تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 13 از 15 اولاول ... 39101112131415 آخرآخر
نمايش نتايج 121 به 130 از 143

نام تاپيک: عرفان

  1. #121
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    13

    انديشه ملاّ صدرا و سهروردى انديشه اى با گرايش به رمز و (تأويل) است. از اين روى اين دو فيلسوف براى اين كه انديشه خود را بنيانى استوار بخشند بنا به ضرورت معرفت شناختى بايستى جهانى ميانجى بيابند كه بسيارى از يافته هايشان معناى خود را نشان دهند و اين جهان عالم مثال است كه در آن دو جهان طبيعت و ملك و جهان عقل و ملكوت به يكديگر تبديل و تبدّل مى يابند: روح جسمانى مى شود و جسد روحانى. نه طبيعت محض است نه عقل صرف نه اين است و نه آن. جايگاه رخداد امورى است كه از يك جهت همانند جهان خاك اند و از جهت ديگر همانند جهان عقول پايى در اين جهان ماده دارند و دستى در جهان تجرّد عقلانى. جهانى است كه به رخدادهاى غيبى و رؤياهاى صادق معنى مى بخشد بسيارى از معجزه ها و كرامتها با پذيرش اين جهان معنى مى يابند.پس قيامت شو قيامت را ببين تا نگردى او ندانى اش تمام عقل گردى عقل را دانى كمال در ميان فيلسوفان نامبردار جهان اسلام ابوعلى سينا به شدّت منكر وجود عالم ميانجى بين جهان طبيعت و جهان عقول است.ملاّ صدرا از اين انكار ابوعلى سينا ابراز شگفتى مى كند كه وى در پاره اى از نوشته هايش آن را به اشاره و به گونه سربسته مى پذيرد امّا در شفا مهم ترين اثر فلسفى مشايى خود آن را انكار مى كند. امّا سهروردى با كمال اطمينان و با برهانهاى عقلانى و مواجيد عرفانى به طور كامل بدان باور دارد و در اصل بدون وجود (عالم مثال) در تفكّر سهروردى شكاف ژرف و بزرگى پديد مى آيد. ملاّصدرا كه از انديشه سهروردى به شدّت اثر پذيرفته است (عالم مثال) را پذيرفته و بنيانى مرصوص براى اثبات وجود آن ساخته است. انديشه هاى شيخ اشراق سرچشمه دگرديسى شگفتى در فلسفه و عرفان اسلامى گرديد و سبب پيدايش پاره اى از انديشه ها وكتابهاى تحقيقى ملاّ صدرا شد.انديشه هاى سهروردى پلى بود كه براى تعالى رسيدن حكمت اسلامى ضرورى مى نمود. بر اساس بايستگى دگرگونى تاريخى از فلسفه مشاء به حكمت متعاليه ملاّصدرا حلقه حكمة الاشراق لازم مى نمود كه البته بدون ظهور و بروز آن مى توان انگاشت كه ملاّصدرا به تنهايى توانايى كشيدن اين بار سنگين فكرى را نداشت. تلاشهاى فكرى سهروردى وادامه دهندگان انديشه او راه را براى پيمودن باقيمانده راه براى ملاّصدرا هموار كرد و اين انديشه را ملاّصدرا به سر منزل مقصود رساند. گر چه بايستگى معرفت شناسى تأويلى وجود عالم مثال را نيز بايسته جلوه مى دهد امّا از طرف ديگر وجود عالم مثال داراى اهميّت بسيار در جهان شناسى و معرفت شناسى است. سهروردى براى نخستين بار به اين نكته در جهان اسلام اشاره مى كند و اهميّت آن را در مسأله شناخت جهان خارج تأييد مى كند.1
    Last edited by talot; 29-06-2007 at 04:13.

  2. #122
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    13

    از ديد سهروردى وجود همان نور است و ويژگى نور پرتوافشانى. حال اگر نورالانوار را همان خداى يگانه بدانيم پرتوهاى خدايى همان مرتبه هاى هستى خواهد بود. اين مرتبه هاى هستى و جايگاه عالم مثال را قونيوى اين گونه بيان مى كند:
    (ان اول منازل التجلى الوجودى من غيب الهوية الالهية طلباً لكمال الجلاء و الاستجلاء هو عالم المعانى و يليه عالم الارواح و ظهور الوجود فيه اتمّ منه من عالم المعانى و يليه عالم المثال و هو المنزل الثالث و ظهور الوجود فيه اتم من عالم الارواح و يليه عالم الحسّ و هو المنزل الرابع و فيه تمّ ظهور الوجود.)2
    با اين بيان جايگاه جهان مثال در جانهاى هستى مرتبه سوّم است در سير نزولى و در مرحله آفرينش نخستين و اين سير بار ديگر قوس صعودى پيش مى گيرد تا به اصل و سرچشمه خود باز گردد.
    سهروردى در سير نزولى آفرينش مرتبه هاى هستى را طلوع از يك جهان و غروب در جهان ديگر مى داند و سير صعودى و عروج آنها را غروب در يك جهان و طلوع در جهان ديگر مى داند تا به مطلع انوار و نورالانوار برسد.
    آفرينش در سير نزولى در حكمة الاشراق با توجّه به اين نمايه مى توان گفت: (انوار قاهره) (طولى و عرضى) همان عالم معانى و (انوار مدبره) همان عالم ارواح است مرتبه سوّم عالم مثال كه تنها داراى مقدار است نه ماده و آن گاه عالم حس كه جسمانى و داراى مقدار و ماده است.
    اين نكته را ملاّصدرا چنين شرح مى دهد:(انّ الموجود امّا محسوس او مخيل او معقول و لكل منها نشأة و عالم. فعالم المحسوسات هى الدنيا وهى دار الحركات و الاستحالات و كل ما فيها فهو محالة امر متجدد الوجود مستحيل الكون لا يلحق آخره باوله و لا يستمر اوله الى آخره.و عالم الصور الباطنة يحذو حذو هذا العالم فى اشتماله على جميع الصور الملذة و الموذية الاّ انها اشد الذاذاً و ايلاماً من هذه الاشياء لانها الطف و اقوي… و اما عالم الآخرة المحضة فهى عالم الوحدة و الجمعية فكل كثرة تصل هناك يضمحل لشدّة وحدته و كل ظل و فيىء يتلاشى من تلألؤ ضيائه و نوريته…).3مى توان تعبيرى ديگرارائه داد كه در آغاز:
    علم ازلى حق و نسخه عالم وجود نزد خداوند بود آن گاه به مرتبه وجود عقلى بسيط قلمى اجمالى راه يافت سپس به وجود عقلى قضايى تفصيلى و بعد وجود مثالى قدرى و سرانجام مرتبه وجود جسمانى و مادى (محسوس). اين مرتبه هاى نزولى و هبوط هستى است. در عروج بار ديگر مسير آمده را بر مى گردد امّا نه در همان مسير نخست بلكه دايره وجود را كامل مى كند و قوس عروج را مى پيمايد تا به نقطه آغاز باز گردد.در چگونگى تصّور عالم مثال مى توان گفت (عدم) كه در برابر(وجود) پا به عرصه
    عقل مى گذارد بهره اى از هستى جز همان تعقّل ندارد و وجود محض را هم نمى توان ادراك كرد. پس (عدم) از جهت اين كه در عالم عقل در برابر (وجود) قرار مى گيرد همانند آينه است براى وجود و آنچه بين وجود و عدم تعيّن دارد همان عالم مثال و ضياء ذاتى است:
    Last edited by talot; 29-06-2007 at 04:14.

  3. #123
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    13

    (فالعدم المتعقل فى مقابلة للوجود لا تحقق له دون التعقل و الوجود المحض لا يمكن ادراكه فمرتبة العدم من حيث تعقل مقابليته للوجود كالمرآة له و المتعين بين الطرفين هو حقيقة عالم المثال و الضياء الذاتية ثم سرى هذا الحكم فى كل متوسط بين شيئين انه اذا كان نسبته الى احد الطرفين اقوى من نسبته الى الطرف الآخر ان يوصف بما يوصف به ذلك الطرف الغالب و يسمّى باسمه.)4
    در وصف اين عالم كه همانند برزخى است ميان جهان جسمانى و مادى و جهان روحانى و عقلى داود قيصرى مى نويسد:
    (اعلم انّ العالم المثالى هو عالم روحانى من جوهر نورانى شبيه بالجوهر الجسمانى فى كونه محسوساً مقدارياً و بالجوهر العقلى فى كونه نورانياً و ليس بجسم مركب مادى و لا جوهر مجرد عقلى لانه برزخ و حد فاصل بينهما و كل ما هو برزخ بين الشيئين لابد و ان يكون غير هما بل له جهتان يشبه بكل منهما ما يناسب عالمه….)5
    دليلهاى ثابت كننده عالم مثال1. سهروردى با استناد به قاعده امكان اشرف به اثبات عالم مثال مى پردازد.
    در آغاز نكته اى شايان يادآورى است و آن اين كه اين قاعده فرع بر اصل فلسفى ديگرى است به نام (الواحد لا يصدر عنه الا الواحد) كه به (اصل اصيل) نامبردار است. اين اصل مورد قبول همه فلاسفه بوده و گرچه در چگونگى و تفسير آن هميشه روزگار اختلاف بوده است.6 بيش تر فلاسفه آن را فطرى و بديهى مى دانند. شيخ اشراق بر پايه اين قاعده به عقول بى شمار طولى و عرضى قايل است و در اين باب مى گويد: (تا آن گاه كه (اشرف) قابل وجود و ممكن الوجود باشد نوبت به عالم اخس كه همان عالم طبيعت است نمى رسد. از اين رو عالم (ماقبل الطّبيعه) در سير نزولى آفرينش كه همان (عالم عقل) است مى بايد استيفاى حظّ خودش را از وجود و از (نور هستى) بكند تا ديگر تالى اشرف به وجود آيد.)
    در حكمة الاشراق نظام هستى و آفرينش از نورالانوار آغاز شده و مرتبه هاى نزولى آن به عالم عقل (ملكوت اكبر) رسيده است و آن گاه به عالم نفس (ملكوت اصغر) راه مى يابد كه همان عالم مثال باشد سپس به عالم طبيعت و جسمانى پايان مى يابد (ناسوت) بار ديگر سير صعودى آغاز مى شود و به سير خود تا رسيدن به نورالانوار ادامه مى دهد تا دايره وجود و حقيقت كامل گردد.اين سير نزولى غروب نور هستى از عالمى و طلوع آن در عالمى ديگر است كه در سير صعودى غروب از يك عالم است و طلوع در عالم ديگر تا به بارگاه نورالانوار بار يابد.اين نگرش به جهان هستى مبتنى است بر يك سلسله مشاهده ها و اشراقها كه در آن عالم نظام مى يابد و نظام احسن جهان شكل مى گيرد.نمايه اين نگرش را مى توان اين گونه به تصوير در آورد:
    نورالانوارانوار مجرد عقلىطبقه طولى (قاهره) ------ طبقه عرضى صوريه اعلانارباب انواع از جهت مشاهده ----- از جهت اشراقاتصدور عالم مثال ------ صدور عالم حسىاز آن جا كه انوار پديد آمده از جهت مشاهده اشرف و برتر است و از انوار پديد آمده از جهت اشراق و نيز عالم مثال اشرف است از عالم حس لازم مى آيد كه عالم مثال از انوار حاصله از مشاهده پديد آيد و عالم حس از انوار حاصله از اشراق اشرف علّت اشرف و اخس علّت اخس است.7
    Last edited by talot; 29-06-2007 at 04:15.

  4. #124
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    13

    گفتنى است كه اين قاعده سير نزولى آفرينش را ثابت مى كند و سير صعودى را مى بايد با قاعده (امكان اخس) ثابت كرد امّا سهروردى چون به برهنگى و برى بودن قوّه خيال انسان از ماده باور ندارد; از اين روى از ثابت كردن عالم مثال مقيّد (در سير صعودى) ناتوان است.2. تجرّد صور خيالى خود دليل بر وجود عالم مثال است.
    شهرزورى در شرح اين جمله سهروردى: (… و الحق فى صور المرايا و الصور الخيالية انها ليست منطبعة بل صياصى معلّقة ليس لها محل و قد يكون لها مظاهر….)8به اين دليل اشاره كرده است.سهروردى در ابصار نگرش ويژه خود را دارد و جسم بودن شعاع و ديگر اقوال را باطل مى شمرد; از اين روى مى گويد: (همان گونه كه انطباع صور مرئيه در چشم ممتنع بود قول به انطباع صور مرئيه در دماغ (بخشى از مغز) نيز درست نيست بدين گونه حق اين است كه صور مرايا و صور خياليّه در آينه خيال منطبع نيستند بلكه عبارت از كالبدها و ابدان معلّقه اى هستند در عالم مثال كه آنها را محلّى جسمانى نيست و گاهى اين ابدان معلّقه را مظاهرى است….)9بيان شهرزورى اين گونه است: (صور خيالى نه (وجود ذهنى) دارند چرا كه انطباع كبير در جاى كوچك ممتنع است و نه هم (وجود عينى) دارند و گرنه هر كه داراى حواسّ سالم بود مى بايست آنها را ببيند و از طرف ديگر (عدم محض) هم نيستند و گرنه حتى تصوّر هم نمى شدند و از ديگر سو قابل شناسايى و جدايى از يكديگر نيز نبودند و بر آنها حكمهاى گوناگون بار نمى شد از اين رو داراى هستى هستند; امّا نه در ذهن و نه در خارج و نه در عقل ضرورتاً در جهانى ديگر هستى دارند كه همان عالم مثالى و خيالى كه در جايگاه بينابينى اين جهان و جهان عقل است مى باشد.)10
    گرچه گروهى از دانشمندان كه در عرفان و فلسفه كتاب نوشته اند دليلهايى بر وجود عالم مثال ياد كرده اند امّا چون با بحث ما چندان پيوندى ندارد از آنها در مى گذريم و به سراغ ملاّصدرا مى رويم.
    بر بنياد فلسفه سهروردى كه وى قوّه خيال و همه ديگر قواى باطنى نفس را جز قوّه عاقله مادى مى داند.11 اشكالهايى بر اثبات عالم مثال بدان روش وارد است. امّا با آمدن ملاّصدرا و بنياد نهادن فلسفه اى بر بنيان اصالت وجود تشكيك ذاتى وجود حركت جوهرى و تجرّد قواى باطنى نفس انسان از جمله قوّه خيال به همه اشكالها پاسخ متقن داد. حكما از باب همانندى بين عالم صغير (انسان) و عالم كبير(جهان) براى جهان جسم نفس و عقلى در نظر گرفته اند و جهان را همانند جنبنده اى مى دانند كه جسمش را جسم كل گرفته اند و مجموع نفوس را نفس آن و مجموع عقول را عقل آن و مجموع نفوس را نفس كل ناميده اند ومجموع عقول را عقل كل و شايد جسم را جرم اعلى و نفس را نفس اعلى و عقل را عقل اعلى نام نهاده اند.12
    از جانب ديگر هر آنچه در اين جهان هست براى آن نفسى در جهان ديگر و عقلى در جهان سوّم در نظر گرفته اند و جايگاه (نفس) بين عالم عقل و عالم طبيعت جسم است; چرا كه بين جهان ثابت محض و جهان دگرگون شونده جسم هيچ سازوارى و همانندى نيست مگر اين كه جهانى متوسط كه داراى دو جهت است بين آنها در نظر گرفته شود; چرا كه در آفرينش (طفره) نيست. از اين روى ذات نفس مجرّد است و فعل آن مادى پس ذاتش عقل است و فعلش طبيعت. هر چيزى را ملكوتى است و هر چيز آشكار پنهانى دارد و هيچ چيز در اين جهان نيست مگر آن كه او را نفسى و عقلى و اسمى الهى است.13
    انسان نيز كه داراى سه جنبه وجودى: (جسمانى برزخى نفسانى و عقلانى)
    است با هر يك از اينها جهانى از جهانهاى سه گانه را در مى يابد.14
    ثابت كردن تجرّد قوّه خيال در درك (عالم مثال) از اهميّت ويژه اى برخوردار است.
    شيخ الرئيس ابوعلى سينا گرچه در المباحثات دليلى بر تجرّد نفوس حيوانى آورده است كه همان را ملاّصدرا چهارمين دليل خود بر اثبات اين كه (نفس تمام قوى) است ذكر مى كند; امّا اثبات تجرّد نفوس حيوانى بنابر اصول فلسفه مشاء قابل پذيرش نيست; چرا كه با بسيارى از اصول آن فلسفه سازگارى ندارد همانند:
    الف. ادراك شىء مغاير ناچار از انطباع صورت آن در مدرك است كه اگر نفس مدرِك صور مقدارى باشد موجب آن مى گردد كه نفس محلّ مقدار باشد.
    Last edited by talot; 29-06-2007 at 04:25.

  5. #125
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    ب. يك جوهر امكان ندارد كه مجرّد باشد و مادى عاقل باشد و حسّاس و…15 دليل ابن سينا بر اساس اصول حكمت متعاليه مورد پذيرش است اگر نفوس حيوانى مجرّد از ماده و ماديات باشد قوّه خيال آدمى نيز اين چنين خواهد بود.
    ملاّصدرا خود سه دليل بر تجّرد نفوس حيوانى آورده است و بر اين اعتقاد است كه معاد جسمانى صورت تحقّق به خود مى گيرد.16
    امّا اين كه قوّه خيال از قواى نفس است و غير از حسّ مشترك است سه دليل بر آن داريم:
    1. حسّ مشترك صور را قبول مى كند و خيال صور را حفظ مى كند و گفتنى است كه قوّه قبول غير از قوّه حفظ است.
    2. حسّ مشترك حاكم بر محسوسها است; امّا خيال حاكم نيست بلكه حافظ است.
    3. صور محسوسها گاهى ديده مى شود و گاهى تخيّل مى گردد. ديدن غير از خيال كردن و پنداشتن است. حسّ مشترك صور را مى بيند و خيال آنها را تخيّل مى كند.
    پس اين دو دو نيروى جداگانه براى نفس انسانى است.17دليلهاى تجرّد نفس ناطقه انسانى در تمام مرتبه هاى آن در باب ششم از سفر چهارم (علم النّفس) كه يازده تا است آمده است.18دليلهاى نقلى: (آيات قرآنى احاديث معصومان گفته هاى فلسفه و عرفاى بزرگ) به دنبال آن آمده است.19

    نفس انسانى داراى سه مرتبه است: مرتبه عقلى مرتبه خيالى و مرتبه حسّى و با عقل و خيال و حس متحّد است.20
    ابن سينا سه دليل بر مجرّد نبودن قوّه خيالى در طبيعيّات شفا اقامه كرده است ملاّصدرا آنها را رد مى كند.21 امّا شيخ اشراق شهرزورى قطب الدّين شيرازى گرچه به تجرّد نفوس عقلانى باور دارند; امّا نفوس حيوانى و قوّه خيال را مجرّد نمى دانند و بر اين باورند آنها نيست خواهند شد. حصول اشباح جسمانى (صور بى ماده) از مشكلها و دشواريهايى است كه آنها را به اين راه كشانده است. اين گروه از دانشمندان ثابت كرده اند كه فيض وجود قبل از رسيدن به عالم ماده و اجسام بايد همه مرتبه هاى برزخى و مثالى را بپيمايد تا به عالم ماده برسد و وجود بعد از سريان در عوالم عقول طولى و عرضى و آب نازل از سماء اطلاق به اراضى عالم ماده نازل مى شود. ره پويان اين راه پى نبرده اند كه نفس بعد از پيوستن به صور شبحى و حقايق موجود در برزخ مطلق و منفصل بايد از آن عالم رنگى گرفته و بعد از رجوع به عالم خود از اين معراج حاصلى بهره آن گشته باشد.
    انتقال نفس از جهان خود به عالم ديگر عروج معنوى ملازم با تكامل نفس است گرچه در مقام خيال بالفعل باشد و اين تكامل ملازم است با تكامل و ترقّى معنوى نفس نه رجوع نفس از عالم مثال به عالم خود بدون آن كه كم تر لونى از آن نشأه كامل وسيع علمى گرفته باشد.22نفس پس از ترقّى و تكامل معنوى و پيوستن به جهانهاى غيبى و يگانگى با عقول مجرّد و صور برزخى كه در قوس صعود نفس حاصل مى شود بعد از رجوع به عالم خود در قوس نزولى صور حاكى از كمالهاى معنوى در وى نقش مى بندد; زيرا نفس در قوس صعود با عوالم عقول يگانه مى شود و در قوس نزول داراى آفرينندگى است.
    ملاّصدرا براى ثابت كردن عالم مثال از همان قاعده امكان اشرف بهره گرفته است.تقرير آن قاعده به شيوه وى اين گونه است:
    صورت مجرّد از ماده; يعنى صورت مقدارى بدون ماده بدون شك از حيث وجود تمام تر و كامل تر از صور فرورونده در ماده و فرود آينده و جاى گيرنده است و اشرف از اجسام آميخته به قوّه و استعداد موجود در عالم گيتى. از اين روى بايد قبل از عالم ماده موجود شده باشد و فيض وجود از طريق (عالم مثال و برزخ) و صور مقدارى صرف حيّ درّاك به عالم اجسام پاى بند به قيدها و زنجيرهاى ماده برسد و طفره به طور مطلق چه در حركات عرضى مكانيّه و چه در حركات جوهريّه ذاتيّه همراه با بالارفتنها و چه در فرود آمدنها و قوس نزولى محال است و فيض بايد از مجراى عالى به دانى برسد.
    برهان براى ثابت كردن اين قاعده برهان سبر و تقسيم است بدين گونه ممكن اشرف (عالم مثال و برزخ) اگر از عادل حكيم قبل از ممكن اخس صادر نشود الف. يا از آن جهت است كه علّت فيّاض وجود علم به وجود اشرف ندارد و در نظام ربوبى و علم ازلى حق عالم مثال(وجود اشرف) تقرّر و ثبوت علمى ندارد. حال آن كه شىء بودن هر شىء در نزد ارباب معرفت به نحوه ثبوت آن در علم حق و مقام واحديّت است.ب. و يا آن كه وجود اشرف و ممكن اعلى و اتمّ صورت علمى دارد ولى علّت قادر به پديد آورى آن نيست در صورتى كه صدور آن مستلزم محال نيست و ماهيت ممكن است

  6. #126
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    به واسطه وجود اخس (عالم گيتى ناسوت) امكان وجود آن احراز شده است.
    ج. و يا آن كه مبدأ فعّال وجود قدرت بر پديد آورى همه ماهيات امكانى حقايق وجودى دارد از جمله ممكن اشرف ولى ترجيح داده است جهت اخس را به اشرف. امّا تمام اين وجوه باطل است و از باطل بودن اينها وجود عالم امكانى مثال ثابت مى شود; چرا (الف) باطل است بدين دليل كه علم حق به همه اشياء تعلّق گرفته است و نزد ملاّصدرا علم حق عين وجود صرف اوست علم به همه اشياء است. علم بسيط صرف تام الوجود و تمام الانكشاف علم است به همه اشياء و گرنه لازم مى آيد كه ذات صرف و علم بحت و مطلق و مبرّا از تركيب علم به اشيائى و جهل نسبت به اشياء ديگر باشد و اين ملازم است با تركيب ذات حق از جهت (وجدان) و (فقدان);چرا كه علم امر وجودى و جهل امر عدم است.(ب) باطل است; زيرا كه قدرت مطلق نيز قدرت به مطلق حقايق است و از لحاظ تعلّق به ممكنات مقيّد به قيدى نيست و قدرت فعلى و دائمى است و در آن جهت امكانى به هيچ وجه وجود ندارد و عين اراده و علم است(چرا كه صفات ذات حق عين يكديگر و عين ذاتند) از اين روى حقايق امكانى نسبت به حقيقت مقدّس واجبى واجب و نبود آنها ناممكن است و اتّصاف به جهت امكانى به وجه من الوجوه نه در (ذات) و نه در (صفات حقيقيّه) اوست: (الاشياء كلها واجبات عنده و عند العلل المجردة…).(ج) باطل است چرا كه نظام وجودى امكانى ظلّ نظام تام و تمام ربوبى است (نظام احسن و اكمل آفرينش) و اتمّ نظامهاست به گونه اى كه نظامى از آن تام تر امكان ندارد و ممكن نيست.وقوع ممكن اخس قبل از وجود اشرف يا وقوع اخس بدون به حقيقت پيوستن اشرف در مرتبه مقدّم بر اخس و برترى دادن نابرتر بر برتر مانند برترى دادن ممكن بدون شايستگى برترى و بالاخره به حقيقت پيوستن معلول بدون علّت و ظهور ممكن بدون آن كه همه سويهاى عدم آن سد شود محال است.حاج ملاّ هادى سبزوارى براى ثابت كردن عالم مثال ذكر هشت مقدّمه را به عنوان اصول پذيرفته شده براى ثابت كردن آن عالم ضرورى دانسته و آنها را اين گونه بر شمرده است:
    1. اصل علّت و گونه هاى علت(تامّه ناقصه).2. اصل تشخّص شىء.3. اصل تميز كه جدا از تشخّص است.4. تعريف عالم مثال كه عالم صور صرف و برهنه از ماده است از اين روى (صور معلّقه) گويند.5. هر (نوع) بدون در نظر گرفتن عارضه هاى جدا كه همراه وى مى شود واحد است و تعدّد و تكثّر ندارد.6. مفهوم (وجود) معقول به تشكيك است و داراى مراتب متعدد است كه هر مرتبه حكم ويژه خود را دارد.7. عقو ل بر دو دسته كلّى اند طولى و عرضى.8.پيوسته هاى ماده كه سبب تميز افراد نوع واحد مى شود فصل و وصل و تأثّر و انفعال تجددى لازم ماده مشترك بين صور است.23گونه هاى عالم مثال پس از ثابت كردن وجود عالم مثال به تقسيم آن مى پردازيم. از آن جا كه كامل ترين شكل هندسى را دايره مى دانند وجود را نيز چون كامل ترين مفهوم است حقيقت آن را همانند دايره مى دانند و به آن (دايره حقيقت) نام مى نهند.24
    در سير آفرينش پس از وجود غيبى حق (غيب عما) جهان عقل و عقول مجرّده (جبروت) جاى دارد آن گاه جهان نفس و (ملكوت). در پايين جهان طبيعت (ناسوت) كه اگر بخواهيم (حضرات خمس) را كامل كنيم (كون جامع) يا (انسان كامل) كامل كننده آنها مى شود. اين سير سير غروبى (نور حق و نورالانوار) است تا اين كه به جايى مى رسد كه مرز نور و تاريكى است عالم جسم و جسمانى. امّا براى كامل شدن (دايره حقيقت) بايستى سير طلوعى و صعودى و معراج آغاز گردد تا سرانجام دايره كامل گردد. البته اين برگشت گذشتن از راهى كه آمده است نيست; چرا كه (محال) است برگشت به آن بلكه سيرى است در جهت عكس و قوس صعود.
    عالم مثال در قوس نزول عالم مثال مطلق برزخ كلّى عالم مثال معلّقه عالم مثال جداى از غير كه همان (خيال) انسان باشد معراج تركيب برزخ نزولى ليالى قدر ايّام ربوبى عالم ذر سماوات وسوق الجنّة ارض حقيقت اقليم هشتم ناكجا آباد عالم اشباح عالم نفوس منطبعه خيال عالم و غيب امكانى ناميده مى شود

  7. #127
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    عالم مثال در قوص صعود عالم مثال مقيد برزخ جزئى و عالم مثال متّصل وجود خيالى غيب محالى ناميده مى شود.
    دليل بر عالم مثال جدا قاعده امكان اشرف است و بر عالم مثال پيوسته قاعده امكان اخس فيض در قوس نزولى بعد از پيمودن مدارج اشرف به اخس مى رسد و در قوس صعودى ازاخس شروع و آن گاه به اشرف مى رسد بعد از حقيقت پيوستن قوس صعودى دايره وجود تمام مى شود و انجامها به آغازها بازگشت مى كنند.25
    بر بنياد اين نگرش دو گونه عالم مثال داريم برزخى پيش از جهان طبيعت و جسم و برزخى پس از اين جهان چرا كه مراتب تنزّلات وجود و معارج آن دورى است. مرتبه پيش از اين جهان مرتبه تنزّلات وجود است و مرتبه پس از اين جهان از مراتب معراج است.26
    ابن عربى وجود را به (عابد) و (معبود) تقسيم مى كند. عابد هر آنچه جز خداست و معبود هم همان مسمى (الله). وى عالم را دوگونه مى داند عالم محسوس و شهادت عالم غيب. برزخ مقام متوهّمى است كه وجودى جز در قوّه وهم ندارد بين عالم شهادت و غيب است. بار ديگر غيب را دو گونه مى شمرد غيب امكانى همان غيبى است كه اشياء از آن جا پا به عرصه جهان شهادت و آشكار نهاده اند و غيب جايى كه برخى از اشياء پا به آن خواهند نهاد.27
    گونه هاى صور مثالىهر آنچه در جهان آفرينش مادى جامه هستى به تن مى كند داراى افراد مثالى است كه خودِ اين افراد مثالى در افقى برتر و بالاتر داراى فرد عقلى (ربّ النّوع و فرشته ويژه) هستند و افراد مادى و افراد مثالى تفصيل و فرقان همان مرز عقلى هستند نه آن كه حقيقتى در مقابل ربّ النّوع به حساب آيند.28فرد مجرّد تام عقلانى (ربّ النّوع) اصل وجود هر چيزى است كه فيض وجود از آن به افراد (مثالى و مادى) مى رسد. فرد مثالى (عالم برزخ) با مرتبه ها و جلوه هاى بسيار (كه آنها را جز خداى كسى نمى داند) جهانى است ويژه داراى جسم و مقدار و شكل و رنگ كه چون در ماده اى حلول نكرده و بى مكان است به آن (مثل معلّقه) گويند.29
    آنها كه به وجود جهان مثالين اعتقاد دارند بر اين نگرش اند كه صور جسمانى همان گونه كه از ناحيه مادّه و استعداد متكثّر مى شوند از ناحيه فاعل بخشنده وجود (مثلاً نفس خلاّق انسانى) نيز تكثّر و تميز حاصل مى كنند مانند صور خيالى كه در نفس انسان در مقام ادراك معقولات و متخيّلات به نفس خلاّقه قيام صدورى دارند نه قيام حلولى و انطباعى. اين در آغاز راه است و گرنه نفس به آن جا مى رسد كه تام الفاعليّه مى گردد و از اين نيز بالاتر رفته با عقل و معقولات يگانه مى گردد (اتّحاد
    عقل و عاقل و معقول).
    با توجّه به آنچه آمد صور مثالى به تناسب اين كه در عالم مثال نزولى (معراج تركيب) پديد آيند يا در عالم مثال صعودى (معراج تحليل) از يكديگر متمايز مى شوند.صور مثالى در قوس نزول:1. قيام صدورى به عقل مجرّد (ربّ النّوع) دارند.
    2. ربّ النّوع افراد واسطه در فيض وجود و ممرّ فيض اند.3. چون اين صور ماده و مكان (محل ندارند در جهتى از جهات عالم ماده قرار ندارند از اين رو به آنها (مثل معلّقه) گفته اند و مطالبه محل و وضع و اين كه طرف اشاره حسّيه قرار گيرند باطل است.

  8. #128
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    امّا صور مثالى در قوس صعودى عالم مثال متّصل به خيال انسانى است:
    1. اين صور صور قائم به جهت فاعلى نفس انسانى اند.
    2. نفس خلاّق اين صور است در مقام خيال نه مقام حس و نه مقام عقل.
    3. محلّ انبعاث اين صور (نفس انسانى) در آغاز به فاعل مانند تر است تا قابل ولى در سير صعودى خويش به مرتبه تام الفاعليّه مى رسد و از آن هم در مى گذرد و با عقل و معقول يگانه مى شود.
    4. براى صور مثالى ماده (به معنى اعم كه هر صورتى در مرتبه پايين تر ماده شود براى صورت در مرتبه بالاتر و همچنين …) مى شود ترسيم كرد.30از لوازم و نتايج وجود عالم مثال هستى انسان است كه در چگونگى پيدايش آن و سپس سرانجام وى بين دانشمندان هميشه اختلاف بوده است. شايان يادآورى است كه بر اساس دو قوس نزول و صعود عالم مثال انسان داراى بدنى و جسدى است كه يكى پيش از جهان طبيعت است و ديگرى پس از رخت بستن انسان از جهان طبيعت.
    بدن مثالى نزولى:1. پيش از وجود روح (چرا كه هم سهروردى و هم ملاّصدرا روح را جسمانيّة الحدوث مى دانند) و پيش از تعلّق نفس به بدن مادى موجود شده است.2. از اين رو قديم زمانى (اگر بتوان براى صور مجرّد از ماده زمان تصّور كرد) است و نفسى (روح) به آن تعلّق نمى گيرد.3. از اين رو از مراتب علم ازلى حق است و اين صور علمى قَدَرى و مجراى فيض است براى وجود بدن و نفس دنيوى.4. فيض وجود از طريق آن به ماده مى رسد و نفس بعد از نيل به مقام تجرّد تام از آن مستغنى مى شود بلكه در رتبه علتهاى آن واقع مى گردد(در مرتبه قوص صعود).امّا بدن مثالى صعودى:
    1. حاصل از تجسّم اعمال و تشبّح نيّات و ملكات نفسانى است.2. حاصل از نفس خلاّق انسانى است.
    3. قائم به جهت فاعليّت نفس هستند.4. در ماده حلول ندارند و از ماده و استعداد برهنه هستند.
    5. تكثّر در اين صور معلول جهت فاعلى نفس ناطقه مدبّر بدن دنيوى است.
    6. از اين رو سخن از استعداد و قبول نفس مدبّر اين ابدان اصلاً به ميان نمى آيد.31
    در اين جا مى رسيم به اشكال بس مهم بر شيخ اشراق كه (تجرّد قوّه خيال انسانى) را نپذيرفته است و به ناچار قوس صعودى عالم مثال را نمى تواند ثابت كند; چرا كه مبتنى بر پذيرش تجرّد قوّه خيال است از اين روى معاد و حشر نفوس و تحقّق همه وعده هاى پيامبرى را در همان قوس نزول مى داند و اين اشكال براى او غير قابل حل است; چرا كه امكان ندارد ملا ك حشر و بعث و نشور و سؤال قبر بدنهاى مثالى در نزول وجود باشد چون معذّب يا منعّم خارجى بعد از مرگ وجود خارجى ندارند بايد ملاك عقوبت و تنعّم درنفوس انسانى به اعتبار ملكات حاصل از اعمال و افعال و تجسّم ناشى از نيّات و افعال و اعمال در صميم نفوس وجود داشته باشد.گرچه سهروردى جايگاه تحقّق وعده ها و وعيدها و حشر نفوس را در عالم اشباح مجرّد از ماده مى داند اما اين امر در سير نزولى ميسّر نيست وى بايستى اصلى ديگر را نيز ثابت كند و بپذيرد كه اين اصل همان (تجرّد قوّه خيال) در انسان و يا حتّى در حيوانات است.آن گاه با پذيرش اين اصل سخن وى كامل مى گردد و آنچه مى گويد درست مى گردد. با نگرش سهروردى به مجرد نبودن قوّه خيال در سير صعودى با مشكل روبه رو مى گردد و مسأله معاد همچنان بدون پاسخ درست باقى مى ماند.ملاّصدرا با توجّه به اصول پذيرفته شده اى كه آنها را ثابت كرده است همانند اصالت وجود وحدت حقيقى وجود تشكيك خاصّى وجود (ما به التّفاوت اشياء عين مابه الاشتراك آنهاست) و حركت جوهرى و اشتدادى نفس كه با آن تجرّد قوّه خيال به اثبات مى رسد اين مسأله بنيادى را نيز حل كرده است. روان (نفس ) با حركت جوهرى اشتدادى به تجرّد برزخى (قوّه خيال) و تجرّد عقلى مى رسد; زيرا دريافت مجموعه واقعيّات جهان معقول و يگانه شدن با آنها از شرايط وجودى روان است

  9. #129
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    همچنان كه جزء شرايط وجودى اوست كه به عالم عقلى اش تبديل شود عالمى كه صورت هر موجود معقول و تصوير ذهنى هر موجود مادى اى در آن است.32ويژگيهاى عالم مثالاگر اشياء و اجسام را در اين جهان طبيعت شكل پذير از ماده و صورت بدانيم در جهان مثال اشياء از ماده تجرّد دارند و تنها داراى صورتند از اين روى به آن جهان جهان صور واژگونه گفته اند. بدين جهت نياز به مكان هم ندارند و واژگونه هستند حال جهانى كه كشمكش آشتى ناپذير در آن صورت را در برابر معنى و ماده را در برابر روح قرار مى دهد محيطى ميانه مى آفريند كه در آن ارواح كالبدى مى گيرند و اجساد صورتى مثالى مى يابند برزخى بين روح و ماده زيرا جهت جدايى اش از ماده با واقعيّتهاى روحانى در پيوند است و به علّت اين كه جامه مقدار و ماده در پوشيده است با عالم محسوسها اشتراك دارد. پديدگان به هر يك از دو جهان در آن يك مثال دارند وجود موجود مجرّد در اين عالم بر سبيل تنزّل است كه لباس مقدار و شكل در مى پوشد وجود موجود مادى در آن بر سبيل ترقّى است كه از خود و از بعضى از لوازم ماده مانند وضع خلع ماده مى كند.ادراك اين عالم به مدد عقل ميسّر نيست بلكه اين ادراك حالى است باطنى و اين حال (آكوستيك روح) است و مقرّ آن در قلب يعنى در لطيفه معنوى است.33كشف عالم مثال قارّه روح كمك بزرگى به عرفان و فلسفه بود; چرا كه در پناه كشف اين جهان هم طرح جغرافياى روحانى جهانها منطقى جلوه كرد هم تجربه هاى روحانى تاريخ قدسى ارزش واقعى پيد اكرد و هم پديده تأويل پديده آيينه هاى برابر بر يكديگر توجيه پذير گرديد. راز تولّد دوباره انسان نمايش محسوسى يافت.34
    ويژگيهاى اين جهان را در دو دسته 1. جغرافياى خيالى 2. تاريخ قدسى به پايان مى بريم.
    جغرافياى خيالىجفرافياى جهان مثال خود مثال جغرافياى جهان برهنگان از ماده (مجردات) است آن گاه كه امور برهنه از ماده در جهان مثال صورت خويش را به حالت جسمانى مى يابند و نيز مثال جغرافياى جهان محسوس است آن گاه از امور مادى و جسمانى صورت مثالين خود را به حالت برهنه از ماده مى يابند.
    از اين رو ويژگيهاى جغرافياى مثالى همانند جغرافياى جهان مادى حالت بسته و جامد ندارد بلكه از آن جا كه مكان آن (لامكان) و (ناكجاآباد) است نمى توان آن را در طول و عرض جغرافى ويژه نمايش داد.
    اين جان را شهرها و باروها و آسمانهايى است ويژه خود افلاك و آسمانهاى آن را هور قليا ناميده اند. اين فضا هم محيط است و هم محاط همانند دايره اى است كه مركز آن بر محيط آن قرار دارد و برعكس.
    گفته شد كه (خيال) بر دو گونه است: خيال مطلق و خيال مقيد يا (جدا و پيوسته) در جهان خيال (مثال) مطلق و جدا از خيال انسانى كه در قوس نزول قرار داشت شهرى داريم به نام (جابلقا). آن گاه كه قلم هستى آفرين به نگارش جهان هستى در آمد پيش از اين جهان طبيعت (ناسوت) جهانى آفريد جهان نفس (نفوس ملكوت …) كه برتر و بالاتر از آن جهان عقول (جبروت و…) است. در جهان نفس پيش از هستى اين جهانى شهرى است كه جابلقا نام دارد. در وصف آن نوشته اند:
    (شهرى است به سرحدّ مشرق هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار كس پاسبانى مى كند).
    شمارى ديگر گويند:(شهرى است در عالم مثال به جانب مشرق و منزل اوّل سالك باشد به اعتقاد محقّقان در سعى وصول به حقيقت).35در قوس صعود و جهان مثال مقيد و پيوسته همان جهانى كه آفريده نفس آدمى است و به تعبير ديگر عين نفس آدمى است; چرا كه همان آشكارشدن و ظاهر گشتن هر آنچه انسان انديشيده و رفتار كرده است در آن جهان به شكل و صورت مناسب خود در مى آيد. آنچه در اين جهان ناسوت فقط ظاهر آن را شاهد بوديم در آن جهان باطن آن را نظاره مى كنيم يعنى نفس هر آنچه در اين جا به دست آورده است در آن جا به صورت مثالين آن را به عين خيال مى بيند. شمارى از انسانها از اين نيز برتر رفته پا به جهان عقول مجرّد مى گذارند و آن گاه از آن نيز پرّان شده و به منبع لايزال حق مى پيوندند. در اين جهان مثال مقيد شهرى است جابرسانام كه البته آفريده نفس انسانى است و از آن جا كه هر انسانى نفس ويژه دارد مى توان گفت به شمار انسانها (جابرسا) وجود دارد هر كس در جهان آفريده خود مى زيد; امّا جهان مثال مطلق و جدا فقط يكى است.36

  10. #130
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    اين جاست كه انسان (هر انسانى) مظهر اسم (خالق و مصوّر و بارى) خداوند مى گردد. راه يابى به جهان مثال مقيد به اختيار خودِ آدمى است با زدودن زنگار از دل (جايگاه درك عالم مثال) و به اختيار در آوردن خيال تحت نيروى عاقله در زندگى اين جهانى نيز مى توان از آن جهان نفسانى را شاهد بود گرچه پس از مرگ همه شاهد آن خواهند بود. مرگ اختيارى راهى است به آن جهان.در ادبيات اسلامى كوه قاف كه نشيمنگاه سيمرغ است بر گِرد جهان مثال كشيده شده است در ادبيات پيش از اسلام ايرانى اين كوه همان (البرز) بوده است.چشمه (آب زندگانى) كه در ظلمات پى آن مى گردند در اين جهان جارى است. هر كه بدان راه جست و جرعه اى نوشيد زندگى جاويد يافت.كوتاه آن كه اين جهان مثالى داراى كشورها كوهساران چشمه ها درختان اقاليم و شهرهاى خود است و اينها هيچ پيوندى با سرزمينهاى دنياى آشكارها ندارد بلكه اقاليم جغرافياى طبيعى خود پرتوى از اين سرزمينهاى مثالى است.37آنچه شايان يادآورى است اين كه رنگ سرزمين مثالى را سبز زمرّدى مى دانند. دو شهر جابلقا و جابرساى زمرّدين دنباله كوه قاف اند كه همه نور آنها از كوه قاف به آنها مى رسد و در عين حال مواد معدنى زمين آنها و حصارهاى شهرشان خود نور مى پراكنند.كوه قاف از زمرّد ساخته شده است كه از تابش آن رنگ سبز (لاجوردى) گنبد آسمان حاصل مى شود. صخره اى كه سنگ اصلى و كليد سقف فلك است آن را از زمرّد ساخته اند نور خود را بر كوه قاف مى تاباند.38
    حاج ملاّ هادى سبزوارى در رسائل خود ( 413/ ـ 416) به مناسبت به اين مطلب پرداخته است:
    (يعبّر عن عالم المثال بالركن الاخضر من العرش وبالزبرجدة الخضراء وقد يعّبر عن بعض الصور المثالية بالقناديل الخضر نحن العرش وعنه عبّر بالنور الاخضر فى حديث رواه فى الكافى عن اميرالمؤمنين عند سؤال الجاثليق (كاتوليك) فقال اميرالمؤمنين:
    انّ العرش خلقه الله تعالى من اربعة انوار احمر منه احمرّت الحمرة ونور اخضر منه اخضرت الخضرة ونور اصفر منه اصفرت الصفرة
    ونور ابيض منه ابيض البياض… فأحد وجوه الحديث الشريف ان يراد… بالنور الاخضر عالم المثال.)
    فيض كاشانى در تفسير سوره النجم آيه 8 ـ 9 يادآور مى شود از امام صادق(ع) پرسيدند: پيامبر چند بار به معراج رفت؟
    امام فرمود: دوبار.و آن گاه پرسيده شده:(ما (قاب قوسين او ادنى) قال: ما بين سيتها الى رأسها: قال: فكان بينهما حجارة يتلألأ يخفق ولا اعلمه الا وقد قال زبرجد … وصف الحجاب بالزبرجد كناية عن خضرته وذلك لان النور الالهى الذى يشبه بلون البياض فى التمثيل كان قد شابته ظلمة بشرية فصار يتراءى كانه اخضر على لون الزبرجد.)
    در تفسير اين آيه شريفه:(… ويلبسون ثيابا خضرا من سندس واستبرق متكئين فيها على الارائك…)
    گفته اند: شايد لباس سبز كنايه از (بدن مثالى) برزخى كه متوسط ميان سواد (تاريكى) اين جهان و بياض (روشنايى) جهان اعلى است چه رنگ سبز آميخته اى است از رنگ سياه و رنگ سفيد و اين آن لباس ديباى رقيق كه (سندس) است و ديباى غليظ كه (استبرق) است كنايه است از تفاوت مراتب لطافت آن بدنها در بهشت.39
    در ضمن رنگ سبز رنگ معنى و معنويّت و از طرف ديگر در جهان آفرينش نماد (مشرق) است.40
    تاريخ قدسىتاريخ عالم مثال تاريخى نيست كه بتوان آن را به شيوه اى درك كرد و ارائه داد كه اسناد و مدارك به ما امكان مى دهد تا در مثل از لشكركشيهاى ژول سزار يا ناپلئون و اسكندر مقدونى سخن بگوييم. عصرهاى جهان معنى تاريخى به شيوه ويژه خود دارد كه بذاته تاريخ مثالى است. اين تاريخ نه اسطوره است نه تاريخ اين جهانى بلكه تاريخى است از رخدادهاى حقيقى داراى آن نوع حقيقت كه ويژه آن رويدادهاست حقيقتى واقع در مرتبه اى غير از مرتبه رويدادهاى خارجى اين جهان و حقيقتى كه تأويل و تفسير باطنى آن را چون مجاز و كنايت حوادث حقيقى مى شمارد.
    نكته بس مهم اين است كه اين رويدادها در جهان لطيف نفس در دنياى ملكوت جهان مثال رخ مى دهد.41
    رويدادهاى قدسى در جهان نفس صورت مى پذيرد كه آن جهان هم محل و مكان مثالى جلوه هاى الهيّه است و هم عضو آن جلوه و هم ميانجى لازم تجلّى عالم لاهوت جهانى ميانه عالم الوهيّت مطلق كه از ازل تا ابد پنهان و نهان است و از حيطه وصول بيرون و عالم انسان و ناسوت اين جهان.42اسناد و مدارك پژوهش تاريخ قدسى همان كتاب نفس است (اقرأ كتابك) و وسيله و ابزار درك آن ديدگان تيزبين خيال صادقه است كه مركز آن همان قلب و دل هر جوينده حقيقت قدسى است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •