وقتی نگاه می کنم
وقتی دوباره در سفرم
کنار همین قدم های بعد از سی سالگی
کودکی قدم می زند
که همیشه از تماشای دشت ها و
کوه های در غربت زمین می اید
وقتی نگاه می کنم
وقتی دوباره در سفرم
کنار همین قدم های بعد از سی سالگی
کودکی قدم می زند
که همیشه از تماشای دشت ها و
کوه های در غربت زمین می اید
صورتم را می شویم تا که دوستان سیرتم بینند
ای دریغا که من چه خوش خیال بودم...
سلام آقا محمد (الکی!) سلام فرانک خانوم
دستای کی رو گرفتی زیر بارونای پاییز
میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره...
هشدار زانکه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بوالهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام
سلام پاکر جان
مگه میشه مگه میشه
مگه میشه ترک وطن کرد
توی غربت عمری رو سر کرد...
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
سلام
![]()
شکست قلبم را و وفا نکرد
ای دریغا که در خواب خوشی بودم
اما بیدارم می شوم تا بازجویم آواها را
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
هنوزم زير رگبار ترانه
کنار خاطرات تو ميشينم
عسل بانو عسل گيسو عسل چشم
منو ياد خودم بنداز دوباره...
هزاران دم که میتوانستیم بیداری کنیم...!!
در کنار نقاب و دشنه ای زنگ زده در خواب بودیم
در رویای بیداری....
تا که روز سرنوشت ایستادگی خواهیم کرد..؟
وه؟ چه ننگین جامهء فاخری از جنس دین و گناه..
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)