پارادوکس زیبایی بود!
پارادوکس زیبایی بود!
شک دارم شما معنی پارادکس رو بدونید.
پارادوکس در منطق به حکم یا احکامی ظاهرا صحیح گفته میشود که منجر به تناقض میشوند یا با شهود مطابقت نمییابند. در عین حال به جملات متناقض و حتی مخالف که یک حقیقت واحد را بیان میکنند نیز پارادوکس میگویند.
ادعای شما مبنی بر پارادکس بودن جملات من تا وقتی دلیلی برای اون گفته نشه یک ادعای بدون اثبات است و طبیعتن نیازی به پاسخ نداره.
برخلاف آنچه بسیاری معتقدندکه این عقل است که انسان راهدایت می کند. آنچه انسان راهدایت می کند:دردهاونیازهای آن است.
ما همه از خدا فرار می کنیم، از ایمان داشتن فرار می کنیم، از با خدا بودن، از با ایمان بودن می ترسیم. اگر بگذاریم خدا ما را بگیرد، اون موقع هست که به آرامش می رسیم اون موقع به آزادی می رسیم.
در مورد اثبات خدا هم به نظر من اثبات خدا چه با عقل و چه با احساس امکان پذیر نیست اما از خیلی راه ها می توان به خدا رسید راه های رسیدن به خدا بی نهایت است اما با عقل محسوس نیست
*/اگه اعتراض کردین زیاد منتظر جواب نباشید چون شاید جواب ندم/*
با توجه به قانون بقای ماده و انرژی، غیر ممکن است جهان از نیستی بوجود آمده باشد. نظربه بیگ بنگ تمام ذرات جهان بعد از انفجار ماده ازلی اولیه می داند. در مرحله دوم تا چهارم شرح داده شده ذرات اتم گونه از کوارک ها و الکترون ها و پاد ذرههای تشکیل شده است و خود این ذرات تشکیل دهنده ماده ازلی اند.
از جمله ايراداتى كه گاهى از طرف مادى ها به خداپرستان گرفته مى شود مسئله «ابداع» است.
گرچه اين ايراد چندان جنبه علمى و منظقى ندارد، ولى در صورت و لباس علمى بيان شده و از نظر تبليغى مؤثر است.
آنها مى گويند: «بنابر عقيده الهيّين، عالم حادث است و از عدم به وجود آمده است، ما سئوال مى كنيم كه: مگر مى شود عدم، منشأ وجود چيزى شود؟
عدم چيزى نيست تا علت وجود گردد، با آنكه در جاى خود ثابت شده است كه ممكن نيست نقيض شىء صفت شىء باشد; از طرفى همه مى دانيم كه وجود و عدم، نقيض يكديگرند.
پس چگونه ممكن است« عدم» علت «وجود» باشد؟ و به عبارت ساده تر:
شما خداپرستان معتقديد كه: عالم، حادث است و از نيستى به هستى آمده است. مگر ممكن است نيستى، منشأ و اصل هستى باشد؟!»
و نيز اضافه مى كنند: «بايد هر حادثى در زمان و مكان واقع شود. آيا قبل از عالم مى توان زمان و مكانى فرض نمود تا ظرف پيدايش عالم باشد؟ بنابراين بايد گفت: عالم، قديم و ازلى است (همواره بوده و هست) و بديهى است كه چنين چيزى احتياج به سبب و علتى ندارد.»
پاسخ: اين ايراد از دو قسمت تشكيل يافته است:
الف: چگونه عدم، منشأ وجود مى شود؟
ب: اگر عالم، حادث باشد، محتاج به زمان و مكان است و قبل از وجود آن، زمان و مكانى نبوده.
لازم است به هر دو قسمت به طور جداگانه جواب داده شود، اما قسمت اول از چند جهت قابل بحث است:
1. قبل از هر چيز بايد دانست كه مادى ها نيز از اين اشكال مصون نبوده و اين ايراد به خود آنها هم وارد است.
توضيح اين كه: مادى ها معتقدند كه: ماده عالم، قديم و ازلى است، ولى دائماً در تغيير و تحول بوده و از صورتى به صورت ديگر در آمده است. تا آنجا كه مى گويند: ماده عالم از ازل تا به حال، نه چيزى از آن كم شده و نه بر آن افزوده گرديده است و تمام تغييرات و تحولات در صورت آن بوده است.
بنابراين صورت فعلى موجودات جهان و همچنين صورت هاى قبل از آن همه حادث هستند، زيرا هر كدام در گذشته، عدم بوده و يكى پس از ديگرى وجود پيدا كرده است. به همين جهت عين اين اشكال در مورد «صورت موجودات» كه به عقيده خود آنها حادث است، متوجه خودشان مى شود، زيرا صورت و كيفيّت هم به نوبه خود وجود دارد، حتماً بايد گفت از عدم به وجود آمده است، يعنى همان ايرادى كه آنها در مورد وجود «ماده» به خداپرستان مى گيرند در «صورت» متوجه خود آنها مى شود. بهتر آنست كه اين مطلب با يك مثال ساده كاملا روشن شود.
فرض كنيد قلم را به دست گرفته و نامه اى به دوست صميمى خود نوشتيم يا تصويرى از فلان منظره زيباى بهارى، روى كاغذ رسم كرديم; مادى مى گويد: «ماده اين مركب و كاغذ، ازلى و قديم است.» ولى نمى تواند صورت و شكلى را كه قبلا اثرى از آن بر صفحه كاغذ نبوده و توسط حركات دست ما انجام گرفته، ازلى و قديم بداند; خواه ناخواه آن را حادث مى داند.
در اينجا نوبت ماست كه بگوييم: اين صورت و شكل كه به عقيده شما حادث است، چگونه از عدم به وجود آمده؟ مگر عدم مى تواند منشأ وجود باشد؟
هر چه آقايان مادى ها توانستند به اين ايراد (در مورد كيفيات و صور موجودات) جواب دهند، ما هم در ماده عالم، آن را تكرار مى كنيم و چنانچه نتوانستند جوابى براى اين اشكال تهيه كنند، حق ندارند بگويند: «اين اشكال از نظر مكتب الهيين لاينحل و از نظر مكتب مادى ها قابل حل است.»
2. اگر اندكى در اشكال مزبور توجه كنيم در مى يابيم كه اين اشكال از اينجا پيدا شده كه كلمه «از» كه در اينجا استعمال شده به همان معنى است كه در جمله هاى «خانه را از آجر و سنگ و گل، كاغذ از چوب و پنبه، ميز را از چوب و لباس را از پشم و پنبه مى سازند» استعمال مى شود; يعنى همان طورى كه در اين گونه موارد، كلمه «از» به معنى «عليت مادى و منشأ اصلى يك موجود» به كار مى رود، در جمله «عالم از عدم به وجود آمده» نيز به همين معنى به كار برده شده است. در حالى كه در اينجا اين معنى منظور نبوده و در علت مادى استعمال نشده است، بلكه مراد آن است كه عالم قبلا وجود نداشت و سپس موجود شد و به عبارت ديگر: اين كلمه براى فهماندن معنى «حدوث عالم» به كار برده مى شود نه آن كه مقصود آن باشد كه «عدم، منشأ مادى عالم» است.
و اگر بخواهيم اين مطلب را با اصطلاحات فلسفى ادا كنيم مى گوييم:
هر موجودى از موجودات ممكن «آن كه از ذات خود، هستى ندارد.» داراى دو جنبه «ماهيّت و وجود» است.
ماهيّت: عبارت است از همان معنى اعتبارى كه نسبت آن به وجود و عدم مساوى است، يعنى ممكن است لباس وجود به خود بپوشد و موجود شود و ممكن است معدوم فرض شود و به عبارت ديگر: ماهيت، همان قدر مشتركى است كه از ملاحظه حالت وجود و عدم شئى و مقايسه آن دو با يكديگر انتزاع مى شود، يعنى هنگامى كه ما چيزى را با حالت وجود و عدم در نظر گرفتيم، قدر مشترك بين اين دو حالت همان ماهيت است، مثلا: مى گوييم: در گذشته اين درخت نبود و فعلا هست.
قبلا فلان شخص وجود نداشت و حالا وجود دارد. در اينجا آنچه را كه ما در دو حالت وجود و عدم قرار داده و نسبت آنها را به آن مى دهيم، همان ماهيت است.
بنابراين معنى عبارت: «خداوند، عالم را از عدم به وجود آورده است.» آن است كه: ماهيت عالم را پس از آنكه معدوم بود، موجود كرد و به عبارت ديگر: ماهيت را از حال عدم به حال وجود آورد. (دقت كنيد)
و به اين ترتيب پاسخ سؤال روشن مى گردد.
وقتی بینش وسطح فکر جامعه مبتذل است، مذهبی وغیرمذهبی،روشنفکرومرتجع،ع الم وجاهلش فرقی نمی کند.
Last edited by a@s; 28-03-2010 at 14:56.
کار وتلاش نیاز اساسی جامعه وجوان امروز ماست.
بکوشیم درکنار هم حرکت کنیم تا انسان نو،اندیشه نو ویک نسل نو در ایران بسازیم. بازگشت به خویش، تحمل وشجاعت وازخودگذشتگی وصبر می خواهد.
جزایمان راستین هیچ نیرویی نمیتواند انسان رابه کاروتلاش برانگیزد.
تلاش برای نان وآسایش مردم،زاییده نان پرستی وآسایش پرستی نیست، زاییده ایمان حقیقی ست.
دغدغه نان وآسایش دیگران راداشتن،دغدغه نان وآسایش رادرخویش کشتن است.
نظرتون درباره فلسفه شوپنهاور چيه؟
دوستان من رشتم انسانی و فلسفه نیست ولی علاقه ی زیادی به فلسفه و فیزیک دارم و مایلم در بحثاتون شرکت کنم
دوست عزیز این کاملآ اشتباه و این حرف رو فیزیک کوانتوم کم کم داره حذف میکنه و تغییر میده
همه چیز فقط از یک چیز واحد تشکیل شده
از یک چیز و اون نرژی هست
انرژی از بین نمیره و انرژی هیچ وقت ساکن نیست
و...
حتی به نظر میاد خداوند هم انرژی تشکیل شده باشه
---------- Post added at 12:29 AM ---------- Previous post was at 12:25 AM ----------
به نظر من بعضی از حرفاش...کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نظری ندارم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)