تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 131 از 233 اولاول ... 3181121127128129130131132133134135141181231 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,301 به 1,310 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1301
    داره خودمونی میشه eaw_Master's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    تقاطع هنر، دات نت و ایساتیس
    پست ها
    153

    پيش فرض

    به همراه خانواده برای برادرش رفته بود خواستگاری، ناگاه با نگاهی بی اراده درونش خالی شد و از دریچه چشمش به پرواز درآمد، گیج شده بود همیشه این احساس دیگران را به سخره می گرفت و چنین سبک بالی رو باور نداشت، اما حیف پسرک نمی دانست این دریچه نه تنها برای آرمشش بلکه برای طوفانی سهمگین باز شده بود، نمی دانست احساسیست که می سوزد اما کسی نیست که آنرا دریابد.دخترک دست نیافتنی بود....برادر کامیاب و به همراه خواهر دخترک زندگی جوانه زد.پسرک ماند با یه دنیا فاصله از دخترک.

    (زندگینامه حضرت حزن)

  2. این کاربر از eaw_Master بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #1302
    اگه نباشه جاش خالی می مونه leira's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    267

    پيش فرض

    پدرم در مرادآباد به دنیا آمد و در مراد‌آباد مرد. اما هرگز نایت كلاب ندید. ندید چطور در دانسینگ‌ها چراغ‌ها رقص نور می‌كنند و مردان و زنان در هم وول می‌خورند. پدرم مرد و شلوارك داغ ندید. چراغ خواب قرمز ندید. مرد و چشمش به پردۀ سینما نیفتاد. ویدئو ندید. شوی مایكل‌جكسون تماشا نكرد. تا باران ببارد، چشم پدرم به آسمان بود و بعد كه می‌بارید، دایم خیره به زمین بود تا سبزه‌ها سربرآورند.
    در مرادآباد وقتی به پدرم گفتم عاشق شده‌ام، هیچ نگفت. وقتی جزییات روح مهتاب را برای او شرح دادم، هیچ نگفت. وقتی گفتم مهتاب از سوسن، دختر عباس‌آقا قشنگ‌تر است، گفت: مگر عباس‌ آقا دختر دارد؟ پدرم هیچ‌وقت عاشق نشد. حتی عاشق مادرم نبود، اما او را دوست می‌داشت. خیلی دوست می‌داشت. وقتی مادرم خانۀ عالیه خانم روضه می‌رفت، پدرم مثل گنجشكی كه جوجه‌اش را با گلوله زده باشند، بال بال می‌زد. میان اتاق‌ها قدم می‌زد و كلافه بود تا مادرم برگردد.

    چند روایت معتبر (در چشم هات شنا می کنم و در دست هات می میرم) - مصطفی مستور


  4. این کاربر از leira بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #1303
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mrmaster's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    323

    پيش فرض

    زاغچه ی سفید اگر از سوی همه ی زاغ سیاه ها طرد شود , حداقل میتواند از گوشه ی چشم پرهای سفیدش را ببیند.
    بودلر (ژان پل سارتر)

  6. 4 کاربر از mrmaster بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1304
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن می کنند،
    در صورتی که بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان خیلی آرام و آهسته،
    مثل پیه سوزی که روغنش تمام بشود، خاموش می شوند.

    بوف کور / صادق هدایت

  8. 8 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1305
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    جنگ و صلح ِ تالستوی ؛

    ..سربازان وقتی در پناهگاه زیر آتش دشمن اند و کاری از دستشان ساخته نیست می کوشند برای خود سرگرمی بیایند تا خطر را آسان تر تحمل کنند. در نظر پی یر مردم همه همچون همین سربازان بودند که می خواستند از شرّ زندگی خلاص شوند. یکی در پی نامجویی بود، یکی خود را در قمار فراموش می کرد، یکی قانون وضع می کرد و یکی زنباره می شد، یکی سر خود را با بازیچه ها گرم می کرد و یکی اسب می دواند، یکی سیاست می باخت، یکی با شکار وقت می گذراند، یکی به دامان مِی پناه می برد و یکی با امور دولتی کلنجار می رفت. هیچ یک از این تدابیر را نباید حقیر دانست و هیچ یک را نمی توان مهم شمرد. همه شان برابرند. مهم آن است که به هر نحو که بتوانم از زندگی خلاص شوم. فقط باید از رویارو شدن با زندگی، از این زندگی خوف انگیز گریخت.



    برای خوشبخت بودن باید به امکان خوشبختی اعتقاد داشت.



    شطنج باز ماهری که بازی را باخته است صادقانه یقین دارد که باختش به علت اشتباهی است که جایی در آغاز بازی مرتکب شده است و نمی داند که هیچ یک از قدم هایی که در طول بازی برداشته است از همین خطاها پاک نبوده است و فقط اشتباهی توجه او را جلب می کند که چون حریف از آن سود جسته است بر او نمایان شده است.




    با نزدیک شدن خطر دو ندا با شدتی یکسان در روح انسان بلند می شود، یکی که بسیار معقول است و می گوید باید میزان خطر را سنجید و آن را شناخت و را نجات آن را یافت. آوای دیگر که از اولی نیز معقول تر است می گوید که تفکر بر خطر بسیار دشوار و روح آزار است و پیش بینی همه ی عوامل پدیدآورنده ی خطر و نجات یافتن از سیر کلی رویدادها در حدّ توان بشر نیست و به این سبب بهتر آن است که از کار دشوار بپرهیزیم و به خطر تا پیش نیامده نیندیشیم و خود را با جلوه های خوشایند زندگی مشغول داریم. انسان اگر تنها باشد بیشتر به هشدار نخست گوش می دهد و به عکس در جمع از ندای دوم پیروی می کند.




    خوشبختی ما، رفیق، مثل آب است در تور ماهیگیری. توی آب که حرکتش می دهی باز می شود و پُر از آب است، بیرونش که می کِشی خالی است. بله رفیق همین طور است.

  10. 4 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1306
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    آندره آ ( فرباد می زند) .. گالیله انکار نخواهد کرد. ( و سخن گالیله را نقل و قول می اورد )
    " آنکه حقیقت را نمی داند فقط بی شعور است، اما آنکه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد تبهکار است."

    ..

    ( ناقوس کلیسای سن مارک به صدا در می آید)
    ( از کوچه صدای جارچی را می شوند که تـوبه نامه ی گالیله را می خواند)

    " من گالیله ئو گالیله ئی، استاد ریاضیات و فیزیک در فلورانس،
    از همه ی تعالیم خود درباره ی اینکه حورشید مرکز جهان ست
    و از جای خود نمی جنبد و زمین مرکز جهان نیست و می جنبد،
    توبه می کنم. من از سر صدق و با ایمانی که از شائبه ی ریا
    مبراست، همه ی این خطاها و عقاید کفر آمیز و نیز هرگونه
    خطا و عقیده ی دیگری را که مخالف آیین کلیسای مقدس
    باشد، طرد و لعن می کنم و به دور می افکنم. "

    آندره آ ( با صدای بلند ) بدبخت کشوری که قهرمان ندارد !

    ( گالیله با قیافه ای که بر اثر محاکمه بکلی دگرگون شده و به زحمت شناخته می شود وارد می شود.
    گفته ی اندره را شنیده و ... با گام های نااستواری که از کم سویی چشمش ناشی ست
    بالاخره صندلی ای می یابد و می نشیند)


    گالیله نه. بدبخت کشوری که احتیاج به قهرمان دارد.




    زندگی گالیله / برتولت برشت / عبدالرحیم احمدی

  12. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1307
    Moderator vahidgame's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    6,503

    پيش فرض

    تاملات- مارکوس اورلیوس


    چه قدر ساختگی و تصنعی است که کسی بگوید: می خواهم با تو کاملا روراست باشم. چه دلیلی دارد که چنین حرفی بزنیم؟ روراستی نیازی به مقدمه چینی ندارد. روراستی خودش را نشان خواهد داد. باید بر پیشانی ات نوشته شده باشد٬ باید در چشم هایت برق بزند٬ مثل عاشقی که با یک نگاه به مکنونات قلبی معشوق پی می برد. باید بوی خوش راستی و صداقت از تو به مشام دیگران رسد. روراستی دروغین همچون فرو کردن خنجری در پهلوی دیگران است. هیچ چیز زشت تر از دوستی ساختگی گرگ مآبانه نیست. آز آن پرهیز کن. کسی که واقعا خوب و صادق و خیرخواه باشد از نگاهش معلوم است و همه قادر به تشخیص آن هستند.

    .......

    بدی چیست؟ همان چیزی که بارها دیده ای. به همین ترتیب در مورد هر نوع پیشامد دیگری هم بلافاصله به خود یادآوری کن که پیش از این بارها شاهد آن بوده ای. زیرا هیچ کجا ٬ نه در بالا در نه در پایین ٬ چیز تازه ای نخواهی یافت. صفحات کل تاریخ٬ تاریخ باستان٬ جدید و معاصر٬ و شهر ها و خانه های ما از چیزهای کهنه انباشته شده است. هیچ چیز بدیعی وجود ندارد. همه چیز تکراری و ناپایدار هست.

    .......

    به یاد داشته باش که به زودی به عدم خواهی پیوست. هر آنچه می بینی و اکنون در قید حیات است به زودی از میان می رود. زیرا هر چه به وجود می آید محکوم به تغییر و زوال و فناست و باید جای خود را به چیزهای تازه دیگری بدهد.

    .......

    حتی اگر به دور دست ترین نقاط تبعید شوم٬ همواره خوشبخت بوده ام. زیرا خوشبختی واقعا در اختیار خود انسان است. خوشبخت کسی است که شخصیت٬ نیت و اعمال خوبی دارد.

    .......

    چیز های بیرونی به هیچ وجه نمی توانند روح را متاثر سازند. آنها به روح راهی ندارند٬ نه می توانند آن را تغییر دهند و نه آن را به حرکت در می آورند. روح معیارهای داوری خاص خودش را دارد و براساس آن ها هر تجربه ای را ارزیابی می کند.

    .......

    انسان نامجو سعادتش را در رد و قبول دیگران جستجو می کند. انسان لذت طلب سعادتش را در ارضای شهواتش دنبال می کند. ولی انسان عاقل سعادتش را در رفتار خودش می جوید.

    .......

    انسان ها برای یکدیگر آفریده شده اند. پس یا آن ها را اصلاح کن یا با آن ها بساز.

  14. 3 کاربر از vahidgame بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1308
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    ادگار گفت: وقتی لب فرو می‌بندیم و سخنی نمی‌گوییم، غیر قابل تحمل می‌شویم و آنگاه که زبان می‌گشاییم، از خود دلقکی می‌سازیم.



    ما همه برگ داريم. وقتي برگ ها پژمرده مي شوند، ديگر آدم بزرگ نمي شود، چون ايام كودكي سپري شده است.
    وقتي پير و چروكيده مي شويم، برگ ها رشد واژگونه مي كنند چون عشق رخت بربسته است.



    براي پنهان كردن ترس از يكديگر، دايم مي خنديديم ؛
    اما ترس هميشه براي نشان دادن خود راه خروجي مي يافت.
    اگر حالت صورتمان را كنترل مي كرديم به صدايمان مي خزيد.
    اگر مواظب صورت و صدايمان بوديم و اصلا بهش فكر نمي كرديم
    به سوي انگشتانمان سر مي خورد، زير پوست آدم مي رفت
    و همان جا مي ماند؛ يا به دور اشياء نزديك مي پيچيد.



    بچه هاي مدرسه نمي توانند حتي در مورد چيزي كه به آن مي بالند، جمله يي بدون واژه مجبور بودن بيان كنند.
    آنها مي گويند؛ مادرم مجبور بود كفش جديدي براي من بخرد. خود من همين كار را مي كنم.
    مثلاً من مجبورم هر شب از خودم بپرسم كه آيا فردايي خواهد بود؟

    سرزمین گوجه های سبز / هرتا مولـر

  16. #1309
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    تا آگاه نشده اند هیچ گاه عصیان نمی کنند
    و تا عصیان نکنند نمی توانند آگاه شوند.
    اما آگاهی.. عصیان.. آخر همشان تاریکی ست.



    George Orwell ; 1984


  17. 3 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #1310
    آخر فروم باز Antonio Andolini's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    هر آن جا که یاری خوش است
    پست ها
    987

    پيش فرض

    نخست این که هیچ گاه هیچ چیزی را حقیقت نپندارم جز آن چه درستی آن بر من بدیهی شود.یعنی، از شتاب زدگی و سبق ذهن سخت بپرهیزم،وچیزی را به تصدیق نپذیرم مگر آن که در ذهنم چنان روشن و متمایز و روشن گردد که جای هیچ گونه شکی باقی نماند

    دوم آن که هر یک از مشکلاتی را که به مطالعه در می آورم،تا می توانم و به اندازه ای که برای تسهیل حل آن لازم است تقسیم به اجزا نمایم.

    سوم آنکه افکار خویش را به ترتیب جاری سازم،و از ساده ترین چیزها که علم به آن ها آسان تر باشد آغاز کرده،کم کم به معرفت مرکبات برسم و حتی برای اموری که طبعا تقدم و تاخر ندارد ترتب فرض کنم.

    چهارم آن که در هر مقام شماره ی امور و استقصا را چنان کامل نمایم، و بازدید مسائل را به اندازه ای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است.

    .....

    سرداری که شکست خورده است اگر خودداری کند و لشکر را جمع آوری نماید،بیش تر کاردانی و هنر دارد تا فرماندهی که هنگام فیروزی شهرها و کشورها مسخر می نماید.


    گفتار در روش درست راه بردن عقل و جست و جوی حقیقت در علوم-رنه دکارت ترجمه محمد علی فرغی
    Discourse on the method of Rightly conducting the reason and seeking truth in the sciences

    البته این مقاله بیش تر همراه کتاب سیر حکمت در اروپا نوشته ی فروغی منتشر میشه و بیش تر به گفتار در روش راه بردن عقل معروف هست.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •