تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 130 از 137 اولاول ... 3080120126127128129130131132133134 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,291 به 1,300 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #1291
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    من ، مرگ را زیسته ام ، من مرگ را به بی نفسی ، آن هنگام که رفتی، و میدانستی ، به هوای بودنت ، دم ، فرو میبرم و بر میاورم. به هوایی که متبرک از نفس هایت بود ، زندگی را تاب می آوردم. ، من مرگ را زیسته ام ، به سکوتت ، با تو گفتم ، بی تو من ، نیستم ، تنهایم مگذار ، بی تو زندگی را زنده بودن را تاب ، نمی آورم ، چشمانت را نگاهت را از من دریغ مدار ، من مرگ را زیسته ام ، آن هنگام که چشمانت نیز ، هیچ نگفتند ، و لبانت نیز هم . رفتی ، جوانی و من نیز هم ، سکوت ماند و ، من که عمریست مرگ را می زییم ، به تمامی .


    ((نیما نجفی))


  2. 6 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1292
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    و بــاز من
    و بــاز تــو ..
    غــرور .. سکوتــــ !
    اما،
    تا نزدیکــــ میشوی به احساسَ م ...
    میلرزد تن ِ واژه هایــم..
    سریــز میشود خواستن َت ..
    احســــاس َم پــــُر است
    از تـــو !
    تــو را شعــر میکنــم ..



  4. 3 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1293
    داره خودمونی میشه Fеlicity's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2013
    محل سكونت
    خانه ی پدری
    پست ها
    101

    پيش فرض

    هنوز بدرود نگفته ای، دلم برایت تنگ شده است.

    چه بر من خواهد گذشت

    اگر زمانی از من دور باشی

    هر وقت که کاری نداری انجام دهی

    تنها به من بیاندیش.

    من در رویای تو شعر خواهم گفت

    شعری درباره چشم هایت

    و دلتنگی.


    /جبران خلیل جبران/

  6. 3 کاربر از Fеlicity بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1294
    Banned
    تاريخ عضويت
    Sep 2013
    پست ها
    323

    پيش فرض

    خوش به حال اونایی که دست یار نوازششون میکنه، نه ترکه روزگار

  8. 2 کاربر از shaparak13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1295
    Banned
    تاريخ عضويت
    Sep 2013
    پست ها
    323

    پيش فرض



    در دوردست غوغایی ست و در چشمان تو چه می گذرد؟!
    اندوه را فراموش کن
    عشق در همین حوالی آهسته نشسته است.
    باور کن قلبت را، که آکنده از عشق و پاکی ست.
    و بشکن! افسون سیاهی را بشکن و در شب طلوع کن، بی پایان!
    نگاه کن! چشمان من غبار می زدایند تا وارث نگاهت بمانند.
    تازه باش، تازه!
    و طراوت را و تازگی را از عشق دریغ نکن!
    و من هم به پاس سخاوت تو و به ظرافت نام عشق،
    تمام احساسم را به تو هدیه می کنم.

  10. 3 کاربر از shaparak13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1296
    داره خودمونی میشه Fеlicity's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2013
    محل سكونت
    خانه ی پدری
    پست ها
    101

    پيش فرض

    بانو!
    تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد
    از این همه تابستان
    که ترانه و اثر را به خاطر ندارد
    از این همه تگرگ
    که شکوفه و شادمانی را غارت می کند
    و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی
    تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی
    که با آمدن باران گریه ات می گیرد!

    بانو!
    چرا یک تقویم بی پاییز در همه ی دنیا پیدا نمی شود!؟
    چرا در میان شکوفه های بادام هم، باد بال پروانه ها را می لرزاند!؟
    چرا ما می ترسیم در روشنایی دنیا راه برویم!؟
    چرا تو در تن پوش بهاری‌ات نیستی بانو!؟

    دلواپس تو نیستم
    به خاطر بارانی که می بارد...



    /محمد رضا رحمانی/

  12. 2 کاربر از Fеlicity بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1297
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    تمامِ فکرهایم را کرده ام
    بهترین راه همین است که یک شب زلزلهای بیاید
    قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند
    همان شب من تنها جاده ی مانده تا رسیدن را بدوم
    و بدوم
    ... و بدوم
    صبح تو را کنارِ خانه جنگلی کوچکی ببینم
    که بیقرارِ آمدنِ من ایستاده ای
    با سرِ انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی
    و با مهربانی بپرسی
    صبحانه نانِ محلی میخوری با پنیر و گردوی تازه؟؟



  14. 4 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1298
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    زن زندگیست
    و مرد امنیت
    و چه خوب می شود وقتی
    مردی تمامِ مردانگیش را
    خرجِ امنیتِ زندگیش كُند
    و چه زیبا می شود وقتی زنی
    تمامِ زندگیش را
    خرجِ غرورِ امنیتش كُند

  16. 3 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1299
    کاربر فعال انجمن ادبیات silver65's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    پست ها
    535

    پيش فرض

    هنوز هم گاهی دلم برای روزهای ابری تنگ می شود...
    برای آسمانی که بغض را در چشمانش می توان دید...
    گویی خود من است ...
    دوستش دارم که انعکاس واقعیت من است...
    دوست دارم آسمان غمگین را ...
    همان که برای ریختن اشک هایش منت می گذارد
    همان که خون بغض می کند در غروب جدایی ها
    هنوز هم گاهی دلم برای تو تنگ می شود....
    و دوباره باران ....
    من که خیره به گریه ی آسمانم
    چه راحت رنگش عوض می شود ....
    چه راحت بغضش می شکند....

    خودش را خالی می کند....
    دلتنگی اش را بیان می کند....

    به قطره قطره ی اشک هایی که می ریزد حسادت می کنم...

    خود را به در و دیوار می کوبد
    شیشه را خیس می کند دیوانگی می کند ، می خندد ، گریه می کند....
    هنوز هم گاهی خوابت را می بینم....
    صدایت را می شونم....
    چگونه می توانی درون من باشی بی آنکه نیمی از وجودت باشم
    سرتاسر بودنت بارانی بود ای پناه دیگری...!
    ولی من همچون ابرهای غریب غروب
    تنها با گلویی گرفته خون بغض می کنم!!
    خون بغض می کنم ، بغض اشک می ریزم!!

    رویایی پنهان می شوم درون لاک همه ی تیرگی ها....

    هنوز هم گاهی برای همه ی بد خلقی هایت دلـــــــــم تنگ می شود............

    رویا بیات
    Last edited by silver65; 18-11-2013 at 17:57.

  18. 3 کاربر از silver65 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1300
    حـــــرفـه ای Йeda's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    221B
    پست ها
    1,692

    پيش فرض

    ثانیه ها در قابِ ســــاعت، وا رفته اند!
    حـــق دارند
    خبــــر ناگـــواری بود..!
    زمـــان هم دیگــــر نـــای رفتن ندارد!
    می خواهد باز گــــــردد!!
    ولی "تو" همیشه هستی...ولی نمی دانم کجا!

    شاید در جـــهان ـی مـــوازی من!

    لعنت بر خطـــوط موازی!
    قوانین هم خدا خدا می کنند از دست آدمها رها شوند!

    خدا می داند خط موازی اگر آزاد بود چه می شد!؟
    شایـد خطِ متقاطع!

    ای آیـــنده ی من در دنیـــایی دیگــــر!!!

    روزی که به مختصــــاتُ بردارت با شیبِ مثبت رو به اوج برســـم
    حتما دنیای "تو" بر جهانِ من، منطبق شـــده!!

    و در آن روزِ عـــزیــز
    من ـــی دیگـر نخـواهد بود
    هـــر چه هست، همه "تو" ــیی....



    و "من" عاشـــقِ این "من ـم" که روزی "تو" می شــود...




    »ندا«

  20. 7 کاربر از Йeda بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •