من و آوای گرمت را شنودن ... بدین آوا غم دل را زدودن
از اول کار من دلدادگی بود ... ولیکن شیوه ی تو دل ربودن
گرفت از من مجال دیده بستن ... همه شب بر خیالت در گشودن
قرار عمر من بر کاستن بود ... تو را بر لطف و زیبایی فزودن
غم شیرین دوری بر من آموخت ... سخن گفتن غزل خواندن سرودن
من و شب های غرببت تا سحرگاه ... چو شمعی گریه کردن نا غنودن
چه خوش باشد غم دل با تو گفتن ... وزان خوشتر امید با تو بودن
__________________