تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 132 از 640 اولاول ... 3282122128129130131132133134135136142182232632 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,311 به 1,320 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1311
    Banned
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    کــــرج
    پست ها
    559

    پيش فرض

    دیگر به زیر سایه این گنبد کبود

    غیر از خودش! خودش و خدا هیچ کس نبود


    دیگر کسی نبود کنارش ولی هنوز

    این زن برای "هیچ کس"اش شعر می سرود!!


    امروز روز هفتم مرداد سال قبل

    تقویم هم کلافه شد از این همه رکود


    کبریت می زند به دو تا چشم کاغذی ت

    عکسی که دست های تو بر شانه هاش بود


    تنهاست قلب خسته اش وُ " تیر" می کشد

    دیگر اتاق پر شده از حلقه های دود


    چیزی درون مردمک اش برق می زند

    خواهد پرید سمت خودش زودِ زودِ زود...

    □□

    دست تو دور گردن او حلقه...نه نشد

    حتی طناب معرفتش بیش از تو بود!!!

  2. #1312
    کـاربـر بـاسـابـقـه amir_sa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    پست ها
    1,860

    پيش فرض

    سلام . كسي مصراع آخر شعري كه تو امضاء ما هست رو بلد نيست ؟

  3. #1313
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    تنهایی های من پایانی ندارد
    از دیروز تا فردا بر بوم دل تنهایی را نقش زده ام
    تنهایی را ستوده ام
    تنهایی را بوییده ام
    تنها یی را در کنج دل نهاده ام
    و اکنون از تنهاییهای دل می نگارم

    با اجازت چون درد منه گذاشتمش امضام...شعرهایی که میذاری درد ادمو تازه میکنن



    وقت جان کندن من بود نمی دانستم

    تیغ در گردن من بود نمی دانستم

    آنچه در حجم پر از درد گلویم پژمرد

    آخرین شیون من بود نمی دانستم

    تا نمردم بگذارید که فریاد کنم

    دوست هم دشمن من بود نمی دانستم

    از همان خنده که معنای عطوفت می داد

    نیتش کشتن من بود نمی دانستم

    آنچه من بارقه عاطفه پنداشتمش

    آتش خرمن من بود نمی دانستم

    لحظه وصل من و دوست خدا می داند

    وقت جان کندن من بود نمی دانستم

  4. #1314
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    سلام . كسي مصراع آخر شعري كه تو امضاء ما هست رو بلد نيست ؟
    گر تو نمیپسندی......تغییر ده قضا را

  5. #1315
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    واي باران!
    باران!

    شيشه ي پنجره را باران شست
    از دل من اما ،
    چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟

    آسمان سُربي رنگ،
    من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ،
    مي پرد مرغ نگاهم تا دور ،
    واي ، باران ،
    باران ،
    پر مرغان نگاهم را شست .

    خواب روياي فراموشي هاست .

    خواب را دريابم ،
    كه در آن دولت خاموشي هاست .

    من شكوفايي گل هاي اميدم را در روياها مي بينم ،
    و ندايي كه به من مي گويد
    (گر چه شب تاريك است
    دل قوي دار
    سحر نزديك است ...)
    دل من، در دل شب،
    خواب پروانه شدن مي بيند .

    مهر در صبحدمان داس به دست
    خرمن خواب مرا مي چيند .

    آسمان ها آبي ،
    پر مرغان صداقت آبي ست
    ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند .

    از گريبان تو صبح صادق
    مي گشايد پر و بال
    تو گل سرخ مني ،
    تو گل ياس من ،
    تو چنان شبنم پاك سحري !

    نه ،
    از آن پاك تري .

    تو بهاري ؟

    نه
    بهاران از توست .

    از تو ميگيرد وام
    هر بهار اين همه زيبايي را
    هوس باغ و بهارانم نيست
    اي بهين باغ و بهارانم از تو !

    گل به گل ،سنگ به سنگ اين دشت
    يادگاران تو اند .

    رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ
    در تمام در و دشت
    سوگواران تو اند .

    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد

    رفته اي اينك ، اما آيا
    باز بر مي گردي ؟

    چه تمناي محالي دارم
    خنده ام مي گيرد !...

  6. #1316
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بر کی نگرم؟ چون به تو دیدن نگذارند
    وز کی شنوم؟ کز تو شنیدن نگذارند
    ای وای بر آن مرغ گرفتار که در دام
    پایش بگشایند و پریدن نگذارند

    افسوس که از شربت وصل تو رفیقان
    نوشند و به این خسته چشیدن نگذارند
    آن لاله که بوی جگر سوخته اش نیست
    از تربت ما کاش دمیدن نگذارند

    تا کی به ره وصل تو بی فایده کوشم
    ما را چو به این کام رسیدن نگذارند
    این با که توان گفت که ما را دل غمگین
    خون گشته و از دیده چکیدن نگذارند

    چون خاک شوم، از ستم هجر تو ترسم
    پای تو به این خاک رسیدن نگذارند
    این رسم قدیمست که در صیدگه عشق
    بر خاک فتد صید و تپیدن نگذارند

    کافیست مرا بویی از آن سنبل مشکین
    گیرم گلی از باغ تو چیدن نگذارند
    جویی چه طبیب از خم آن زلف رهایی؟
    خوش باش کزین دام رهیدن نگذارند

  7. #1317
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    دل تنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
    گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

    می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
    می نالم و مانند جرس دادرسم نیست


    در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
    افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست

    گرمست ز بس صحبت دستم به گریبان
    مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست

    بر هم زدم از ذوق اسیری پر و بالی
    ورنه سر پرواز ز کنج قفسم نیست

    چیند همه کس دامن گل زین چمن و من
    چون غنچه بجز چیدن دامان هوسم نیست

    از قطره شبنم ز گلستان چه درآید
    از بهر تماشای تو این دیده بسم نیست

    دل بس که طبیب از غم عشقش شده روشن
    برخاطر آیینه غبار از نفسم نیست


  8. #1318
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    زد در دلم ، غمت آشيانه كرد
    تير غم ، دلم را نشانه كرد
    آتشم به جان زد شب فراق
    سيل خون زچشمم روانه كرد
    مهر مه جبينم ، يار بي قرينم
    در جواني ، خزان شد نوبهارمن
    بي تو اي نازنينم
    پشتم از غم كمان ، شد نگار من
    تا رخت ببينم
    اي گل ، اي گلشن ، اي گل عذارم
    بي گلت ، با گلستان ، چه كارم
    بس كه داغ تو در سينه دارم
    لاله ها گل كند بر مزارم
    گر زخونم ز گل ، گل برويد
    گل نچيند گلم ، گل نبويد
    بخت آن كو كه با من گل من
    گل بخندد شبي ، گل بگويد
    با خيالت ، نيمه شب ، آه
    از وصالت گفتم اي ماه
    «هركه دست از جان بشويد ...هرچه مي خواهد بگويد»
    Last edited by MILIN3M; 06-06-2008 at 11:17.

  9. #1319
    آخر فروم باز MILIN3M's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    IN SHIT
    پست ها
    2,244

    پيش فرض

    دلت همیشه زندان من است
    آتشکده عشق تو از آن من است
    آن روز که وداع من و توست
    آن شوم ترین لحظه پایان من است

  10. #1320
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    ديشب نسيم باد صبا مرا آگاه ساخت كه روز رنج و غم رو به پايان گذاشت و كوتاه شد...
    و شادي به زودي فرا خواهد رسيد. جامه ي خود را كه از غلبه ي وجد و شوق در بزم و شادي و باده نوشي بامدادي چاك زده ايم.
    به واسطه ي مژده وصلي كه نسيم سحرگاهي آورد به رامشگر ميبخشيم بيا بيا كه تو حور بهشت را بهشت براي اين به اين جهان آورد تا من به تو دل بدهم و بگويم دوستت دارم.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •