هی فلانی!
می دانی؟!
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند ... می مانند ...
عادتت می دهند ... و می روند ...
و تو در خود می مانی
و تو تنها می مانی!
راستی!
نگفتی!
آیا رسم تو نیز چنین است؟!
مثل همه ی فلانی ها ؟!
هی فلانی!
می دانی؟!
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند ... می مانند ...
عادتت می دهند ... و می روند ...
و تو در خود می مانی
و تو تنها می مانی!
راستی!
نگفتی!
آیا رسم تو نیز چنین است؟!
مثل همه ی فلانی ها ؟!
جاي خالي با هم بودن هامونو احساس مي کنم، اما همچنان در تلاشم تا با شرايط جديد خو بگيرم...
گاهي اوقات ديوارهاي شهر خاطراتم اونقدر بهم فشار ميارن که تنها اشکام مي تونن از اين حصار بي روزن عبور کنن...
هر وقت باهاتون حرف مي زنم بيشتر از قبل دلتنگ مي شم، اما فقط لبخند مي زنم و ياد شعري ميفتم که با هم پيداش کرده بوديم:
" گريه در چشمان من طوفان غم دارد ولي
خنده بر لب مي زنم تا کس نداند راز من..."
انگار شماها در سازگار شدن با تغييرات بيشتر از من موفق بودين، هر کدومتون يه راه جديد براي رهايي پيدا کردين...
راستش منم اينجا رو براي رها شدن پيدا کردم، اما بازم جاي خاليتونو حس مي کنم...
همه اين حرفا رو اينجا نوشتم تا شايد يه روزي از اينجا رد بشين و ببينين چي کشيدم...
اميدوارم اون روز براي جبران کردن دير نشده باشه، هرچند که هميشه خيلي زود دير ميشه...
چه ساده با گريستن خويش زاده مي شويم و چه ساده در ميان گريستن ديگران مي ميريم , و در فاصله ي اين دو سادگي چه معمايي مي سازيم به نام زندگي.
همیشه در نهایت بودن خویش تنها می مانیم
نه شانه ای برای گریستن
نه دستی برای نوازش
نه آغوشی برای دمی آسایش
این رسم روزگار است که اگر دستی بلند شد جز برای سیلی بر گونه ای یخ زده فرود نیایید
تکرار وحشیانه تاریخ است، زندگی
و من که گم گشته ام در امتداد خطوط کف دست راستم
دنبال سرنوشت شوم خودم گیج می زنم
و خط عمر من در طول راه خویش در چند نقطه تکه و تکه می شود
یعنی که بارها می میرم و زنده می شوم...
هرگاه قلبي را شكستي به انتظار شنيدن صداي شكستنش منشين! بعضي قلبها آنقدر مغرورند كه صداي خردشدنشان را فرو ميبرند.
هيچگاه به انتظار تپيدن قلبي چشمهايت را خسته و بيخواب مكن! بعضي قلبها آنقدر سختاند كه با تپيدن خرد ميشوند.
هرگز به انتظار باز شدن قلبي در مزن! بعضي قلبها آنقدر خالياند كه با كليد احساس هم باز نميشوند.
هيچگاه انتظار نداشته باش بر سكوي قلبي حكومت كني! بعضي قلبها آنقدر سستاند كه فرو ميريزند.
هيچوقت انتظار نداشته باش در قلبي باقي بماني! بعضي قلبها كاروانسرايي پر از مسافرند كه ديگر جايي براي تو باقي نميگذازند....
روزگار عجیبی ، ست نازنین
آنگاه که سخن گفتن سخت و طاقت فرسا شده و می شود .
و آنگاه که صحبت کردنت را همه و همه باید بشنوند وگرنه به بیراهه می روند
و آنگاه که سخن گفتن تنها و تنها در سکوت بی پایان نگفتن خلاصه می شود
و آنگاه که فریادهای بر خاسته از عمق جانت را گوش شنوائی نیست
و آنگاه که کلمات در هم و برهم دوستت دارم بسختی بر زبان جاری می شود
و آنگاه که گفتن و شنیدن دوستت دارم گناهی بس بزرگ شمرده می شود
و آنگاه که نگاهت را باید از میان نگاه های دیگران که ذل زده تو را می نگرند دزدانه و با مشقت فراوان رد نموده و به تمنای دوستت دارم روانه کنی شود
و آنگاه که هزاران چشم را برای دیدن یک چشم باید در نوردید و سراسیمه و آنهم فقط لحظاتی و نه بیشتر نباید به تماشا بایستی .
و آنگاه که غصه های کهنه جایی غیر از دل پردرد را نمی یابند و باید در قلب رنجور و زخم خورده تا سالیان سال باقی بمانند
و آنگاه که همراهی را گناه نا بخشودنی و گمراهی نشان لیاقت می دهند
چگونه باید گفت من هستم
بگذارید باشم
و بگذارید کودکی کنم
و بگذارید زندگی کودکانه من رنگ عشق کودکانه بگیرد .
و بگذارید تارهای صوتی منجمد شده از سکوت سالیان درازم به حرکت هرچند آرامی در گفتن دوستت دارم به حرکت در آید
قلبم در حال از جا کنده شدن است و نمی توانم آنچه را در لاک وجودیم می گذرد بر زبان بیاورم و آرامشی را هر چند فقط یک لحظه بر خود مستولی گردانم
روزگار عجیبی ست نازنین...
تقديم به همه كساني كه به عشق خود نرسيده اند
نشسته بود روي زمين و داشت يه تيكه هايي رو از روي زمين جمع مي كرد.
بهش گفتم: كمك نمي خواي؟ گفت:نه.
گفتم: خسته مي شي بذارخوب كمكت كنم ديگه.
گفت: نه خودم جمع مي كنم.
گفتم:حالا تيكه ها چي هست؟بد جوري شكسته معلوم نيست چيه؟
نگاه معني داري كرد و گفت:قلبم. اين تيكه هاي قلب منه كه شكسته. خودم بايد جمعش كنم
بعدش گفت : مي دوني چيه رفيق؟آدماي اين دوره زمونه دل داري بلد نيستن.
وقتي مي خواي يه دل پاك و بي ريا رو به دستشون بسپري
هنوز تو دستشون نگرفته ميندازنش زمين و ميشكوننش......
ميخوام تيكه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصليش
اون دل داري خوب بلده داره آخه مي دوني اون خودش گفته كه قلبهاي شكسته رو خيلي دوست
ميخوام بدم بهش بلكه اين قلب شكسته خوب شه.
تيكه هاي شكسته ي قلبش روجمع كرد و يواش يواش ازم دور شد.
و من توي اينفكر كه چرا ما آدما دلداري بلد نيستيم موندم
دلم مي خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو مي سپردي دست هركسي؟
انگاري فهميد تو دلم چي گفتم. بر گشت و گفت:
دلم رو به دست هركسي نسپردم اون براي من هر كسي نبود.
گفت و اين بار رفت سمت دريا...................
Last edited by ba_to_arezoost; 09-04-2008 at 16:53.
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ كس را بی جواب نگذار !!! جواب سلام را با علیك بده ، جواب تشكر را با تواضع ، جواب كینه را با گذشت ، جواب بی مهری را با محبت ، جواب ترس را با جرات ، جواب دروغ را با راستی ، جواب دشمنی را با دوستی ، جواب زشتی را به زیبایی ، جواب توهم را به روشنی ، جواب خشم را با صبوری ، جواب سرد را به گرمی ، جواب نامردی را با مردانگی ، جواب همدلی را با رازداری ، جواب پشتكار را با تشویق ، جواب اعتماد را بی ریا ، جواب بی تفاوتی را با التفات ، جواب یك رنگی را با اطمینان ، جواب مسئولیت را با وجدان، جواب حسادت را با اغماض ، جواب خواهش را بیغرور ، جواب دورنگی را با خلوص ، جواب بی ادب را با سكوت ، جواب نگاه مهربان را با لبخند ، جواب لبخند را با خنده ، جواب دلمرده را با امید ، جواب منتظر را با نوید ، جواب گناه را با بخشش ، جواب عشق چیست جز عشق ؟ همیشه جواب های ، هوی نیست. جواب خوبی را به خوبی بده ، جواب بدی را هم به خوبی بده. هیچ وقت جواب سربالا نده. هیچ وقت هیچ چیز و هیچ كس را بی جواب نگذار. مطمئن باش هر جواب كه بدهی یه روزی ، یه جوری ، یه جای به تو باز میگردد.
یه روز تو دفتر دلم تصویر عشقو کشیدم تو خلوت سرد تنم یه ردپایی کشیدم درست مثل یه همسفر تو قصه ها می دیدمش آخه توی دفتر عشق یه رنگ خوب کشید مش اما نمی دونم چی شد سیاهی دورش حلقه زد از توی نقشه دلم چه بی خبر پر زدو رفت آخه مگه نمی دونست قلبشو آبی کشیدم دیگه توی دفتر دل تصویر عشقو ندیدم کنار عکس اش خودمو با چشم گریون کشیدم لا لا لا لا لا لا لا
باتو هستم ای لبریز از عشق هراسی نداشته باش ای سیاره كوچك گرم من! من با تمام وجود دوستت خواهم داشت . هراسی نداشته باش ! با قلبی سرشار از عشق و محبت لحظه های پربارت را نظاره كن تازیبایی درونت و زیبایی عشقمان بر چهره زیبایت نقظش ببندد صدایم كن ! صدایم را خواهی شنید ، با تو سخن خواهم گفت ! صداقت ، عشق ، شادی ، شور، شعف، زیبایی ، محبت در وجود توست به دنبال چه می گردی نازنین ؟ اكنون مرا دریاب ! و صدای درونت را بشنو با تو هستم ای همه لبریز از عشق و دوستی آن روز كه خودم را نثار عشق تو كردم باور داشتم كه زندگی یعنی اهدای عشق به آنكه می پرستی و تنها همین !
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)