تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: آیا به وجود اختیار اعتقاد دارید؟

راي دهنده
76. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • بله، مطمئم هستم ما انسان ها اختیار داریم.

    25 32.89%
  • اختیار داشتن را محتمل تر می دانم ولی مطمئن نیستم.

    10 13.16%
  • نمی دانم / هر دو حالت به یک اندازه ممکن است.

    9 11.84%
  • اختیار نداشتن و جبر را محتمل تر می دانم و بیشتر به نظر می رسد اختیار یک توهم است.

    19 25.00%
  • خیر، مطمئن هستم ما انسان ها اختیار نداریم و اختیار قطعا یک توهم است.

    13 17.11%
صفحه 13 از 19 اولاول ... 391011121314151617 ... آخرآخر
نمايش نتايج 121 به 130 از 185

نام تاپيک: وجود یا عدم وجود اختیار

  1. #121
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    سوال بسیار خوبی پرسیدید و اساسا همین سوالات هست که انسان رو در برابر این مساله اینقد متحیر کرده، از یک طرف تاثیر ماده و داروها رو بر روی اختیار میبینیم و از طرف دیگه معتقدیم اختیار فراتر از این تاثیرات هست، و این من هستم که مسول انتخابات خودم هستم نه ماده یا دارو ... البته در مورد اون مثالی که زدید خیلی وقتا بعد از انجام عمل و هنگامی که فرد به خودش میاد میگه اون لحظه حال خودم نبودم، یعنی به نوعی خودش رو در اون لحظه مجبور میدونه ...

    اون چیزی که باعث میشه مساله اراده اینقد پیچیده باشه یکی وجود همین احساس روشن و غیر قابل انکار ما هست در زمان مواجهه با دو راهی های زندگی و تصمیم گیری ... و دیگری گسستی که ما در هنگام مواجه با شرایط مختلف در خودمون احساس میکنیم، یعنی اینکه مثلا اگر شما سنگی رو به شیشه بزنید بین برخورد سنگ (علت) و شکستن شیشه (معلول) هیچ گسست و فاصله نیست، برخورد سنگ مساوی هست با شکستن شیشه ... اما ما چنین چیزی رو هنگام مواجهه با برخوردهای مختلف در خودمون نمیبینیم، مثلا اگر کسی بمن فحش بده (علت) من در خودم به وضوح میبینم که مجبور نیستم حتما و بلافاصله یک واکنش خاص انجام بدم بلکه نوعی گسست رو در خودم احساس میکنم، یعنی توانایی انتخاب های مختلف از جمله بی تفاوت رد شدن ...
    به نظر من خیلی مهم هست که بررسی کنیم:

    من، آغاز کننده مجموعه عظیمی از دستورات هست، یا نقطه پایان مجموعه ای از دستورات؟

    اگر به این نتیجه برسیم که من نقطه آغازی آنچه که انسان انجام میدهد هست، این یعنی اختیار.
    که در اینصورت من باید قدرت تغییر آنچه بعد آن رخ میدهد را داشته باشد.

    اما اگر به این نتیجه برسیم که من نقطه پایانی بر مجموعه دستورات جسمی هست، این معنی اختیار نمیده.
    که در اینصورت من محصول میلیون ها میلیون پارامتری هست که ریشه در ژنتیک و کودکی و نحوه رشد و جامعه و نبوغ و... دارد و در زمان و مکان مشخص تاثیر یکی از این پارامترها پر رنگ تر میشه و خودش رو تحت عنوان من بروز میده!!

  2. 4 کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #122
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    سوال بسیار خوبی پرسیدید و اساسا همین سوالات هست که انسان رو در برابر این مساله اینقد متحیر کرده، از یک طرف تاثیر ماده و داروها رو بر روی اختیار میبینیم و از طرف دیگه معتقدیم اختیار فراتر از این تاثیرات هست، و این من هستم که مسول انتخابات خودم هستم نه ماده یا دارو ... البته در مورد اون مثالی که زدید خیلی وقتا بعد از انجام عمل و هنگامی که فرد به خودش میاد میگه اون لحظه حال خودم نبودم، یعنی به نوعی خودش رو در اون لحظه مجبور میدونه ...

    اون چیزی که باعث میشه مساله اراده اینقد پیچیده باشه یکی وجود همین احساس روشن و غیر قابل انکار ما هست در زمان مواجهه با دو راهی های زندگی و تصمیم گیری ... و دیگری گسستی که ما در هنگام مواجه با شرایط مختلف در خودمون احساس میکنیم، یعنی اینکه مثلا اگر شما سنگی رو به شیشه بزنید بین برخورد سنگ (علت) و شکستن شیشه (معلول) هیچ گسست و فاصله نیست، برخورد سنگ مساوی هست با شکستن شیشه ... اما ما چنین چیزی رو هنگام مواجهه با برخوردهای مختلف در خودمون نمیبینیم، مثلا اگر کسی بمن فحش بده (علت) من در خودم به وضوح میبینم که مجبور نیستم حتما و بلافاصله یک واکنش خاص انجام بدم بلکه نوعی گسست رو در خودم احساس میکنم، یعنی توانایی انتخاب های مختلف از جمله بی تفاوت رد شدن ...
    این گسستگی در خیلی موارد دیگه هم می تونه وجود داشته باشه. شما ممکنه یک ضربه به یک شیشه بزنید که مقاومت داخلی اون رو پایین بیاره ولی در ظاهر چیزی مشخص نباشه، و بعدا موقع استفاده در جایی که فشار روش هست این مقاوت پایین خودش رو نشون میده. چرخه علیت در اینجا اون ضربه ابتدایی و گسستی رو هم شامل میشه. به همون شکل وقتی یک نفر به ما فحش میده شاید اون لحظه عکس العملی مشاهده نشه ولی اون فحش تاثیرش رو در حافظه و احساسات و ... می گذاره که از طرف خود شخص به عنوان گسستی احساس میشه که در کل از دید ناظر خارجی مشابه وضعیت همون شیشه است.

  4. 6 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #123
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2014
    پست ها
    494

    پيش فرض

    به نظر من خیلی مهم هست که بررسی کنیم:

    من، آغاز کننده مجموعه عظیمی از دستورات هست، یا نقطه پایان مجموعه ای از دستورات؟

    اگر به این نتیجه برسیم که من نقطه آغازی آنچه که انسان انجام میدهد هست، این یعنی اختیار.
    که در اینصورت من باید قدرت تغییر آنچه بعد آن رخ میدهد را داشته باشد.
    ...
    این گسستگی در خیلی موارد دیگه هم می تونه وجود داشته باشه. شما ممکنه یک ضربه به یک شیشه بزنید که مقاومت داخلی اون رو پایین بیاره ولی در ظاهر چیزی مشخص نباشه، و بعدا موقع استفاده در جایی که فشار روش هست این مقاوت پایین خودش رو نشون میده. چرخه علیت ....
    از نظر عقلی کفه ترازو خیلی بیشتر به سمت جبر گرایش داره، از تاثیر داروها و ناخودآگاه و تلقینات هیپنوتیزمی گرفته تا اون آزمایش معروف که به سر فرد دستگاهی وصل میکنن و بعد ازش میخوان که مثلا یکی از دستهاش رو تکون کنه، اما چند ثانیه قبل از اینکه فرد آگاهانه تصمیم بگیره کدوم دستش رو تکون بده، دستگاه با توجه به فعالیت بخش خاصی از مغز تشخیص میده فرد کدوم دستش رو بلند خواهد کرد، یعنی ازمایش گر قبل از خود ازمایش شونده از تصمیمش خبر دار میشه!!

    اما باز با این احساس شهودی چیکار کنیم؟ احساسی که بر اساس اون تمام تصمیمات و رفتار خودمون رو تنظیم میکنیم، و دیگران رو مستحق پاداش و جزا میدونیم؟ آیا واقعا قابل قبوله که بگیم هیتلرها و چنگیزها و صدام ها و دیگر خون خواران تاریخ کاملا بی گناهن و با مصلحان و کسانی که در راه حق و آزادی در مقابل همین افراد جونشون رو فدا کردن هیچ فرقی ندارن؟ هر دو طرف به طور مساوی مستحق تحسین یا تنفر هستن؟ سوالی که هست اینه که آیا اگر ما از دلایل گفته ذکر شده بنفع جبر نتیجه بگیریم که انسان مجبور هست مرتکب مغالطه تعمیم ناروا نشدیم؟ شاید علی رغم این شواهد باز انسان اختیار هم داشته باشه؟

    البته هستن افرادی که از رفتار ذرات زیر اتمی مثل الکترون به عنوان شاهدی بر وجود اختیار استفاده کردن. چون در دنیای زیر اتمی علیت به این نحوی که ما میشناسیم وحود نداره، و رفتار هیچ ذره واحدی رو به هیچ وجه نمیشه بر اساس علیت پیش بینی کرد، ذرات بدون وجود هیچ دلیلی رفتار خاصی رو از خودشون نشون میدن، هر چند به صورت جمعی و آماری رفتار ذرات رو میشه دقیقا پیش بینی کرد. برخی معتقدن رفتار ذرات واحد بدون دلیل نیست، بلکه دلیلش نوعی آگاهی غیر فیزیکی هست که باعث میشه ذره به اون نحوه خاص رفتار کنه ... اگر چنین چیزی زمانی اثبات بشه که صحیح هست میتونه دلیل بسیار محکمی باشه بر وجود اختیار ...

  6. 5 کاربر از N I G H T P E A C E بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #124
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    از نظر عقلی کفه ترازو خیلی بیشتر به سمت جبر گرایش داره، از تاثیر داروها و ناخودآگاه و تلقینات هیپنوتیزمی گرفته تا اون آزمایش معروف که به سر فرد دستگاهی وصل میکنن و بعد ازش میخوان که مثلا یکی از دستهاش رو تکون کنه، اما چند ثانیه قبل از اینکه فرد آگاهانه تصمیم بگیره کدوم دستش رو تکون بده، دستگاه با توجه به فعالیت بخش خاصی از مغز تشخیص میده فرد کدوم دستش رو بلند خواهد کرد، یعنی ازمایش گر قبل از خود ازمایش شونده از تصمیمش خبر دار میشه!!

    اما باز با این احساس شهودی چیکار کنیم؟ احساسی که بر اساس اون تمام تصمیمات و رفتار خودمون رو تنظیم میکنیم، و دیگران رو مستحق پاداش و جزا میدونیم؟ آیا واقعا قابل قبوله که بگیم هیتلرها و چنگیزها و صدام ها و دیگر خون خواران تاریخ کاملا بی گناهن و با مصلحان و کسانی که در راه حق و آزادی در مقابل همین افراد جونشون رو فدا کردن هیچ فرقی ندارن؟ هر دو طرف به طور مساوی مستحق تحسین یا تنفر هستن؟ سوالی که هست اینه که آیا اگر ما از دلایل گفته ذکر شده بنفع جبر نتیجه بگیریم که انسان مجبور هست مرتکب مغالطه تعمیم ناروا نشدیم؟ شاید علی رغم این شواهد باز انسان اختیار هم داشته باشه؟
    معمولا در این مواقع می پذیریم که "احساس شهودی" یک سیستم خطاپذیر و غیر قابل اعتماد است. همونطور که در فیزیک کوانتوم و نسبیت خاص و ... پذیرفتیم احساس شهودی ما معیار خوبی براس سنجش واقعیت های جهان نیست.

    در اوایل تاپیک هم بحث شد، قبول جبر در این مسئله صد درصد دیدگاه ما رو نسبت به سیستم های قضایی/اخلاقی دگرگون می کنه.


    البته هستن افرادی که از رفتار ذرات زیر اتمی مثل الکترون به عنوان شاهدی بر وجود اختیار استفاده کردن. چون در دنیای زیر اتمی علیت به این نحوی که ما میشناسیم وحود نداره، و رفتار هیچ ذره واحدی رو به هیچ وجه نمیشه بر اساس علیت پیش بینی کرد، ذرات بدون وجود هیچ دلیلی رفتار خاصی رو از خودشون نشون میدن، هر چند به صورت جمعی و آماری رفتار ذرات رو میشه دقیقا پیش بینی کرد. برخی معتقدن رفتار ذرات واحد بدون دلیل نیست، بلکه دلیلش نوعی آگاهی غیر فیزیکی هست که باعث میشه ذره به اون نحوه خاص رفتار کنه ... اگر چنین چیزی زمانی اثبات بشه که صحیح هست میتونه دلیل بسیار محکمی باشه بر وجود اختیار ...
    بطور ساده سیستم استدلالی این افراد اینطوره:

    1. فیزیک کوانتوم بسیار پیچیده و غیر قابل فهم است.
    2. خودآگاهی بسیار پیچیده و غیر قابل فهم است.
    3. این دو به هم مرتبط هستند.

    حتی اگه قبول کنیم رفتار اون ذرات به نوعی رندوم است (که همونطور که گفتید خیلی ها فکر می کنند نیست)، باز هم دلیلی نداره که فکر کنیم این رفتار در مغز نوعی تاثیر در کارکرد مغز رو داره به خصوص که تمام ساختار سیستم عصبی در مقیاس فرااتمی است و نه زیر اتمی.

  8. 6 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #125
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    از نظر عقلی کفه ترازو خیلی بیشتر به سمت جبر گرایش داره، از تاثیر داروها و ناخودآگاه و تلقینات هیپنوتیزمی گرفته تا اون آزمایش معروف که به سر فرد دستگاهی وصل میکنن و بعد ازش میخوان که مثلا یکی از دستهاش رو تکون کنه، اما چند ثانیه قبل از اینکه فرد آگاهانه تصمیم بگیره کدوم دستش رو تکون بده، دستگاه با توجه به فعالیت بخش خاصی از مغز تشخیص میده فرد کدوم دستش رو بلند خواهد کرد، یعنی ازمایش گر قبل از خود ازمایش شونده از تصمیمش خبر دار میشه!!

    اما باز با این احساس شهودی چیکار کنیم؟ احساسی که بر اساس اون تمام تصمیمات و رفتار خودمون رو تنظیم میکنیم، و دیگران رو مستحق پاداش و جزا میدونیم؟ آیا واقعا قابل قبوله که بگیم هیتلرها و چنگیزها و صدام ها و دیگر خون خواران تاریخ کاملا بی گناهن و با مصلحان و کسانی که در راه حق و آزادی در مقابل همین افراد جونشون رو فدا کردن هیچ فرقی ندارن؟ هر دو طرف به طور مساوی مستحق تحسین یا تنفر هستن؟ سوالی که هست اینه که آیا اگر ما از دلایل گفته ذکر شده بنفع جبر نتیجه بگیریم که انسان مجبور هست مرتکب مغالطه تعمیم ناروا نشدیم؟ شاید علی رغم این شواهد باز انسان اختیار هم داشته باشه؟
    شما دوتا هسته رو در نظر بگیر که در خاک میکاریم.
    یکی جوانه میزنه و دیگری نمیزنه، اونیکه جوانه نمیزنه حذف میشه چون مطلوب برای میوه دادن نیست.
    (مشکلات ژنتیکی)


    دو تا جوانه رو در نظر بگیر که یکی زیر پای یک چهارپایی له میشه، دیگری له نمیشه.
    مجددا اونیکه له شده حذف میشه چون مطلوب برای میوه دادن نیست.
    (مشکلات کودکی)


    دو تا درخت رو در نظر بگیر یکی در هوای بسیار نا مساعد هست و خشک میشه و یکی در هوای مساعد.
    مجددا درخت سالم میمونه و درخت خشک حذف میشه چون مطلوب برای میوه دادن نیست.
    (جبر جغرافیایی و محیطی)


    دوتا درخت سالم رو در نظر بگیر که یکی میوه شیرین میده یکی به دلیل آفت زدگی، میوه تلخ میده.
    مجددا درخت با میوه شیرین میمونه و درخت با میوه تلخ حذف میشه.
    (حوادث غیرقابل پیش بینی )


    و....


    وقتی علت رو نگاه میکنی، ما در همه اینها به دنبال یک پدیده مطلوب به نام میوه شیرین هستیم.
    بنابر این چاره ای نیست که نامطلوب هارو حذف کرد چه نامطلوب ها مقصر باشن چه نباشن.


    در بحث جزا دادن و کیفر دادن:
    صدام و هیتلر و ... پدیده های نامطلوب هستن، چون ما مطلوب بودن رو در انسانی میبینیم که به دیگران آزاری نمیرساند.
    حالا اینکه هیتلر مشکلاتی در کودکی داشته، تحت تاثیر فیلسوف های نژاد پرست بوده و.. رو معمولا در نظر نمیگیریم.


    برای همین من از شما پرسیدم که خیلی مهم هست ما آنچه اختیار نامیده می شود را میوه و محصول میلیون ها پارامتر بدانیم یا به عنوان هسته اولیه موثر بر تمامی پارامترها در نظر بگیریم.




    به نظر من اختیار در واقع تنوع مزه و شکل و ... این میوه هست که کلی بک گراند پشتش داره.
    و اختلال در هر کدام از بک گراندها، یک میوه نامطلوب و یا یک میوه متفاوتی رو میتونه ایجاد کنه که ما اسم این میوه های مختلف رو اختیار میذاریم.
    و مسلما از نظر شهودی و احساسی و... این تنوع رو هم حس میکنیم.

  10. 3 کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #126
    کاربر فعال فلسفه A.M.D.D.E.V.I.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    Void
    پست ها
    2,053

    پيش فرض

    زمین به هر حال گرد هست ، چه اعتقادات و تربیت و سواد من باعث بشه من به اون تفکر برسم چه نه .
    اختیار هم توهم هست ، حتی اگر ما هیچوقت نمیفهمیدیم که توهمه .
    تکامل رخ میده ،حتی اگر داروین متوجه نمیشد .

  12. 2 کاربر از A.M.D.D.E.V.I.L بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #127
    آخر فروم باز Zeitgeist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2011
    محل سكونت
    on the edge of a super-massive black-hole
    پست ها
    1,221

    پيش فرض

    "نظر" من:

    به طور کلی، پاسخ به این سؤال بیهوده است و نمیتوان پاسخی نهایی بر آن داد.

    مغز ما، از اجزای این جهان ساخته شده و همچون تمامی دیگر اجزاء، از قوانین فیزیک پیروی میکند. هرقدر هم که شما تصمیماتتان را تغییر دهید، باز هم این تصمیمات، در مغز شما، بر اساس ترکیبات شیمیایی و اطلاعات آن لحظه و قوانین فیزیک، گرفته میشوند.

    این یک توهم است که ما تصور میکنیم در مقام کنترل کامل بر بدن و مغز خویش هستیم. مغز ما، در هر لحظه حجم عظیمی از اطلاعات محیطی را دریافت و پردازش کرده و در تمامی تصمیمات، تفکرات، برداشت ها، و تصورات ما، این خروجی های پردازشی خویش را میگنجاند؛ چه ما بخواهیم و بپسندیم، چه خیر.

    در هر تصمیم کوچک و بزرگی که شما تصور میکنید بنا بر اختیار خویش گرفته اید (از تصمیم برای خرید فلان پیراهن تا تصمیم برای ازدواج با فلان مرد/زن) input هایی که مغزتان بدون آگاهی شما، از طریق پردازش اطلاعات بسیار بسیار زیادی که از محیط میگیره و پردازش میکنه و در تصمیم نهایی میگنجاند، اصولاً تفکر به اینکه آن تصمیم بر اساس "اختیار" بوده را به یک جوک تبدیل میکند (این input ها میتوانند حتی از جزئیاتی باشند که شما قادر به درکشان یا توجه به آنها نیستید؛ از ورودی های حواس بدنتان که شما حتی نمیفهمید که وجود دارن، تا پردازششان که مثلاً فلان جزئیات صورت فلانی را مغزتان میپسندد بدون اینکه شما حتی بدانید)!


    مغز ما، ارگان بسیار پیچیده ای هست که حاصل صدها میلیون سال فرگشت در طبیعت بر اساس فرآیند بی رحم انتخاب طبیعی است. مغز نسل ما، هنوز تفاوت خاصی با اجداد جنگل و غار نشینمان نکرده و ما هنوز به طور مستقیم در طبیعت بی رحم زمین زندگی میکنیم و سرنوشتمان، توسط انتخاب طبیعی کم و بیش رقم میخورد.

    مغز ما، توسط فرگشت، hardwire (سیم کشی بنیادین) شده است برای اینکه در یک طبیعت بی رحم که هر آن امکان کشته شدن درونش هست، بهترین تصمیم نسبی رو برای تضمین بقاء حیوان (در اینجا انسان) بگیرد؛ مغز ما برای درک مسائل فیزیک مدرن شکل نگرفته چون انسان جنگل/غار نشین، نمیتونسته مثلاً بشینه با ببر مذاکره کنه که نخوردش و به جاش این فرمول فیزیک رو حل کنه! از طیف رنگ های نوری که میبینیم (حتی اینکه هر فرکانس را به چه رنگی و با چه تفکیک/بازخوردی میبینیم) تا اینکه چه زن/مرد ی را برای ازدواج و احتمالاً تولید مثل انتخاب میکنیم، همگی توسط مغزمان کنترل و انتخاب میشود که مهمترین اهدافش، یافتن بهترین روش برای بقاء و زنده ماندن، و سالم ترین و قوی ترین زوج برای تولید مثل و انتقال ژن های موفق به نسلی دیگر است.

    ولی در این میان، در طی فرآیند انتخاب طبیعی، ویژگی هایی که بعضاً به نفع "جامعه" و بقاء کل گونه بوده، از درجاتی از اهمیت برخوردار شدن که باعث میشن برخی حتی جان خویش رو در خطر قرار بدن تا بقاء دیگران را تضمین کنند (از این قبیل اند دیگر اقدامات احساسی/فداکاری ها) (انسان ها و عموزادگانشان تنها گونه های اجتماعی دارای این ویژگی ها نیستند). البته که درجات ترشح برخی هورمون ها در بدن و بعضاً بالا و پایین بودنشون، باعث تغییراتی در سطوح این تمایل به خدمت به جمع یا فرد میشه که بماند... همچنین لازم به ذکره که ایجاد هوش نسبی باعث گشت تا شاید زنان و مردان، زنان و مردانی را برای تولید مثل انتخاب کنند که تمایل بیشتری به "خدمت به جمع" و درک the bigger picture داشتند که خود این موضوع، باعث اهمیت یافتن مصنوعی (جدای از فقط انتخاب طبیعی شانسی و بی رحم) بسیاری از این احساسات و رفتارهای اجتماعی گشتن (چون افرادی که این ویژگی ها رو داشتن، همچنین داشتن موهای کمتر!، شانس بیشتری برای انتخاب توسط طرف مقابل و تولید مثل و انتقال ژن هاشون و تولید فرزندانی مشابه خودشون یافتن!). البته که برخی از این ویژگی ها، در جهان مدرن امروز دیگه تا حدودی بیهوده و باعث مشکلات اجتماعی عظیم گشتن (از توحش و جنگ طلبی های ویرانگر، تا غارت منابع و ایجاد این وضعیت فعلی نابسامان جهانی که از تعصبات احساسی، جنگ ها، و اختلاف طبقاتی رنج میبریم).



    در کل، باید گفت که ما، مغزمان هستیم و اختیار و غرایز، همگی نتیجه ی کارکرد بخش های مختلف مغزمان در کنار یکدیگرند؛ حالا کیفیت این مسائل ممکنه متفاوت باشه در هر فرد. در تمام تصمیماتمان، این مغزمان است که در پشت صحنه، تصمیم را از قبل معمولاً گرفته و ما هم باهاش هماهنگ خواهیم بود چون باز هم مغزمان به ما میگه "این تصمیم بهتره" و کمی خوشحالی هم شاید چاشنی این ترقیب کردن شما بکنه و شما خیلی خوشحال باشی که "با اختیار کامل" فلان تصمیم رو گرفتی! ولی از طرفی، میتوان با رنج بسیار، با تصمیمات و چیزهایی که مغزمان به عنوان خوشایند معرفی میکنه مقابله کنیم؛ ولی از طرف دیگه، آیا همین تصمیمان بر مقابله با تصمیمات مثلاً احساسیمان هم باز توسط مغزمان که از قوانین فیزیک و وضعیت شیمیایی/اطلاعاتی محیط/بدن ما پیروی میکنه گرفته نشده؟ آیا این اختیار بوده که ما با مثلاً فلان تصمیم مغزمان مقابله کنیم یا باز هم برده ی مغزمان بودیم، فقط این بار بخش دیگری تصمیم نهایی رو صادر کرده (مثلاً بخش های منطق و ریاضیات)...؟

    نظر نهایی من این هست که اختیار یک توهم است؛ حال آنکه با توجه به اینکه بخش های مختلف مغز ما در مقابله با هر موضوعی، یک گستره ای از تصمیمات احتمالی پیش ِ رو را پردازش و ارائه میدهند (تصمیم احساسی تا تصمیم منطقی یا حتی تصمیم بر منصرف شدن و عدم انجام هیچ کاری). نهایتاً ما بر اساس پیشفرض ها و قالب های فکریمان، و همچنین خاطرات و تجربیاتمان، تصمیمی که به نظرمان بهتر میرسد را نهایی میکنیم؛ ولی در این صورت هم میتوان باز گفت که ما تصمیمی که بخش دیگری از مغزمان ارائه داده را انجام دادیم و تصور کردیم "اختیار" داشتیم!

    به هر حال این پرسشی بی پایان و بی جواب است و در عین حال ابلهانه، زیرا تمامی اینها، بخش های جدایی ناپذیر مغزمان هستند که در کنار یکدیگر، "هوشیاری" را ایجاد میکنند و اینطور نیست که بگیم یکی بدون وجود دیگر بخش ها، امکانپذیره (حداقل در تعریف چیزی که بهش "انسان مدرن" میگیم؛ وگرنه که یک فرد حتی بدون کارکردن بخش های زیادی از مغزش میتونه به زندگی گیاهی بدون قدرت تفکر ادامه بده!)

    در حال حاضر، تنها میتوان به "خرد جمعی" تکیه کرد که در قرون اخیر، مشاهده میکنیم که برای پیشرفت تمدن و علم جواب داده و معمولاً از چیره شدن تصمیماتی که مغز یک فرد بر اساس ورودی های خاص خودش گرفته، پیشگیری هایی کرده. البته که در بسیاری موارد، مغز های ما نتایج نسبتاً مشابهی را پردازش و ارائه میکنند. به هر حال در حال حاضر، مغز هوشمند دیگری جز انسان ها سراغ نداریم؛ شاید اگر بعدها بتوانیم کامپیوترهای هوشمندی بسازیم یا با مغزهای هوشمندی که در سیارات دیگر فرگشت یافتن ارتباط برقرار کنیم، تصمیمات نهاییمان هم بهبود بیابند چون input هایی خارج از مغز "انسان ها" وارد بحث و خرد جمعی خواهد گشت (البته که هر هوشی در هر سطحی، با این پرسش نهایتاً مواجهه که اختیار داشته یا خیر؛ ولی در کل پاسخ به این موضوع تفاوتی ایجاد نمیکند چون کم و بیش یک توهم است و با این حال، بخشی جدایی ناپذیر از مغز یک نژاد هوشمند که قادر به شَک هست).




    و در کل اینها نظرات شخصی من بر این موضوع بود و مغز من بر اساس قالب های فکریم، بر اساس ورودی ها و پردازشات ناخودآگاه بسیاری که داره دریافت و انجام میده، و بر اساس ترکیبات شیمیایی فعلی داخل خون و بدن من، این نظر رو داده و من توهم این رو دارم که الان اینا رو خودم با اختیار کامل نوشتم؛ دیگران میتونن نظرات متفاوتی داشته باشن!

    با تشکر از برنامه ی خوبتون
    Last edited by Zeitgeist; 07-02-2015 at 19:35. دليل: typos, etc.

  14. 7 کاربر از Zeitgeist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #128
    آخر فروم باز mmf66's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    2,184

    پيش فرض

    کیهان به این بزرگی ما چه نقشی در اون داریم آیا میتونیم در اون خللی ایجاد کنیم من فکر میکنم ما هم جزو ناچیزی از هستی هستیم و هر چی اون بخواد همون میشه

  16. #129
    کاربر فعال انجمن علوم انسانی Motaharri's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2014
    پست ها
    279

    پيش فرض

    من تعجب میکنم چطوری بعضی از دوستان جبر کامپیوتر و ماشین رو با جبر انسان یکی میکنن !

    کدام کامپیوتر و ماشینی بیشتر از آنچه برنامه ریزی شده میتواند فعالیتی انجام دهد؟
    نقش نبوغ و تخیل و هنر رو چطوری با جبر توجیه میکنید؟

    اینکه ریشه اعمال انسان ژنتیک و آموخته ها و... هست خدشه ای بر اختیاری بودن اعمال انسان وارد نمیکنه.

    مثلا شما وقتی یک کامپیوتر رو برای تشخیص رنگ سبز برنامه ریزی میکنه، حتما به رنگ سبز واکنش نشون میده.
    اما اگر من به عنوان یک انسان از نظر ژنتیکی به رنگ سبز علاقه داشته باشم، از کودکی و جامعه و...هم فقط رنگ سبز برام رنگ تعریف شده باشه.
    باز هم این قدرت انتخاب رو دارم که اگر ازم پرسیدن به چه رنگی علاقه داری بگم مشکی.

    حق انتخاب در کنار نبوغ و تخیل و آفرینش گواهی کافی برای اختیار داشتن یک موجود زنده هست.
    Last edited by Motaharri; 08-02-2015 at 11:00.

  17. #130
    کاربر فعال انجمن علوم انسانی Motaharri's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2014
    پست ها
    279

    پيش فرض

    شما چرا فکر می کنید انسان می تونه بیشتر از آنچه در سیستم پردازشی مغزش است فعالیتی انجام بده؟

    هیچ تناقض منطقی یا فیزیکی بین نبوغ و تخیل و هنر و جبر وجود نداره چون همه این مفاهیم نسبی هستند و این ها مفاهیمی هستند که برای اکثریت سایرین جالب بوده اند و برای تولید این مفاهیم نیازی به وجود اختیار نیست (اگه فکر می کنید چنین تناقضی است خیلی واضح در چارچوب استدلالی بیان کنید).

    شما اول نشون بدید انسان اختیار داره، و اساس تئوری این اختیار چگونه است، بعد برسید به اینکه چه چیزی برش خدشه وارد می کنه یا خیر. تا وقتی ما نفهمیم شما چطور مدلی برای اختیار متصور هستید نمیشه بحث رو بطور جدی پیش برد.

    شما هم قدرت این رو ندارید که رنگی که هیچ وقت تجربه نکردید رو تصور کنید. همه رنگ هایی که شما می بینید در محدوده 390 تا 700 نانومتر است. شما نمی تونید رنگ مورد علاقه ای خارج از این بازه داشته باشید مثل کامپیوتری که براش تعریف نشده برای شما هم اون محدوده از رنگ ها تعریف نشده (در حالی که برای بعضی حیوانات شده).

    به جای "جمله خبری" ، لطفا برای فرمایشاتتون "دلیل" بیارید. توضیح بدید "چرا" چیزی که شما میگید صحیح است.
    اینکه انسان نتونه بیشتر از انچه در سیستم پردازشی مغزش هست فعالیتی انجام بده چه ارتباطی با جبر داره؟!!
    شما دلیل بیارید که با چه علم و منطقی نتیجه میگیرید معنی اختیار در چارچوب محدودیت ها یعنی جبر.

    درسته ساخت بناهایی که هیچ تجربه ای از اونها وجود نداشته، کشیدن تصاویری که نمونه مشابهی ازش نبوده و ... فعالیت های مغزیه.
    اما فعالیت جبری چطوری قادر به زایش و آفرینش هست؟

    مثل همین استدلال شما من میتونم بگم فعالیت جبری نباید قدرت خلق چیزی که تجربه ای ازش نبوده و پیش بینی نشده رو داشته باشه.
    اگر قادر به برقراری یکسری ارتباط بین پدیده های مختلف بدون برنامه ریزی قبلی باشه این دقیقا یعنی اختیار.


    برای اینکه زبان هم رو بهتر بفهمیم من میخوام فرق این دو جبر رو توضیح بدین:

    1- جبری که خروجی آن تماما پیش بینی شده و بر اساس الگوریتم تعریف شده است و اونوقت سئوال پیش میاد که این الگوریتم رو چه کسی نوشته؟

    2- جبری که خروجی آن تماما قابل پیش بینی نیست و الگوریتم های جدید آفریده میشن بدون اینکه دلیلی باشه این الگوریتم ها خلق بشن.
    مثل خلق موسیقی، خلق نمایش، خلق نوشته و بناها و ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •