در دسترس نيستي
و حتي قدم هايت
از ذهن سنگ فرش خيابان پاگ شده اند
كجا ايستاده اي
كه به اندازه ي تمام اتوبان هاي جهان
از هم دور شده ايم
لابد ما به عقل مان قد نداد
تا بفهميم خورشيد براي طلوعش
نه محتاج من است
نه تو
اما تا آب ها از آسياب افتاد
به يادمان آمد
از ياد اهالي كوچه رفته ايم