سلام سلام...
سلام زويي عزيز
نه جا نموندي وقت هست
با اجازه مقادیری سوال بپرسم...
خواهش مي کنم بفرماييد
1.یکم در مورد تناسخ برامون بگو....
تناسخ يعني ما ميايم يک دوره زندگي مي کنيم و ميميريم و دوباره وقتي وقتش شد با توجه به زندگي گذشته و پيدا کردن يا نکردن رسالتمون در حالت جديدي وارد دنيا ميشيم با رسالتي جديد.البته اصلا مشخص نيست که در زندگي بعدي انسان باشيم يا حيوان يا گياه.اين چرخه انقدر ادامه پيدا مي کنه تا به کمال برسيم و جزئي از کمال مطلق يا منبع اصلي انرژي بشيم و ديگر بازگشتي نخواهد بود.زندگيهاي گذشته را ميشه با هيبنوتيزم خيلي خيلي عميق ديد.
2.نظرت راجع به ذن چیه...؟! و آیا تو زندگی تو تاثیری هم داشته...؟!
ذن يکي از جالبترين مکاتبي هست که در موردش مطالعه کردم.البته نميشه گفت دقيقا يک مکتب هست يا يک آيين.ذن از ريشهاش برميگرده به بوديسم و همينطور مقداري از آيين تائو رو هم در خودش داره.ولي يک تفاوت با هر دوي اين آيين داره.همونطور که مي دوني بوديسم آييني آشماني و فرا زميني هست و تائو آييني کاملا زميني.حال ذن يک چيزي بين اين دوتا هست ولي پيچيدگيهاي اين دو رو نداره پس بنابرين خيلي زيباست و جذاب.
نظر خود من در مورد ذن اين است که وقتي واردش ميشي به مسائلي بر ميخوري که از سادگيش تعجب ميکني.ولي همون مطلب ساده را با دقت بهش نگاه کني و موشکافي کني ميبيني چقدر حرف و نکته درش هست.
تاثير تو زندگي من 100% داشته چون حداقل ازش ياد گرفتم که سادهترين چيزها در زندگي يک درس هست و ميشه با همون موضوع ساده به نکات خيلي پيچجيده زندگي رسيد.
3. کمال رو چی تعریف می کنی...؟!
کمال اصلا بطور قطعي قابل تعريف نيست.براي هر کسي فرق ميکنه و خودش ميتونه متوجه اون نقطه بشه که به کمال رسيده.ميدوني چيزي نيست که بگيم با علم زياد به دست مياد يا اينکه من از صبح بشينم نيايش کنم تا به کمال برسم.به نظر من وقتي کسي به کمال ميرسه که ساده زيستن رو ياد بگيره و سطح توقع رو به صفر برسونه و عشق رو فقط عشق الهي بدونه.البته اين ساده زيستن منظورم از دنيا بريدن نيست.احتمالا ميدوني در آيين هندو مرحلهاي دارن به اسم اشراق که همون کمال هست.حالا اوشو يک کتاب داره به اسم: « آه اين».در اين کتاب اينطوري تفسير ميکنه که وقتي به اشراق ميرسي فقط ميگي آه اين بود.يعني به همين سادگيه نه چيزي که براش خودکشي کنيم چون اگر دنبالش بري بهش نميرسي.
4.از کی به عرفان علاقه مند شدی و مباحثش رو به طور جدی دنبال کردی و چرا..؟!
عرفان رو خيلي زياد از دوران دبيرستان ميشنيدم ولي نميدونستم چيه.تقريبا 6 يا 7 سال پيش بود وقتي 20 سالم بود وارد مباحثش شدم.همه چي هم از مولانا و ديوان شمس شروع شد.انقدر بهش علامند شدم که ديگه ولش نکردم و همچنان در حال مطالعه هستم ولي همونطور که قبلا هم گفتم صرفا دنبال عرفان اسلامي نرفتم و دنبال بيشتر عرفانها رفتم و مطالعه کردم از عرفان شرق تا آمريکاي جنوبي.ممکنه در طرز بيان و عقايد با هم متفاوت باشن ولي حرف آخر همه يکي هست.
و اينکه چرا دنبالش کردم چون اين مبحث يک مبحث حسي هست و به دل ربط داره و من هم کلا اينطوريم و واقعا برام درس زندگي بوده و خيلي جاها به دادم رسيده.
5.میونه ات با نقاشی چه طوره...؟!
خودم که در حد صفر نقاشي بلدم و يک خط نميتونم صاف بکشم ولي نقاشي دوست ميدارم و واقعا از بعضياش لذت ميبرم.نميدونم چرا ولي از کوبيسم خيلي خوشم مياد.
6.بهترین و کارآمد ترین راه یاد گیری زبان به نظرت چیه...؟!
بهترين و کارآمدترين که اينه که بري تو يک کشوري که به همون زبوني که ميخواي ياد بگيري صحبت کنن.انقدر زود يادميگيري که خودت باورت نشه.اما اگر اين شرايط رو نداشته باشي اولش قرار گرفتن در کلاس و مهمتر از اون صحبت کردن و قرار گرفتن در جحايي که مجبور باشي صحبت کني و بشنوي.
7.مهمترین بخش برای یادگیری زبان به نظرت چیه و چرا..؟!
به نظر من مهمترين بخش مکالمه هست چون بيشتر از بقيه کاربرد داره البته اگر نخواي مترجمي کار کني.براي مکالمه هم يکي دامنه لغاتي که بلدي بايد وسيع باشه يکي هم اينکه بتوني جمله بنديه درست انجام بدي.
البته اين نظر من هست که مکالمه مهمترين بخشه.
8.نظرت راجع به شعر سپید چیه...؟!
تو پست قبليم گفتم من اصلا ميونهاي با شعر نو ندارم و فقط اشعار و ادبيات کهن رو مي خونم براي همين نمي تونم در اين مورد جوابي بدم چون واقعا نميدونم چيه.
9.هیچ الگویی توی زندگیت داری که بخوای مثل اون باشی...؟!
راستش رو بخواي نه.ترجيح ميدم خودم باشم و هميني هم که هستم رو دوست دارم و هيچوقت دلم نخواسته مثل ديگري باشم.ممکنه از لحاظ سطح علمي دوست داشته باشم مثل خيليها باشم ولي در موارد ديگه اصلا دوست ندارم.
10.چه چیز باعث شده توی فوروم فعالیت داشته باشی...؟!
از خيلي قديم وارد فرومها شدم.مدتها هم خودم فروم داشتم.البته اين موضوع ماله 4 سال پيشه.
اون موقع صرفا براي بدست آوردن اطلاعات در فروم بودم واينکه هميشه دوست داشتم و دارم که اطلاعات هرچند ناچيزم رو در اختيار بقيه قرار بدم.
الان که فقط در اينجا فعالم به دو دليل هست يکي همين دليل بالا يعني تبادل اطلاعات.يکي هم اينکه من چون فقط در دنياي مجازي زندگي ميکنم بهترين دوستام رو از همين انجمن دارم پس ميام که به غير از اطلاعات با دوستام هم صحبتي داشته باشم.
11. نظرت راجع به رابطه شمس و مولانا چیه...؟!
اين رابطه يک پيچيدگيه خاص خودش رو داره.شمس مدتها دنبال کسي بود که حرفهايش رو بفهمد و بتونه نقش معشوق داشته باشه و شمس عشق الهي رو درک کنه.بعد از ساهل به مولانا ميرسه و اون حس رو در مولانا ميبينه.پس الان شمس عاشق الهي و مولانا معشوق الهي شد.
از طرفي شمس با همون سوال اوليه آتشي در جان مولانا ميندازه که مولانا ترک همه چيز کرده و فقط شمس رو ميبينه.اين موضوع ادامه پيدا ميکنه و اينجا رابطه برعکس قبلي هم حاکم ميشه يعني مولانا عاشق الهي و شمس معشوق الهي.
يکي از نادرترين روابط که هر دو طرف رو به کمال رسوند.
در خدمتم
کد:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
نميتونم بگم کسي تاثير مستقيم روم گذاشته باشه چون کلا با تمام اطرافيانم دنيام فرق داره.ولي از پدر بزرگم(پدري)خيلي تاثير گرفتم و به جرات ميتونم بگم تنها کسي بود که وقت فوت شد بيش از حد ناراحت شدم.يکسري از طرز تفکراتم از پدر بزرگم بهم رسيده.
خب امیدوارم سوالا تکراری نباشه...
اصلا تکراري نداشت
سپاسگزارم