دلم رميده ي لولي وشيست شور انگيز
دروغوعده و قتالوضع و رنگ آميز
فداي پيرهن چاك ماهرويان باد
هزار جامه ي تقوي و خرقه ي پرهيز
دلم رميده ي لولي وشيست شور انگيز
دروغوعده و قتالوضع و رنگ آميز
فداي پيرهن چاك ماهرويان باد
هزار جامه ي تقوي و خرقه ي پرهيز
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
و شجريان شعر محمد رو آقا جلال
در خرقه چو آتش زدي اين عارف سالك
جهدي كن و سر حلقه ي رندان جهان باش
دلدار كه گفتا به تو ام دل نگرانست
گو مي رسم اينك به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
اي درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباري ننشيند
اي سيل سرشك از عقب نامه روان باش
حافظ كه هوس مي كندش جام جهان بين
گو در نظر آصف جمشيد مكان باش
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز
و گر نه دل برود پیر پای برجا را
اگر چه مرغ زيرك بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش كرد چشم آن كمان ابرو
وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
شب خوش
Last edited by sise; 18-07-2007 at 01:07.
از غم عشق تو اي صنم روز و شب ناله ها مي کنم من
وز قد و قامتت هرزمان صد قيامت به پا مي کنم من
دست بر زلف تو مي زنم روز خود را سيه مي کنم من
شب بر همگی خوش
دعا فراموش نشه
Last edited by mohammad99; 18-07-2007 at 01:10.
نرگس كرشمه مي برد از حد برون خرام
اي من فداي شيوه ي چشم سياه تو
خونم بخور كه هيچ ملك با چنان جمال
از دل نيايدش كه نويسد گناه تو
آرام و خواب خلق جهان را سبب تويي
زان شد كناره ديده و دل تكيه گاه تو
با هر ستاره اي سر و كارست هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
ياران همنشين همه از هم جدا شدند
ماييم و آستانه ي دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنايت كه عاقبت
آتش زند به خرمن من دود آه تو
=======================
شب خوش و موفق باشيد
وقت گذشته را نتواني خريد باز
مفروش خيره كاين گهر پاك بي بهاست
پروين اعتصامي
شب همگي خوش
محمد توهم برو بخواب
تو آن همای بخت منی کز ديار دور
پرپر زنان به کلبه ی من پر کشيده يی
بر بامم ای پرنده ی عرشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
ای آنکه همچو من
يک آشيان گرم محبت نديده ای
با من بمان که من
يک عمر بی اميد
همراه هر نسيم٬ به گلزار عشق ها
در جستجوی يک گل خوشبو شتافتم
ميخواستم گلی که دهد بوی آرزو
اما نيافتم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)