نواب صفوي كه اصلا به اين جور نقشا نمي خوره..... توي فيلم ابراهيم خليل ا ....نقش حضرت ابراهيم فوق العاده باور پذير بود...ولي اسماعيل با بيني عمل كرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!نگين لطفا كه نقش حضرت يوسف رو اون بازي كنه....
نواب صفوي كه اصلا به اين جور نقشا نمي خوره..... توي فيلم ابراهيم خليل ا ....نقش حضرت ابراهيم فوق العاده باور پذير بود...ولي اسماعيل با بيني عمل كرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!نگين لطفا كه نقش حضرت يوسف رو اون بازي كنه....
پوتیفار که فرعون نیست دومین شخصیت مهم مصره و انسان خوبی هم بودهسریال خوبیه .ولی مگه فراعنه ظالم نبودن پس چرا توی فیلم اینو منعکس نکردن ؟و بلعکس!!
در رابطه به نقش جوانی های حضرت یوسف
به نظر من حامد کمیلی کیس خوبی بود اگر انتخاب میشد(همون الیاس)
از نظر من زندگانی از همه بهتره الآنم نقش حضرت سلیمون رو بازی می کنه .
این پروژه عظیمی که میگین همین یوسف منظورتونه ؟ شوخی نکن برادر ... ما توی این فیلم همه چی دیدیم به جز عظمتا ! ضمن این که پروژه ی عظیمی که میگید داره در قالب یه سریال تلویزیونی پخش میشه برای عام مردم . قیاسم کاملا درست بوده عزیز ...مورد نرگس مقدس هم بگم که ما داریم در مورد یک سریال تاریخی (پروژه ی عظیم) صحبت میکنیم شما با یه سریال تلوزیونی عامه پسند مقایسه اش میکنی؟
چشم ... نمیگیم دیگه !نواب صفوي كه اصلا به اين جور نقشا نمي خوره..... توي فيلم ابراهيم خليل ا ....نقش حضرت ابراهيم فوق العاده باور پذير بود...ولي اسماعيل با بيني عمل كرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!نگين لطفا كه نقش حضرت يوسف رو اون بازي كنه....![]()
درسته تو تورات خیلی تحریفها وجود داره ولی پشت نسبت دادن افسانه به قرآن دلیل محکمی وجود نداره.
بعضی جاها هم تاریخ نمیتونه نقل کنه مثل داستان حضرت آدم و ناچاراً وحی اون رو باید نقل کنه. یا مثلاً داستان کشتی حضرت نوح که اخیراً هم بقایایی ازش پیدا شده بود.
جالبه تو قرآن اومده خیلی ها به قرآن میگن افسانه (اساطیر الاولین) و جوابشون رو هم داده ( لطفاً برداشت بد نکنید منظور بدی ندارم فقط برای یادآوری گفتم)
همچنین تو آیه 102 سوره یوسف پس از اتمام داستان حضرت یوسف میگه این از اخبار غیـبی بود که ما به تو(پیامبر) وحی کردیم یعنی قبلاً با این جزئیات در هیچ کجا آورده نشده. (و در مورد کشتی حضرت نوح هم همین رو میگه)
در رابطه با پی نوشت شما :
خیلی جالبه که به کتابی یونانی که مهد اسطوره سازی و افسانه پردازیه اشاره کردین ( اونم که میدونیم خیلی پرت و غلطه و حضرت عیسی خودش دین مجزایی داشته نه اینکه خودش یهودی باشه) ولی به کتابهای پیامبران الهی نه و اون رو افسانه میگین.
امیدوارم این پستم رو بعنوان یک تذکر برداشت کنین نه توهین .
در ضمن اینم بگم این پست من قسمتهایی از پست شما رو تأیید می کنه.( مثل قسمتهایی که گفتین داستان برخی از پیامبران فقط در کتب آسمانی اومده)
اما در مورد سریال:
زیادی داره کش پیدا می کنه،انگار همه وایستادن تا بازیگر نقش حضرت یوسف یه کرامتی ، چیزی نشون بده همه هم به به و چه چه بگن. به نظر من به جز قسمتهای مهمی که در کتابهای تاریخی اومده بقیش اضافی و تمجید بیش از اندازه است که دل آدمو می زنه.
Last edited by Inter; 14-09-2008 at 17:42.
سلحشور کارای عالی رو می سازه
واقعا سریال خوبی
راستی مگه فیلمی که برای عام مردم پخش میشه فیلم بدیه؟
مگه بقیه که خاصن چی میبینن؟
بنظرم ساخته بود و حالا تموم شده !
چون "فیلمی" گفتید (نکره است) ، پس میتونه بد هم باشه ، فیلم یوسف پیامبر کمی اغراغ داره ولی برای اطلاع عام خوبه و اصلا خوبه (از لحاظ نوع فیلم (معنوی بودن))واقعا سریال خوبی
راستی مگه فیلمی که برای عام مردم پخش میشه فیلم بدیه؟
بقیه که خاصن چیزهای خاصی رو میبینند که عام نمی بینند !مگه بقیه که خاصن چی میبینن؟![]()
Last edited by Gahir; 14-09-2008 at 18:09.
بابا بعضی از دوستان هم دیگه دارن کم لطفی میکنن
اون یکی رفیقمون که میاد میگه توی جمهوری اسلامی بیان کتایون ریاحی رو بدون حجاب نشون بدن که توی تاریخ مصر تحریف نشه
یکی دیگه میاد میگه که حضرت جبرییل یا عزراییل رو نشون ندن ( خب پس اونجا هایی که وحی میشه باید چی نشون بدن ؟ )
ولی خب من خودم قبول دارم که نوع دیالوگ ها یه مقدار ضعیفه
اما به هر حال بین فیلم هایی که توی ایران ساخته میشن ( بدون مقایسه با آثار خارجی ) فیلم خوبیه
اینم یه نقد از این سریال که تقریباً حرف دل خیلی هارو زده:
پيش از اين بارها به ضرورت ساخت فيلمها و سريالهاي تاريخي ديني و به طور مشخص مربوط به زندگي پيامبران و شخصيتهاي تاريخ اسلام و ديگر اديان اشاره شده است. به علاوه با توجه به منابع ديني و قصص قرآن درباره قابليتهاي دراماتيكي فوقالعاده اين قصهها و نياز به نگاه تخصصي آنها، بحثهاي كارشناسانه صورت گرفته است. سينماي جهان و در رأس آنها سينماي آمريكا بخشي از موفقيتهاي تجاري و هنري خود را مرهون توجه به همين قصهها و دستمايههاست. با نگاهي گذرا به شماري از نمونههاي موفق اين ژانر و استقبال جهاني از آنها، ميزان علاقه و استقبال از اين ژانر را درمييابيم. هر چند در ساخت پارهاي از اين فيلمها، رنديها و تحريفهايي هم واقع شده است، اما به صورت جرياني، ميتوان اين رويكرد را تا حدود زياد، يكي از نكات مثبت سينماي جهان ارزيابي كرد؛ براي مثال، فيلم محمد رسولالله ساخته مصطفي العقاد، فيلمساز مصريتبار هاليوودي، يكي از نمونههاي موفق، جذاب و پرمخاطب اين نمونه سينماست. نمايش ساليان متوالي اين فيلم در ايران نشان داد مخاطبان ايراني علاقه بسياري به اينگونه فيلمها دارند. عيسيابن مريم، ساخته زفيره لي، فيلمساز ايتاليايي، نمونه موفق ديگري در اين خصوص است.
در سينماي ايران نيز از ديرباز چنين گرايشي به صورت بالقوه وجود داشته است. اتفاقا بر پايه زندگي و داستان يوسف در سالهاي پيش از انقلاب، فيلمي با همين نام ساخته شد كه به رغم كيفيت نازل، استقبال نسبي خوبي از آن شد. پس از انقلاب اين رويكرد با جديت بيشتري دنبال شد، اما در عمل آنچه تاكنون حاصل شده، توفيق چنداني نداشته است. نمونه سرراست اين ناكامي را ميتوان همين سريال يوسف پيامبر دانست كه در حال پخش از شبكه اول است.
پيش از اين نيز تجربه ساخت چند فيلم در اين ژانر و توفيق نيافتن در گيشه و استقبال نشدن از آن، ضعفهاي موجود در اين ژانر را به رخ كشيد. اين كه چرا در اين رويكرد به جز يكي، دو مورد توفيقي حاصل نشده، به دلايل پنهان و آشكاري برميگردد كه بايد در مجال و فرصت مقتضي به آنها پرداخت. اين در حالي است كه ظاهرا به تناسب امكانات مالي و ابزاري موجود از هيچ كمكي در اين زمينه دريغ نشده است.
براي مثال، ساخت همين سريال يوسف پيامبر چند سال به طول انجاميده و براي ساخت آن حتي يك شهرك سينمايي نيز راهاندازي شده است. در كنار اين امكانات، اشاره به اين مهم كه داستان يوسف في نفسه، يكي از دراماتيكترين قصههاي قرآني است و اين قابليت تا آنجا بوده كه حتي غير مسلمانها نيز اقدام به ساخت آن نمودهاند، خالي از لطف نيست.
اگر قرار باشد اين داستان را سواي يك داستان قرآني و صرفا از ديد كارشناسي، بررسي كنيم، اذعان خواهيم نمود كه فراز و فرودهاي اين قصه به تنهايي، همه ژانرهاي موجود سينمايي را يك جا در خود ممزوج كرده است. قابليتهاي دراماتيك اين داستان، به گونهاي است كه هر فيلمسازي به فراخور علاقهاي كه به ژانرها دارد، ميتواند از زاويه مورد علاقهاش فيلم خود را روايت كند. دلبستگي زليخا به يوسف، خيانت برادران به يوسف، اتهام خيانت يوسف و محاكمه او كه به نوعي تبديل به يك ژانر معمايي و پليسي و اثبات بيگناهي يوسف ميشود، داستان فراق يعقوب و به چاه انداختن يوسف، رسيدن يوسف از بردگي به عزيز مصر شدن، و...، و دهها داستان فرعي و موازي ديگر در بطن اين قصه قرآني حجم و قابليتهاي گسترده اين روايت را مورد تأكيد قرار ميدهد. ظاهر داستان در نگاه اول به شدت براي هر فيلمسازي فريبنده و جذاب است. با اين توضيح كه به دليل قابليتهاي مورد اشاره و تراكم حوادث و جذابيتهاي روايي اين توهم را ايجاد ميكند كه نفس تدوين اين رخدادها به خودي خود ميتواند اثر قابل تضميني از آب درآورد، اما واقعيت اين است كه بر خلاف اين توهم، ساخت فيلم و يا سريالي به تأثير و برگرفته از اين قصه، آنگونه كه عناصر اوليه قصه به چشم ميآورد، كار سادهاي نيست، اما اثبات اين ادعا به گمانم كار بسيار سادهاي باشد و اتفاقا اين بحث را به بهانه پخش سريال يوسف پيامبر پيش كشيده و اميدوارم به رغم همه احترام و ارزشي كه براي نفس اقدام سازنده قايلم، بدون لحاظ جنبههاي فرامتني و حاشيهاي و صرفا از دريچه يك كار تخصصي و هنري براي دريافت حرف اصلي و عدم توفيق سريال سعه صدر و حوصله كافي به خرج دهيم.
شايد يكي از مشكلات اين سريالها در مرحله ارزشگذاري و داوري، قداست و ارزشهاي ذاتي و نهفته آنها باشد. اين محذوريتها شايد باعث ميشود جز ستايش كردنهاي بي رويه و مداوم و بعضا بي پشتوانه و بي دليل كاري از دستمان بر نيايد، اما بياييم دستكم براي يك بار به چنين آثاري ـ فارغ از اين كه چه منشأ و هدفي را هرچند مقدس و ارزشمند دنبال ميكنند و شايد بهسبب همين ارزشهاي ذاتيشان و براي اينكه از لوث شدن آنها جلوگيري كنيم ـ واقع بينانه و عاقلانه بنگريم. به گمانم عدم استقبال پيشبيني شده از اين سريال به حد كافي ما را متقاعد كرده باشد كه انگار يك جاي كار ميلنگد، وگرنه دليلي ندارد داستان جذاب، گيرا و پركششي مثل يوسف كه به خودي خود، برانگيزاننده و كنشگر است، تا اين ميزان مهجور و كم مخاطب باشد. شايد اين ادعا كه هر اثر كم مخاطبي الزاما به معناي ضعيف بودن آن نيست، درست نباشد، اما به هر حال نميتوان از كنار اين فاكتور بيتوجه گذشت؛ آن هم وقتي كه خودمان اذعان ميداريم بخشي از توفيق و موفقيت يك اثر هنري را ميزان استقبال عمومي از آن تعيين ميكند. گو اينكه تلويزيون ادعا ميكند سريال يوسف يكي از پربينندهترين سريالهاي روي آنتن است، ولي به گمانم نفس اين ادعا خودش ميتواند دليلي براي برآورده نشدن توقعات دستاندركاران سريال از ميزان موفقيت آن باشد.
دلايل توفيق نيافتن اين سريال را ميتوان رديف كرد و درباره هر كدامشان با معيارهاي مورد اجماع و توافق سخن گفت؛ بنابراين، دليلي نميبينيم كه براي اين مكاشفه و بحث به فاكتورهاي فرامتني ارجاع دهيم و از چيزي جز دانش و توانمان هزينه كنيم. اين امر كمك خواهد كرد تا در گامهاي بعدي اينچنيني واقعبينانه و عالمانه گام برداريم و دلمان را به پارهاي فاكتورهاي غير حرفهاي خوش نكنيم. واقعيت اين است كه براي ساخت اين سريال بر پايه اطلاعات ارايه شده از هيچ امكان ـ چه مالي و چه انساني ـ دريغ نشده است. صرف هفت سال زمان، ساخت يك شهرك سينمايي، استفاده از بازيگران حرفهاي و از عوامل فني نسبتا حرفهاي و در رآس آنها قرار گرفتن فيلمسازي كه به شهادت آثارش در زمره يكي از متعهدترين و ارزشيترين فيلمسازان بعد از انقلاب و تربيت شده مكتب انقلاب اسلامي است، فاكتورهاي قابل اعتنايي به شمار ميرود.
مضاف بر اينكه ارادت و خلوص و تعبد و عشق هم چاشني ساخت اين سريال بوده و ظاهرا هيچ كم و كسري نداشته است. شايد پيش از نمايش قسمتهاي اوليه سريال، دريافت اين اطلاعات ميتوانست انگيزه كافي براي ديدن آن فراهم كند، اما حقيقت اين است كه با پخش نخستين قسمت سريال، درمييابيم كه انتظارهاي اوليه از چنين پروژه بزرگي برآورده نشده و متأسفانه اين حس با پخش قسمتهاي ديگر آن همچنان باقي مانده است. ميخواهم بدون ارجاع به خود سريال، صرفا با مقايسه آن با يك نمونه تاريخي ـ شخصيتي يعني سريال امام علي(ع) به طريق حسي، مخاطبان اين دو سريال را به داوري درباره كشش و جذابيت اين دو سريال ارجاع بدهم. اين در حالي است كه داستان يوسف، اساسا با يك سناريوي دستنويس قابل مقايسه نيست. به لحاظ حسي به راحتي ميتوان تفاوتهاي كيفي ميان اين دو اثر را درك كرد. شايد مخاطبان عام نتوانند به صورت مدون و كلاسيك ارزشهاي كيفي سريال امام علي را توضيح دهند، اما ديدن چندين و چندباره سريال و آن هم با اشتياق و علاقهمندي و بعضا ولع، نشان ميدهد كه سريال داراي فاكتورها و مواردي است كه به خودي خود، مخاطب را بي توجه به اينكه آن را چندين بار ديده، پاي گيرنده بنشاند. حالا ميخواهم با ملاك قرار دادن سليقه و فهم همين مخاطبان عادي به مقايسه و داوري آنها درباره اين دو سريال بپردازم. به همين دليل، بيشترين استنادم به داوري و اظهارنظرهاي مخاطبان اين سريال است تا در نظر گرفتن فهم خواص و داوريهاي كارشناسانه كه آن هم در جاي خود محفوظ و قابل طرح است.
برخي بينندگان سريال يوسف پيامبر در اظهار نظرشان درباره اين سريال تكيه كلامي دارند با اين مضمون كه سريال يه جوريه! اين داوري را دستكم از زبان چندين مخاطب عام سريال شنيدهام. اينگونه اظهار نظر ظاهرا هيچ بار علمي و كارشناسانهاي به دنبال ندارد، اما از شما چه پنهان كه در پايان اگر توفيق و مهارت باز كردن اين استباط را براي من و شما داشته باشند، دقيقا به همان مواردي اشاره ميكنند كه منتقدان و كارشناسان خبره مورد استناد قرار ميدهند. تعبير «يه جوريه»، در واقع اشاره آشكاري است به اين كه مخاطب ما، فضاي سريال را باور نكرده است؛ بر اين معنا دلالت دارد كه مخاطب با آدمها، فضا، روابط، رخدادها، و... عجين نشده است؛ به اين معناست كه او توانسته فاصله يك نمايش را با واقعيت مجازي رو به روي خود به وضوح احساس كند و به اصطلاح تصنعي بودن مناسبات را بفهمد. براي مثال، ميتوان به نوع ديالوگ نويسي و دايره واژگاني و جنس ديالوگها اشاره كرد. يك بيننده به اين مشكل به طور شفافتري اشاره ميكرد به اين شكل كه ميپرسيد: آيا آدمهاي آن دوران واقعا اينطوري با هم حرف ميزدهاند؟ يا مثلا يكي ديگر به جنس روابط اشاره ميكرد و ميپرسيد: اين روابط و گفتمانها بر پايه چه الگويي برگزيده شده است؟ ميگفت: مثل اين است كه اين آدمها و روابطشان كاملا متعلق به همين زمانهاي دور و بر ماست و بعضا آدمهاي خبرهتر كه با قواعد نگارش و حرف زدن محاوره آشنايي داشتند، حتي غلطهاي نگارشي و گرامري به متن ميگرفتند. همين قضاوت به نوعي مشمول فضا و لوكيشن سريال هم ميشد. آيا معناي لوكشين به همين پايان مييابد كه چندين خانه گلي متراكم بسازيم و چند رأس گوسفند به آن اضافه كنيم و در نهايت يك روستاي دورافتاده را بازسازي كنيم. و حتي آنقدر فضاسازي را دست كم بگيريم و با آن شتابزده برخورد كنيم كه منشي صحنه يادش برود براي خطوط چرخ ماشينهاي روي جاده فكري بكند! و مهمتر اينكه نتواند تشخيص دهد اين جاده در واقع نمايه و نشانه رفتوآمد در عصر حاضر است، ولو دريك روستاي دورافتاده.
آيا اين ميزان سادهانگاري در طراحي صحنهها واقعا ميتوانند يك دوره تاريخي را نمايندگي كنند؟ فضا و گفتمان در ساخت آثار تاريخي دو فاكتور بصري و شنيداري مهم و كليدي هستند. در واقع، ظرف رويدادها هستند. اگر مخاطب اين ظرف يا فضا را باور نكند، مظروف و محتواي آن را نيز باور نخواهد كرد. مشكل اوليه سريال در متقاعد نشدن مخاطب به اين ظرف يا فضا و يا در اصطلاح عالمانهترش اتمسفر است. او شايد هيچ الگوي ذهني مشخصي هم براي داورياش نداشته باشد، اما حسش به او دروغ نميگويد. همانگونه كه وقتي محمد رسول الله و يا امام علي را ميبيند بدون ارجاع ذهني به الگوهاي مشخصي ميتواند خودش را نسبت به فضا و مكان و بعد هم تعاملها و روابط و جنس حرفها و لحن و دايره واژگاني متقاعد كند و سرانجام ارتباط بگيرد.
اين توضيحات در واقع مكمل و مترادف آن تعبير عوامانه يعني «يك جوريه» براي سريال يوسف پيامبر است. مخاطب با زبان بي زباني ميگويد فضا و آدمها و مراودات و گفتمان و روابطشان را باور نكرده است. اين مشكلها و ضعفها وقتي دوچندان ميشود كه بازيهاي بد، اين ناباوري را تشديد ميكند و متأسفانه اين بازيهاي بد در قدم اول از سوي محوريترين شخصيتهاي داستاني رقم ميخورد. من به اين مهم كاري ندارم كه نقش يعقوب را يكي از بهترين بازيگران سينما و تئاتر ما بازي كرده است. من به حاصل كار توجه دارم. به اينكه اين آدم تا چه ميزان توانسته حس پيامبرانه و پدرانه را با هم به من انتقال بدهد. در بازي فوتبال ضربالمثلي است كه ميگويند نامها در زمين بازي نميكنند. عين همين تعبير را در بازيگري هم ميتوان بهكار برد؛ به اين معنا كه بازيهاي متناسب و باورپذير را نامها بازي نميكنند. ممكن است يك بازيگر خوب در عين همه تواناييهايي كه دارد، متناسب نقش نباشد. اين البته به تمامي مربوط به هنر بازيگري نميشود. بخشي هم به حس و حال و روانشناسي و فاكتورهاي شخصيتي بازيگر بازميگردد.
حال ميرويم سراغ بازيهاي برادران يوسف. كساني كه بخش مهم و كليدي روايت روي دوش آنها سوار است و پيش ميرود. اينها قرار است به تمامي و يا حداقل در كثرت، حسادت و كينه توزي و فرصت طلبي و حس انتقام جويي از يوسف را نمايندگي كنند. تقابل آن برادران با اين پدر و در ضلع سوم اين رابطه يعني حضور يوسف كودك تا چه ميزان ميتواند ما را نسبت به اتفاقاتي كه ما هم به ميزاني از وقوع آن آگاهي داريم، كنجكاو و ترغيب كند؟ اينجا قرار است كشمكش ميان حسادت و حس برادرانه و كينه توزي و نفرت و عبرت آموزي و خيلي چيزهاي ديگر را به تماشاگر منتقل كنيم. سواي اينكه رابطه يعقوب با يوسف آنگونه كه سريال تصوير ميكند، ناخواسته كينه توزي و حسادت برادران را موجه ميكند، درآوردن اين رابطه به كمدي بيشتر نزديك است تا درام. اين نقصانها براي آغاز يك سريال تاريخي و پرهزينه آيا باعث دافعه مخاطبان نميشود؟ درباره روايت يوسف و ديگر مسائلش به اين دليل كه هنوز تا پايان راه مسافتي طولاني در پيش داريم، قضاوتي نميكنم، اما اين را ميفهمم كه اين آغاز، در واقع بخشي از كليت كار را نمايندگي ميكند. اين همه مشكلها، اما به معناي ناديده گرفتن و نفي ارزشهاي سريال يوسف پيامبر نيست. كه به هر حال براي راه افتادن اين چرخه بايد از جايي شروع ميكرديم. اگر اين تجربههاي اوليه را از سه دهه پيش آغاز ميكرديم و از طعنه و كنايههاي احتمالي نميهراسيديم و از اينكه هزينه كنيم و مقبول نيفتد، ترسي نداشتيم، امروز در نقطهاي ديگر بوديم.
ايرادهاي مورد اشاره و شايد ضعفهاي ديگر كار محصول نبود تجربه و تكرار و يادگيري و تمرين است. اگر نگاهي گذرا به پشت سر داشته باشيم و زيانهاي حاصل از تجربههاي انواع ژانرها را مرور كنيم و ببينيم الان كجا هستيم و چه دستاوردهايي داريم، متقاعد خواهيم شد كه اگر بخشي از آن هزينهها و فرصتها را معطوف و متوجه اين رويكردها و راهها ميكرديم، اكنون حاصل كار به مراتب ـ به لحاظ كمي و كيفي ـ فراتر از يوسف پيامبر بود. آن وقت ميتوانستيم اشل يوسف پيامبر را با نمونههاي استاندارد جهاني مقايسه كنيم. از قديم گفتهاند ماهي را هر وقت از آب بگيري تازه است و يا جلوي ضرر را از هر نقطهاي كه بگيري سود است.
اگر با اين نگرش به تجربههاي پيش رو نگاه كنيم، زيانديده نشدهايم. اميدوارم با چنين نگرشي در آينده، شاهد تحولات بزرگ و بنيادي در ساخت اينگونه سريالها باشيم. اين مختصر، همه سخنان حقير درباره يوسف پيامبر نبود. اميدوارم سريال در ادامه و نهايت، ارزشهاي بالقوهاش را نمايندگي كند.
نویسنده: امید رهگذر
منبع: سایت خبری تابناک
---------------------------------------------
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)