دیشب به خواب دیدم گردیده ام گدایی// سرشارم از زرو مال بی هیچ مدّعایی
چون صبحدم رمیدم از خواب ناز دیدم// من هستم و لحافی همراه متکّایی
گفتم خدا چه می شد گرخواب من شدی راست// می گشتمی گدایی بی چون و بی چرایی
دیشب به خواب دیدم گردیده ام گدایی// سرشارم از زرو مال بی هیچ مدّعایی
چون صبحدم رمیدم از خواب ناز دیدم// من هستم و لحافی همراه متکّایی
گفتم خدا چه می شد گرخواب من شدی راست// می گشتمی گدایی بی چون و بی چرایی
ممنون آقای جاوید
واقعا تک تک اشعارتون زیبا هستند
امیدوارم موفق باشید
نوشته شده توسط armin_goooodboy
ازلطفت ممنونم دوست عزيز
شكايت ني
درقيامت ني حكايت ها كند// ازمن و از تو شكايت ها كند
اين كه ما اورا چرا ببريده ايم؟// کزنیستانش چرا ما چیده ایم
اوبگوید تاب داری چیدنت؟// دوری از یاران خود را دیدنت؟
پس چرا من را زریشه چیده ای؟// مرگ من را با دوچشمت دیده ای
اوبگويد از غم هجران خود// ازغم دوري زنزديكان خود
از جفاي تيغ ما برپيكرش// ما كه ببريديم آن گونه سرش
تا از آن سازيم ساز خويش را // تا دهد تسكين دل پر ريش را
ما جدا کردیم اورا زاصل خویش// غصّه و غم در دلش کردیم بیش
او فدا شد تا نوايي سردهد// تا كه شايد غصّه ها را پردهد
ليك شد بس نغمه هايش جان گداز// گفت از هجروجدايي ، سوز و ساز
او به هر جمعیتی نالان شدی// دردهای کهنه را درمان شدی
نی نوای عاشقی سرداد و رفت// درره معشوق خود سرداد و رفت
گاه شد اوهمنشین یک شبان// گاه همراز دل دریا دلان
هیچ سازی همچونی دمساز نی// در طریق عاشقی سربازنی
هرکسی از ظن خود شد یا رنی// نغمه اش«جاوید » شد از بهروی
ممنون
خيلي قشنگ بود آقاي جاويد
ازدوركه مي آمد چون كبك خرامان بود// زلفان پريشانش برشانه نمايان بود
نزديك چو آمد او هوش از سر من بربود// چون گنده سبيل او تا زير زنخدان بود
××××××××××
قلادۀ سگ به دست و باعشوه وناز// ازبهرپُزوافاده اوآمد باز
ازبس به همه تكبّراومي فرمود// گويا كه به نام اوست نصف شيراز
××××××××××××××
خدای رانت خواریست آقازاده// به فکر رشوه خواریست آقازاده
به گِل ماندم بسان یک خرلنگ// چه اسب یکّه تازیست آقازاده
عـــشـــق خری
دیروز یکی کره الاغی لگد انداخت// یک لحظه به یک ماده ی دیگر نظر انداخت
دل باخت به آن ماده الاغ خر خوشگل// یکبار دگربردل خود شور و شر انداخت
چون پوزه ی خود بر سر و بر روی کشیدش// شد کوره ای از آتش و بر جان خر انداخت
از غمزه ی آن ماده خر خوش بر و هیکل// دیوانه شد و دست به زیر کمر انداخت
یک لحظه بخود گفت که گیرد ببرش تنگ// زین فکر تن خویش به آغوش خر انداخت
آن ماده خرهم گفت هواخواه تو هستم// این گفته ی معشوق به جانش شرر انداخت
از فرط خوشی نعره ی خر در چمنی زد// اندر دل معشوق هوای سفر انداخت
در پیش گرفتند ره دشت و دمن را// برگی دگر از عشق خری در نظر انداخت
بوسه
بوسه یعنی مُنتهای عاشقی// بردلت بارد بلای عاشقی
بوسه یعنی من دگرما گشته ایم// باهوای کوی دل آغشته ایم
بوسه یعنی مهرمن تقدیم تو// خاطراتش مانده درتقویم تو
بوسه یعنی غنچۀ گلهای باغ // بوسه می سازد تنت را داغ داغ
بوسه یعنی هجرمان پایان گرفت// درد بی درمانمان درمان گرفت
بوسه یعنی اشتیاق هردولب// بوسه یعنی طعم شیرین رُطب
بوسه یعنی داد بی آوای دل// چون زنی برلب بگویی وای ِ دل
بوسه گاهی معنی مهرپدر// بردل مادربیاندازد شرر
بوسه گاهی معنی هجر و فراق// لحظۀ تلخ جدایی ،انشقاق
بوسه گاهی بوی شهوت می دهد//مزّه هتک وجسارت می دهد
بوسه گاهی جای معنای سپاس// گیرد و، تا لطف را دارند پاس
بوسه ی« جاوید » بر دست کَسی// کو بگیرد حق کَس از ناکَسی
انشقاق= پراکنده شدن
خیییییییییییییییییییلی قشنگ بود
آقا ممنون واقعا حال کردیم
کارمند نمونه
دیشب به خواب دیدم ،گردیده ام نمونه// دربین کارمندان اندر ادارۀ خود
تشویق می نمودند ،کف می زدند مرتب//در آسمان بختم دیده ستارۀ خود
آمد مدیرنزدیک ،با چهره ای گشاده// در دست او دو سکّه با یک سوییچ پیکان
من را به پیش خود خواند ،از بهر اخذ آنها // رفتم گرفتم هردو با دستهای لرزان
با حسرتی فراوان ،در من نظاره می شد// ازسوی هم قطاران حتی مدیر بنده
من غرق شادی و شور، اشک از دو دیده جاری// از اینکه گشته بودم در این میان برنده
از شدّت مسّرت، از خواب خوش پریدم// دیدم که ظهر نزدیک من توی رختخوابم
با سرعتی فراوان ،سوی اداره رفتم// در طول راه بودم دائم به فکر خوابم
وارد شدم اداره ،دیدم به روی میزم// بنهاده آبدارچی یک نامۀ از مدیرم
توبیخ نامه ای بود ،امضای او به زیرش// خواندم چو نامه برخاست صد آه از ضمیرم
تاخیرها و غیبت ،شد موجب نکوهش// رویای دیشب من گردید نقش بر آب
گفتم دوباره «جاوید» ، وارونه گشت خوابت// مانند دفعۀ پیش خیری ندیدی از خواب
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)