قسم به مردن روح جوانه ها برگرد
تو در حکایت احساس روح پیوندی
تو ایتی ز گل مهر یاس لبخندی
تو ماجرای رسیدن به قلب الوندی
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
قسم به مردن روح جوانه ها برگرد
تو در حکایت احساس روح پیوندی
تو ایتی ز گل مهر یاس لبخندی
تو ماجرای رسیدن به قلب الوندی
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
...
سلام
...
محتاج جنگ نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آنِ تُست،به یغما چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدای
آخر دمی بپرس که مارا چه حاجت است
...
...
تا دامن كفن نكشم زير پاي خاك
باور مكن كه دست ز دامن بدارمت
گر بايدم شدن سوي هاروت بابلي
صد گونه جادويي بكنم تا بيارمت
محراب ابرويت بنما تا سحرگهي
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
خواهم كه پيش ميرمت اي بي وقا طبيب
بيمار باز پرس كه در انتظارمت
...
تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود
رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي
جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود مي دانست
وآتش چهره بدين كار برافروخته بود
گرچه مي گفت كه زارت بكشم مي ديدم
كه نهانش نظري با من دلسوخته بود
كفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين دل
در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود
...
...
دو چشم شوخ تو بر هم زده ختا و حبش
بچين زلف تو ماچين و هند داده خراج
بياض روي تو روشن چو عارض رخ روز
سواد زلف سياه تو هست ظلمت واج
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
از اين مرض به حقيقت شفا نخواهم يافت
كه از تو درد دل اي جان نمي رسد به علاج
...
جون من خیلی کمه اما فدات گرچه آدم
جونش و برای هر کسی فدا نمی کنه
غنچه ی آرزوهام می شکفه با خنده ی تو
حتی خوشبختی من اخمات رو وا نمی کنه
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
...
...
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيب
اين چنين با همه در ساخته اي يعني چه؟
شاه خوباني و منظور گدايان شده اي
قدر اين مرتبه نشناخته اي يعني چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادي
بازم از پاي در انداخته اي يعني چه؟
...
خوشم ميايد خانم ها حتي در نصف شب هم مشاعره كردن را بيخيال نميشوند!!!
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)