دعاگوی غريبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لايزالی
دعاگوی غريبان جهانم
و ادعو بالتواتر و التوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را
نگه دارش به لطف لايزالی
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم
حافظ
یار در قصرچنان مایحهای ذیل جهان
ماکجاییم و تماشاگه دیدار کجا
یاد آن یار سفرکرده محمل تابوت
کانچنان راند که نشنید کسش بانگ درا
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
یار اگر هست به هر جا که روی گلزار است
گل گلزار که بی یار بود مسمار است
تو يا من،
آدميئي
انساني
هر که خواهد گو باش
تنها
آگاه از دستکار عظيم نگاه خويش
تا جهان
از اين دست
بيرنگ و غمانگيز نماند
تا جهان
از اين دست
پلشت و نفرتخيز نماند.
دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلك شيوه ي او پرده دري بود
================
سلام
دوستان مصرع اول اين بيت رو كسي يادش مياد لطفا اينجا قرار بده؟
..............................
قضاي روزگار است اين و ديگرگون نخواهد شد
تشكر و موفق باشيد
ديگر هيچ فرقي نمي كند
آسمان قد پياله باشد يا دريا
حتي اگر پشت در خانه ات يك جفت كفش زنانه هم ببينم
نمي پرسم دستان چه كسي برايت
ياس و انار و كبوتر آورده بود
مي روم حوالي علاقه ي خلوت آن سال ها
مي روم دنبال كسي كه با من تا نور مي آيد
با من تا ستاره
با من تا دربند ، تا دريا
مي روم و ديگر نمي پرسم
سهم من از اين همه سبز كه سرودم چيست
چقدر مرحوم بسطامی شعر بالایی از حافظ را قشنگ میخونه.
یهو یادش افتادم. خدا رحمتش کند.
تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو ميتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
مثل آينه پاك و روشن مهربون مثل خياله
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)