سر پاست.
اگر کنکور نداشت الان یه پای ثابت تاپیک بود.

[mstf666]

سلام مصطفی
خوب مردم رو سر کار گذاشتیاااااااااا
خب تقصیری هم نداری
تعطیلاته
هیچ کاری نداری
اینم یه راهی برای یکار نبودن

حوصلم سر رفت از بس ریسورس از این روستام به اون یکی فرستادم بعد دوباره اضافه اومد پس فرستادم . . .

خودم توی مارکت offer میدم .بعد میرم توی یه روستای دیگم اکسپت میکنم.(شوخی)

[zauos]

اشکال نداره.
ایشالاه به صورت عظیمی ساپورت میشه.
اونوقت میفهمی بد شانسی یعنی چی.

اخه پسر این چه حرفیه
زبونت رو گاز بگیر
اینم به جای روحیه دادنته
کلش کشته دادم بالای اون روستا
1500 تا اکسه
1200 ال سی
40 تا رم

[mstf666]

اوه بچه ها.
متفرق شید.
صاحابش اومد.

[zauos]

حوصلم سر رفت از بس ریسورس از این روستام به اون یکی فرستادم بعد دوباره اضافه اومد پس فرستادم . . .

خودم توی مارکت offer میدم .بعد میرم توی یه روستای دیگم اکسپت میکنم.(شوخی)

اگه زیادی هستش
من یه شیکم خالی براشون سراغ دارم
ادرسش رو خودت بلدی

[zauos]

سلام بردیا جان
بیا من گرفتمش فردار نکنه
نبودی ببینی چه صفحه هایی پشت سرت گذاشته

[mstf666]

بردیا سلام.

برو به 12 یه سر بزن ببین باب میلت هست یا نه.

آدرس اون پک هم برداشتم تا صفحات رو درست ببینی.

[بردیا]

سلام.داشتم صفحه ها رو میخوندم.یادآوری خاطرات گذشته واقعا جالب بود.بعضی پستا رو اگر اسم صاحبشو نمیدیدم باور نمیکردم مال خودم باشه.یادمه همون هفته اول 30 تا سرباز ساخته بودم فرستادم برای هادی.چون فارم یه گنده شده بودش.توی 2تا حمله همشون کشته شدن.تازه من با هادی یه روز فاصله داشتم.
الانم به خیلیا کمک ریسورسی میکنم.بعضی وقتا روزی 100هزارتا از هرکدوم میدم برای بچه ها.چون اکثرا تازه پا گرفتن و نیاز به کمک دارن.
مشکل اون قضیه خودکشی هنوز هم پابرجاست.من با قرص اول اون کارو کردم.یادم نمیره,دقیقا روزی که یوم الشک گفتن و بعدش اعلام کردن روز اول ماه رمضان هستش من پا به همه اعتقاداتم زدم و 8 تا قرص با 2تا لیوان آب خوردم.فکر کنم 21 یا 22 شهریور بود.ولی خب عمل نکردش درست ولی بعضی وقتا هنوز اثرش هستش.
راستی نمیدونستم میلاد در موردش تاپیک زده بود.آدرسشو بدید برم ببینم.(نقد و بررسی رو میگم)

هر جور دوست داری توی 12 عمل کن مصطفی.صاحب اختیارتویی.منتظرم ویزا کارتم بیاد و بعدش براش پرمیوم بگیرم.

[zauos]

سلام.داشتم صفحه ها رو میخوندم.یادآوری خاطرات گذشته واقعا جالب بود.بعضی پستا رو اگر اسم صاحبشو نمیدیدم باور نمیکردم مال خودم باشه.یادمه همون هفته اول 30 تا سرباز ساخته بودم فرستادم برای هادی.چون فارم یه گنده شده بودش.توی 2تا حمله همشون کشته شدن.تازه من با هادی یه روز فاصله داشتم.
الانم به خیلیا کمک ریسورسی میکنم.بعضی وقتا روزی 100هزارتا از هرکدوم میدم برای بچه ها.چون اکثرا تازه پا گرفتن و نیاز به کمک دارن.
مشکل اون قضیه خودکشی هنوز هم پابرجاست.من با قرص اول اون کارو کردم.یادم نمیره,دقیقا روزی که یوم الشک گفتن و بعدش اعلام کردن روز اول ماه رمضان هستش من پا به همه اعتقاداتم زدم و 8 تا قرص با 2تا لیوان آب خوردم.فکر کنم 21 یا 22 شهریور بود.ولی خب عمل نکردش درست ولی بعضی وقتا هنوز اثرش هستش.
راستی نمیدونستم میلاد در موردش تاپیک زده بود.آدرسشو بدید برم ببینم.(نقد و بررسی رو میگم)

هر جور دوست داری توی 12 عمل کن مصطفی.صاحب اختیارتویی.منتظرم ویزا کارتم بیاد و بعدش براش پرمیوم بگیرم.

سلام بردیا
پسر از این فکرا نکن
دنیا همیشه ارزش زندگی کردن رو داره
حتی به بدترین وضعش