تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 13 از 18 اولاول ... 391011121314151617 ... آخرآخر
نمايش نتايج 121 به 130 از 176

نام تاپيک: مسابقه شعر متناسب با عکس

  1. #121
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    پاییز آمدست که خود را ببارمت
    پاییز لفظ دیگر «من دوست دارمت»

    بر باد می‌دهم همه‌ی بود خویش را
    یعنی تو را ... به دست خودت می‌سپارمت !

    باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو
    وقتی که در میان خودم می‌فشارمت

    پایان تو رسیده گل کاغذی من
    حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

    اصرار می‌کنی که مرا زودتر بگو
    گاهی چنان سریع که جا می‌گذارمت

    پاییز من، عزیز غم‌انگیز برگ‌ریز
    یک روز می‌رسم ... و تو را می‌بهارمت !




    دکترمهدی ِموسوی

  2. 4 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #122
    داره خودمونی میشه Atefeh.N's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    149

    پيش فرض

    بویِ پاییز
    خفه ام کرده. . .

    دیگــر نفسـ.م بـالا نمــی آیــد . . .


    باری دیگر

    پاییز می آید و
    قدم زدن هایِ بی تــــــــــ.و
    در کوچه باغ هایِ تنهاییِ دلـ.م ...

    و شلوغ کردنِ برگ ها

    زیرِ قدم هایِ بی کسی ام...

    و سکوت شان


    در جاپایِ خالیِ قدم هایِ تـــــــــ.و ...

    منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


  4. 4 کاربر از Atefeh.N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #123
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    .
    .
    .


    آرام بگیریم
    از عشق بمیریم
    آنگاه به پاییز
    هر برگ که از شاخه ی جانم به کف باد روان است
    هر سال که از عمر من اید به سر انجام
    ببینم که به پاییز دو چشم تو هر آن برگ
    هر درد
    هر شور
    هر شعر
    از قلب من خسته جدا شد
    باد هوس ات برد
    آتش زد و خاکستر آن را به هوا ریخت
    من ، هیچ نگفتم
    جز آنکه سرودم
    پاییز دو چشم تو چه زیباست
    پاییز چه زیباست
    مهتاب زده تاج سر کاج
    پاشویه پر از برگ خزان دیده زرد است
    آن دختر همسایه لب نرده ایوان
    می خواند با ناله ی جانسوز
    خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
    هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است
    تا روی زمین بوسه زند بر لب برگی
    هر برگ که در روی زمین است ، به فکر است
    تا باز کند ناز و دود گوشه ی دنجی
    آنگاه بپیچند ، لب را به لب هم
    آنگاه بسایند تن را به تن هم
    آنگاه بمیرند
    تا باز پس از مرگ ، آرام نگیرند
    جاوید بمانند
    سر باز برون از بغل باغچه آرند
    آواز بخوانند
    پاییز چه زیباست
    من نیز بخوانم
    پاییز دو چشم تو چه زیباست
    چه زیباست



    "نصرت رحمانی"

  6. 4 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #124
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    با تشکر از پنج شرکت کننده‌ی این هفته

    برندگان این هفته:

    1- Atefeh.N
    2- Puneh.A
    3- part gah

    برنده ضمن قرار دادن تصویر این هفته‌ی مسابقه، توضیحی در رابطه با علت انتخاب این شعر بنویسند.

    ممنون


  8. 9 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #125
    داره خودمونی میشه Atefeh.N's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    پست ها
    149

    پيش فرض

    ممنون از دوستان

    به نظر من واژه ها و جمله هایی که توی شعر به کار رفته بود خیلی به حس و حال عکس نزدیک بود مثل : " شلوغ کردن برگ ها زیر قدم های بی کسی ام " ، و " جای پای خالی قدم های تو " با توجه به اینکه توی عکس فقط یک نفر بود . و ...

    این هم عکس انتخابی من






    ضميمه هاي کوچک ضميمه هاي کوچک lonelygirl.jpg  
    Last edited by Ahmad; 06-10-2012 at 21:36. دليل: قرار دادن عکس با ابعادی بزرگتر

  10. 8 کاربر از Atefeh.N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #126
    آخر فروم باز vahidhgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,035

    پيش فرض


    در چشمانم تنهایی ام را پنهان میکنم
    در دلم دلتنگی ام را
    در سکوتم حرفهای نگفته ام را
    در لبخندم غصه هایم را
    دل من چه خردسال است ، ساده مینگرد
    ساده می خندد ساده می پوشد
    دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است
    ساده می افتد
    ساده می شکند
    ساده می میرد


    شاعر : گمنام

  12. 4 کاربر از vahidhgh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #127
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    ممنون از عاطفه

    فقط یه نکته رو بگم و اون اینکه بهتره تا جایی که امکان داره تصویر با ابعاد کوچیک گذاشته نشه چون تشخیص جزئیات تصویر شاید کمی سخت بشه.

    به همین علت تصویری بزرگتر پیوست شد

    ممنون از همه


  14. 6 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #128
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    در گوشه اطاق
    چمدانم در انتظار من است
    چه چیز باید بردارم ....!؟
    لباس یا کتاب یا خاطره هائی که در ذهن روز های رفته ام مانده است...
    چه چیز آنجا که فرسنگ ها دور از تو خواهم بود
    بر اشتهای زنده ماندنم می افزاید...؟
    باید ساعتها بنشینم و به خاطر آورم
    چه چیز عذاب دل نگران ذهن مرا التیام می بخشید
    ..................
    ..................
    چمدانم پر از فراموشی است!


    حامد کمالی

  16. 3 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #129
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    بدلیل استقبال فراوانی که این هفته از مسابقه شد؛ مسابقه تا روز دوشنبه تمدید میشه.

    تنها دو نفر

  18. 4 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #130
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض


    یک جفت کفش

    چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش

    یک جفت گوشواره ی آبی

    یک جفت ...



    کشتی نوح است

    این چمدان که تو می بندی !



    بعد

    صدای در

    از پیراهنم گذشت

    از سینه ام گذشت

    از دیوار اتاقم گذشت

    از محله های قدیمی گذشت

    و کودکی ام را غمگین کرد.

    کودک بلند شد

    و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت

    او
    جفت را نمی فهمید

    تنها سوار شد

    آب ها به آینده می رفتند.



    همین جا دست بردم به شعر

    و زمان را

    مثل نخی نازک

    بیرون کشیدم از آن

    دانه های تسبیح ریختند :



    من ... تو

    کودکی ...



    ... قایق کاغذی

    نوح ...

    ... آینده

    ...



    تو را

    با کودکی ام

    بر قایق کاغذی سوار کردم و

    به دوردست فرستادم

    بعد با نوح

    در انتظار طوفان قدم زدیم




    گروس عبدالملکیان-قایق کاغذی


  20. 3 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •