وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند!
( اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه)
وَ بغض می کُند آن جا جنازه ی من که
« تو »را همیشه « نَفَس »می کشید و« خود »را« آه » !
چقدر شب که تو را من مرور کرده ام وُ
رسیده ام به غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !
بدون تو، همه ی عمر من دو قسمت شد :
« دقیقه های تکیده» ، « دقیقه های تباه»