در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
درويش را نباشد برگ سرای سلطان
ماييم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
دهانت را ميبويند
مبادا که گفته باشی دوستت ميدارم
دلت را ميبويند
روزگار غريبيست نازنين
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
دو چشمم خیره بر یک تقطه از دیوار
نگاهم مات و بی روح است
و دل سرشار اندوه است
سلام پگاه جون
سلام آقا جلال sise یعنی چی؟؟؟
سلام آفتاب خانم
تو یعنی نم نم بارون
رو تن قشنگ بیشه
اون طلسم عاشقونه
که می مونه تا همیشه
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
سلام آفتاب خانوم
سیسه کلمه لری هست به معنی "زالزالک"!!
(البته من لر نیستم)
دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره ی دردهایم نشد
پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نبود
اوووکی
چرا زالزالک
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)